روایت سفر در جنوب ایران

طبق تحقیقاتی که به عمل آمد، جمعا فقط یکصد و هجده خانوار یا به عبارت دقیقی، ۶۰۰ نفر در سراسر این ناحیه زندگانی می‌کنند که اینها هم از شدت استیصال نتوانسته‌اند به سایر نقاط مهاجرت کنند. در این جا به زحمت زیاد مقداری آذوقه، آن هم به شش برابر قیمت سیستان خریداری شد. نهر آب این ناحیه، اراضی وسیعی را مشروب می‌کند و آب‌وهوای آن نیز معتدل است. لادیس ۴۲۰۰ پا ارتفاع دارد و چون در جوار کوه تفتان واقع شده و میان ریگان و نوشکی، تنها ناحیه‌ای است که در آنجا کشت و زرع می‌شود، دارای اهمیت است و اگر در اوضاع سرحد اندک آرامشی ایجاد شود، رو به عمران و آبادی خواهد رفت. اگرچه آذوقه کافی در این منطقه پیدا نمی‌شد، ولی چون تصمیم گرفته شده بود که ایام عید میلاد مسیح در این جا سپری شود، به منظور تأمین آذوقه و خواربار، به شکار پرداخته شد و مقداری کبک و نوک‌دراز و کبوتر و مرغابی تهیه شد. بعد از عید میلاد، مسترود چند روزی به سمت مغرب لادیس عزیمت کرد تا راه بهتری برای عبور سیم‌های تلگراف پیدا کند و اینجانب نیز به سمت شمال شرقی به طرف «کچه کوه» رفتم تا ضمنا از حالات سروان و بویر مامور سیاسی ناحیه «چاکی» اطلاع حاصل کنم: پس از طی مسافتی راه، در وسط بیابانی لم‌یزرع توقف به عمل آمد و نامه‌ای از بویر رسید مبنی بر اینکه تفنگچی‌های وی، تا چند روز دیگر به «رباط» وارد خواهند شد، ولی خود او تا اواسط ژانویه به ملاقات من نخواهد آمد. در منزل بعد، شترها از راه افتادند و چون معلوم شد بیش از این بدون آب و علف قادر به حرکت نیستند، به سمت کوهستان عزیمت و در کنار چمنی -که بلوچ‌ها آن را «بوگسار» می‌نامند- توقف کردیم. پس از رفع خستگی شترها، حرکت را ادامه داده، حوالی کچه‌کوه، سوارهای هندی هم -که سروان و بویر فرستاده بود- رسیدند و روز دوم ژانویه ۱۸۹۹ وارد «رباط قلعه» شدیم.

*ده هزار میل در ایران یا داستان هشت سال اقامت در ایران یا سفرنامه ژنرال سایکس، ترجمه حسین سعادت نوری،۱۳۶۳.