نیم‌قرن تفاهم و تخاصم

فراز و فرود سیاسی و اقتصادی اعضای سازمان کشورهای صادرکننده نفت و چالش‌های آنان در شکل‌گیری اوپک، جنگ اعراب، شوک‌های نفتی و همچنین فرصت‌ها و تهدیدهایی که در افزایش و کاهش بهای نفت در دهه‌های گذشته و تغییرات سیاسی برخی از این کشورها؛ از جمله ویژگی‌های بارز و شاخص اوپک بود. شکل‌گیری اوپک در سال‌های دهه ۶۰ میلادی با ادبیات و فضای آن روز جهان و نیازی که کشورهای جهان‌سوم به بنیان چنین تشکلی احساس می‌کردند، طی ۵۰ سال اخیر با دگردیسی‌های زیادی مواجه شد که اساس و بنیان آن را در سال‌های اخیر به محل تردیدی برای سیاست‌گذاران تبدیل کرده است. جهان‌سوم، نفت، نظام نوین اقتصاد بین‌الملل و بسیاری از مفاهیم دیگر به نسبت نیم‌قرن گذشته آنچنان تغییر کرده که شاید بتوانیم این نتیجه جسارت‌آمیز را نسبت به تداوم این سازمان ابراز داریم که منطق جهانی اقتصاد امروز شاید چندان با چارچوب چنین سازمانی تطابق ارگانیک نداشته باشد. دکتر فریدون خاوند، استاد اقتصاد دانشگاه پاریس به مصائب و مشکلات این کشورها و وسوسه‌های اعتیادآمیز آنان به ماده حیاتی نفت و عقب‌ماندگی آنان از کاروان کشورهای توسعه‌یافته پرداخته است.

چهاردهم سپتامبر ۱۹۶۰ میلادی، حدود ۵۴سال پیش، پنج کشور صادرکننده نفت (ایران، عراق، عربستان‌سعودی، کویت و ونزوئلا) نهاد تازه‌ای را تحت عنوان «سازمان کشورهای صادرکننده نفت» (اوپک) در بغداد پایه‌گذاری کردند تا از راه تفاهم و همکاری و تصمیم‌گیری مشترک، بر بازار جهانی نفت تاثیر بگذارند و سهم بسیار پایین خود را از درآمد‌های حاصل از صدور کالایی که «طلای سیاه» لقب گرفته بود، افزایش دهند.

از گمنامی تا شهرت

رسانه‌های اقتصادی و افکار عمومی بین‌المللی تولید «اوپک» را در سال ۱۹۶۰ چندان جدی نگرفتند. اینکه چند کشور صادرکننده مواد اولیه، با اقدامی جمعی و با تکیه بر ساختاری دائمی، بخواهند حق خود را از شرکت‌های بزرگ نفتی و قدرت‌های ثروتمند صنعتی بستانند، هیجانی در محافل اقتصادی و دیپلماتیک آن روزگار ایجاد نکرد و تنها به صورت خبری بسیار کم‌اهمیت، چند سطری را در این یا آن روزنامه به خود اختصاص داد و خیلی زود به فراموشی سپرده شد. شگفت‌تر آنکه این سازمان فرامنطقه‌ای نفتی حدود ۱۳سال کم و بیش ناشناخته ماند.

خروج «اوپک» از گمنامی به یک رویداد بزرگ ژئوپولتیک نیاز داشت. جنگ اعراب و اسرائیل که خاورمیانه و روابط بین‌المللی را بار دیگر در بحران فرو برد، این فرصت تاریخی را در اختیار «اوپک» قرار داد. ششم اکتبر ۱۹۷۳، نیروهای نظامی مصر با عبور از کانال سوئز تلاش کردند سرزمین‌هایی را که ۶ سال پیش به اسرائیل باخته بودند، بازپس بگیرند. در نخستین روزهای جنگ، نیروهای اسرائیلی با بزرگ‌ترین غافلگیری بعد از پایه‌گذاری کشور یهود روبه‌رو شدند و تلفاتی سنگین دادند ولی دیری نپایید که سرنوشت جنگ واژگونه شد، ارتش مصر عقب نشست و حتی قاهره به مخاطره افتاد.

در واکنش به این تحولات، اعضای «سازمان کشورهای عرب صادرکننده نفت» در نشست هفدهم اکتبر ۱۹۷۳ خود در کویت تصمیم گرفتند تا احقاق حقوق اعراب، هر ماه تولید خود را پنج درصد کاهش دهند و بعد از آن هم تحریم کامل نفتی را علیه آمریکا و هلند -که از دیدگاه آنها دو حامی اصلی اسرائیل بودند، به اجرا گذاشتند. با برخورداری از این فرصت، «سازمان کشورهای صادرکننده نفت» (اوپک) نیز شرایط را برای افزایش قابل‌ ملاحظه بهای نفت مساعد دید و طی هفته‌های بعدی بهای این کالا از دو دلار و ۸۰ سنت به ۱۱ دلار و ۸۰ سنت افزایش یافت. اگر این افزایش بر پایه ارزش امروزی دلار محاسبه شود، می‌توان گفت با «شوک نفتی» ۱۹۷۳، بهای هر بشکه نفت از ۱۰ دلار به حدود ۵۰ دلار افزایش یافت. با این رویداد که در ادبیات روابط بین‌المللی نخستین «شوک» یا «تکانه» نفتی لقب گرفت، سازمان گمنام «اوپک» به یکی از بازیگران مهم عرصه جهانی بدل شد.

پیروزی «اوپک» در افزایش بهای نفت، در فضای آن روز جهان، دستاوردی سترگ بود. مجموعه گسترده‌ای که آن زمان «جهان سوم» نامیده می‌شد با غرور شاهد این واقعیت بود که چند کشور ضعیف تولیدکننده مواد خام، با تکیه بر سازمانی که خود به وجود آورده بودند، موفق شده‌اند بهای تنها کالای صادراتی خود را یکباره چهار برابر افزایش دهند.

نوری در تاریکی

برای نسل جوانی که فضای آن روز جهان را نمی‌شناسد، تصور ابهت، اعتبار و اقتداری که به برکت رویداد سال ۱۹۷۳ نصیب «اوپک» شد، چندان آسان نیست. در دنیای آن روز، جنبش ضد استعماری پس از جنگ جهانی دوم کم و بیش به پایان رسیده بود، ولی طنین آن همچنان در فضا به گوش می‌رسید. طی دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ میلادی، ده‌ها سرزمین آفریقایی و آسیایی به استقلال سیاسی دست یافته بودند، ولی به دلیل ضعف شدید در ساختارهای اقتصادی‌شان خود را همچنان در اسارت قدرت‌های استعماری می‌دیدند. گفتمان آنها را می‌توان چنین خلاصه کرد: ما از شر استعمار رهایی یافته‌ایم، ولی «استعمار نو» همچنان منابع طبیعی‌مان را غارت می‌کند، مواد اولیه ما را به بهایی ناچیز می‌خرد و در مقابل، کالاهای صنعتی خود را به بهایی روز به روز گران‌تر به ما می‌فروشد.

شکل پیچیده همین گفتمان را نظریه‌پردازان و اقتصاددانان «جهان سوم‌گرا» (گوندر فرانک، سمیر امین، فرناندو کوردوسو، رائول پربیش، امانوئل والرشتین و...) در آثاری ارائه دادند که در محافل آکادمیک و رسانه‌ای و اجتماعی سراسر جهان نفوذی چشمگیر به دست آوردند. سازمان معروف «آنکتاد» (کنفرانس تجارت و توسعه ملل متحد) که زیر فشار کشورهای در حال توسعه پایه‌گذاری شده بود، دفاع از «قیمت عادلانه» برای مواد خام صادراتی «دنیای فقیران» را در صدر ماموریت‌های خود درج کرده بود. شماری از قطعنامه‌های مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد که متن آنها با الهام از مطالبات «جهان سوم» نگاشته شده بود، خواستار ایجاد «نظام نوین اقتصادی بین‌المللی» (New International Economic Order) بودند. در بطن این نظام تازه نیز شناسایی حق حاکمیت کشورهای در حال توسعه بر منابع طبیعی‌شان و تقاضای «بهای عادلانه» برای مواد خام صادراتی آنها، جایگاهی ممتاز داشت.

فراموش نکنیم که در نیمه اول دهه ۱۹۷۰ میلادی، همزمان با نخستین «شوک نفتی»، اکثر قریب به اتفاق کشورهای «جهان سوم» جز مواد اولیه چیزی برای صادر کردن نداشتند. ورای معدود کشورهایی (از جمله سنگاپور، تایوان، کره‌جنوبی) که تنها چند کالای ساخته ‌شده دست پایین (پارچه و لباس و کفش) به دنیا می‌فروختند، فکر تولید و صدور انبوه کالاهای صنعتی به بازارهای جهان هنوز در زمره محالات بود. بخش بسیار بزرگی از کشورهای در حال توسعه تنها به نبرد برای دستیابی به «قیمت عادلانه» برای مواد خام می‌اندیشیدند و افق دیدشان، دست کم برای آینده قابل پیش‌بینی، از این فراتر نمی‌رفت.

در چنین فضایی بود که ابتکار کشورهای عضو «اوپک» در مقابله با قدرت‌های بزرگ صنعتی و چهار برابر شدن بهای نفت، از دیدگاه شمار زیادی از کشورهای در حال توسعه صادرکننده مواد خام، نوری در تاریکی بود. با این ابتکار ده‌ها میلیارد دلار اضافی از کشورهای مصرف‌کننده به کشورهای تولیدکننده نفت منتقل شد.

خلاصه آنکه پیروزی «اوپک» در سال ۱۹۷۳ به‌عنوان نخستین پیروزی بزرگ اقتصادی کشورهای «جهان سوم» در برابر قدرت‌های صنعتی به ثبت رسید و فصلی تازه در روابط میان «شمال» و «جنوب» به شمار آمد. در پی این پیروزی، شمار دیگری از تولیدکنندگان مواد اولیه در «جهان سوم» تلاش کردند برای افزایش بهای مواد اولیه صادراتی خود (قهوه، مس، کاکائو، فسفات و...) سازمان‌هایی مشابه «اوپک» به وجود آورند، ولی در این کار توفیق چندانی نیافتند. آنچه در عرصه نفت کارگر افتاد، نمی‌توانست در مورد دیگر مواد اولیه به کار گرفته شود.

در رویارویی با «اوپک» و تهاجم «جنوب»، کشورهای ثروتمند «شمال»، به ابتکار والری ژیسکاردستن، رئیس‌جمهوری فرانسه، گروه «هفت قدرت بزرگ صنعتی» را پایه‌ریزی کردند و از دل همین گروه بود که «آژانس بین‌المللی انرژی» به‌عنوان یک سازمان «ضد اوپک» به وجود آمد و مقابله با سازمان کشورهای صادرکننده نفت را بر عهده گرفت.

«تکانه» و «ضد تکانه»

تاریخ نفت با «تکانه» (شوک) و «ضد تکانه» (ضدشوک) درآمیخته است. «تکانه نفتی» به معنای افزایش کم و بیش سریع قیمت «طلای سیاه» طی دوره‌ای کم و بیش کوتاه است. در عوض زمانی که قیمت این کالا با آهنگی نسبتا سریع فرو می‌ریزد، از «ضدتکانه» نفتی سخن گفته می‌شود.

حدود هفت سال بعد از نخستین «شوک نفتی» در سال ۱۹۷۳، وقوع انقلاب اسلامی در ایران و قطع نفت صادراتی این کشور دومین «شوک نفتی» را به وجود آورد که بهای هر بشکه «طلای سیاه» را به بالای ۱۰۰ دلار (بر پایه محاسبه ارزش امروزی اسکناس سبز آمریکا) افزایش داد. در پی این دو «تکانه»، جهانیان به ارزش نفت به‌عنوان کالایی کمیاب پی بردند و کم نبودند کارشناسانی که تداوم اوج‌گیری قیمت این کالا را غیرقابل اجتناب تشخیص دادند.

ولی چرخش حوادث بر این «تشخیص» خط بطلان کشید. در دهه ۱۹۸۰ میلادی، همزمان با جنگ ایران و عراق، بهای هر بشکه نفت در یک سراشیبی تند از بالای ۱۰۰ دلار به ۳۰ دلار فرو غلتید و به این ترتیب مهم‌ترین «ضد شوک» قرن بیستم را به ثبت رساند. در پی این رویداد نیز پیش‌بینی‌های افراط‌آمیز این بار در راستای «سقوط پرهیزناپذیر» بهای نفت صفحات رسانه‌ها را پر کرد.

نفت تا پایان دهه ۱۹۹۰ میلادی ارزان ماند. ولی تحولی بزرگ، زمینه‌ساز جهش دوباره آن شد. سخن بر سر اوج‌گیری «قدرت‌های نوظهور» در صحنه اقتصاد جهانی است، به ویژه چین و هند که با نزدیک به ۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون نفر جمعیت و نرخ رشد بالای اقتصادی، به مصرف‌کنندگان بزرگ نفت بدل شدند، آن هم در شرایطی که دو غول بزرگ نفتی، ایران و عراق، به دلایل ژئوپلیتیک و زیر فشار قدرت‌های غربی، کم و بیش به حاشیه رانده شده و امکان آن را نیافتند که ظرفیت عظیم نفتی خود را در راه پاسخگویی به تقاضای رو به افزایش «طلای سیاه» به کار بگیرند.

از آن پس، تا نیمه سال ۲۰۱۴ میلادی، بهای نفت در مسیری صعودی قرار گرفت، جز طی دوره‌ای کوتاه زیر تاثیر بحران بزرگی که در سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ میلادی اقتصاد جهانی را در بر گرفت. از ژانویه ۲۰۱۱ تا آگوست ۲۰۱۴، بهای هر بشکه نفت برنت دریای شمال بالای ۱۰۰ دلار نوسان می‌کرد و حتی در بعضی موارد به هر بشکه ۱۲۴ دلار هم رسید. ولی این بار هم ورق برگشت. در فاصله آغاز ماه ژوئن ۲۰۱۴ تا نخستین روزهای ۲۰۱۵، بهای هر بشکه نفت برنت با یک سقوط ۵۰درصدی از ۱۱۲ دلار به ۵۶ دلار کاهش یافت. اکنون با اطمینان می‌توان گفت که بازار جهانی نفت «ضد شوک» دیگری را تجربه می‌کند.

از رویا تا واقعیت

امروز که حدود ۵۴ سال از ایجاد «اوپک» می‌گذرد، از رویاهایی که پیرامون این رویداد شکل گرفتند، چه برجای‌ مانده است؟

با نگاهی به آنچه در جهان می‌گذرد، می‌توان تفاوت‌های بزرگی را که، در رابطه با «اوپک»، در جهان به وجود آمده است، به روشنی مشاهده کرد:

۱- مفهوم «جهان سوم» و همبستگی‌هایش، آن‌گونه که در دهه‌های نخستین بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات روابط بین‌المللی شکل گرفت و بالنده شد، دیگر به تاریخ پیوسته است. شماری از سردمداران آن روز «جهان سوم»، از چین و هند گرفته تا برزیل و اندونزی، امروز به قدرت‌های اقتصادی بدل شده‌اند و شرکت‌های نیرومند چندملیتی آنها در چهارگوشه جهان فعالیت می‌کنند. اینان ساز خود را می‌زنند، از منافع خود دفاع می‌کنند و عمدتا از کاهش بهای نفت که هزینه واردات آنها را به نصف کاهش داده، بسیار شادمان شدند. کشورهای فقیر واردکننده نفت نیز از اینکه «اوپک» تضعیف شده و بهای نفت سقوط کرده، طبعا در پوست خود نمی‌گنجند.

۲- «اوپک» نیز دیگر به سازمان رزمنده «جهان‌سومی» دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی شباهتی ندارد. شمار اعضای این سازمان از پنج کشور در زمان پایه‌گذاری‌اش به ۱۲ کشور افزایش یافته، ولی قدرت تاثیرگذاری‌اش بر بازار جهانی نفت سخت محدود است. البته اعضای این سازمان همچنان بخش بسیار بزرگی از ذخایر ثابت‌شده نفت خام را در اختیار دارند، ولی سهم آنها در تولید جهانی «طلای سیاه» از حدود ۵۵ درصد به کمتر از ۴۰ درصد کاهش یافته است. اوج‌گیری تولید نفت غیرمتعارف (شیل) در ایالات متحده آمریکا که این کشور را عملا به یک قدرت بزرگ نفتی در سطح عربستان بدل کرده، ضربه‌ای تازه بر اقتدار «اوپک» به شمار می‌آید. مهم‌تر از همه آنکه تنش‌های درون «اوپک» بالا گرفته و این سازمان را به اهرمی در خدمت تصمیم‌گیری‌های بلامنازع عربستان سعودی بدل کرده است. در شرایط کنونی می‌بینیم که «اوپک» به جای ایفای نقش خود به‌عنوان یک کارتل تاثیرگذار بر عرضه و تقاضا، به عرصه رقابت میان اعضای خود بدل شده که برای گسترش بازارهای صادراتی خود منافع رقیبان خود را که به همان سازمان تعلق دارند، به خطر انداخته و از ارزان‌فروشی ابایی ندارند.

۳- طی نیم‌قرن گذشته، کشورهای صنعتی مصرف‌کننده نفت، به ویژه در آمریکا و اروپا، بیش از پیش وابستگی خود را به نفت صادراتی «اوپک» کاهش داده‌اند با تکیه بر صرفه‌جویی در مصرف انرژی یا از راه ارتقای تولید داخلی انرژی فسیل، انرژی هسته‌ای و انرژی‌های پاک.

۴- در عوض کشورهای عضو «اوپک» بیش از پیش به صدور نفت معتاد شده‌اند و درجه شکنندگی آنها در مقابل نوسان‌های بازار جهانی «طلای سیاه» بالا رفته است. امروز مفاهیمی چون «نفرین نفت» یا «بیماری هلندی» در ادبیات اقتصادی کشورهای عضو «اوپک» جای برجسته‌ای دارد. حدود ۵۴ سال بعد از پایه‌گذاری «اوپک» و ۴۲ سال بعد از نخستین «شوک نفتی»، اقتصاددانان در شمار زیادی از ۱۲ کشور عضو «اوپک» هنوز در آرزوی رها شدن از این ماده مخدر، یا مهار کردن و به کار گرفتن آن در خدمت توسعه کشور به سر می‌برند. امروز آنقدر تجربه در دست است که با تکیه بر آنها می‌توان به یک صنعت مقتدر نفت و گاز دست یافت و از درآمد آنها سود برد، بی‌آنکه راه بر تنوع در اقتصاد و بازرگانی این کشورها بسته شود؛ ولی برای برخورداری از این تجربه‌ها، ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشورهای گرفتار «نفرین نفت» باید اصلاحاتی بنیادی و شجاعانه را از سر بگذرانند.

۵- «نظام نوین اقتصادی بین‌المللی»، که در دهه ۱۹۷۰ میلادی شعار کشورهای معروف به «جهان سوم» بود، امروز تحقق یافته است؛ ولی نه بر پایه افزایش بهای مواد اولیه یا به دست سازمان‌هایی مانند «اوپک». کشورهایی نظم نوین جهانی را در عرصه اقتصادی به واقعیت بدل کردند که اغلب بدون برخورداری از مواد خام و تنها با تکیه بر زور بازو و مهارت‌های صنعتی و بازرگانی خود به تولید و صدور کالا پرداختند و از رقابت با قدرت‌های بزرگ صنعتی نهراسیدند. در سال‌های ۱۹۷۰ تجربه کشورهایی چون کره‌جنوبی و تایوان به مسخره گرفته می‌شد. در ادبیات «جهان‌سومی» آن روزگار، این کشورها را «پایگاه امپریالیسم» می‌دانستند که نیروی کار خود را به شرکت‌های چندملیتی می‌فروشند. آنچه در آن سال‌ها بخش بزرگی از روشنفکران را شیفته خود می‌کرد، «الگوی الجزایری» بود که بعدها زیر عنوان «راه رشد غیرسرمایه‌داری»، در ایران چپ‌زده پیش از انقلاب هواداران فراوان یافت. امروز کره‌جنوبی کجا است و الجزایر کجا؟ دیگر اعضای «اوپک» نیز حال و روزی خوش‌تر از الجزایر ندارند.

فریدون خاوند

دانشگاه رنه دکارت - پاریس

منبع: هفته نامه تجارت فردا، شماره ۱۱۹ ، ۱۱ بهمن ماه ۱۳۹۳