ردپای قزاق‌ها در تاریخ ایران
علی‌اکبر فرهنگی بسیاری از مورخان تصویر مستقل و بزرگی از تاریخ بشر طرح کرده‌اند. آنان جریان تاریخ را به نحوی طرح می‌کنند که نه پراکندگی فرهنگ‌ها در نظرشان صورت قاعده‌ای جزمی می‌یابد و نه وحدت تاریخ بشریت. پس هر فرهنگی برای خود تاریخی دارد که در عین اتصال و اتکال به فرهنگ‌های دیگر راه خویش را می‌رود و کار خود را می‌کند و برای خود عمری دارد. فرهنگ قزاق از این قاعده مستثنی نیست. این فرهنگ و قوم نیز برای خود تاریخی دارد که در برهه‌ای از زمان ساری و جاری بوده و در سرزمین‌هایی پراکنده شده است.
محسن میرزایی که او را باید تاریخ‌نگار لحظه‌های استثنایی نامید- در اثر گرانسنگ دو جلدی‌اش، به نام «تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق» به گردآوری و ثبت آثار بی‌بدیل قزاق‌ها از ریشه و خاستگاه تا به دست آوردن قدرت و از دست دادن آن، همه و همه پرداخته است. این اثر دو جلدی اولین بار در سال ۱۳۸۳ هجری شمسی منتشر شد و پس از ۱۰ سال اینک به چاپ دوم می‌رسد. هرچند نقش قزاق‌ها در تاریخ معاصر ایران بسیار پررنگ بوده ولی متاسفانه کمتر مورد توجه اهل علم و تحلیلگران تاریخ معاصر قرار گرفته است. از این رو کمتر جوانی است که با این بخش از تاریخ معاصر کشور خود آشنا باشد و حتی دل‌مشغولی آن را داشته باشد که در مورد آن بداند. تاریخ ملل و اقوام دور و نزدیک را مطالعه کرده و با رغبت به دنبال آنها می‌رود ولی این بخش مغفول مانده است.
واژه قزاق به معنی بی‌خانمان، حادثه‌جو و طغیانگر است. این تحلیلی است که میرزایی با استناد به مستندات تاریخی مطرح کرده است. علاوه بر این خواننده در این اثر بزرگ با تعداد کثیری از واژگان نظامی، اجتماعی و اداری آشنا خواهد شد که برایش جذابیت و حلاوتی وصف‌ناپذیر به همراه می‌آورد؛ همچون آسپیران، باطالیون، امیر پنجه، تروچک پاد، دژورن، دیویزیون، رژیمان و... .
به نوشته میرزایی در دایره‌المعارف «بریتانیکا» واژه قزاق چنین تعریف شده است: «قزاق‌ها شاخه‌ای از ترک‌ها هستند که به زندگی شبانی تا جنگ جهانی اول ادامه می‌دادند.» بسیاری از آنها از شهرهای ترک‌نشین «خوارزم» از جمله «خیوه» و «بخارا» فرار کرده‌اند و نام آنان در زبان ترکی «بی‌خانمان»، «حادثه‌جو» و «طغیانگر» معنی می‌دهد. قوم قزاق در قرن ۱۳ میلادی زیر فرمان چنگیزخان مغول درآمدند و تحت حکومت «جوجی‌خان» فرزند جوان چنگیزخان قرار گرفتند، سپس یکی از بخش‌های «آلتون‌اردو» یا اردوی طلایی شدند و جزو امپراتوری غربی مغول به‌شمار آمدند.
به نوشته میرزایی، سرانجام پس از 3 قرن، تسلط و حکومت منسجم اردوی طلایی مغول در شرق و غرب آسیا افول کرد و در اوایل قرن شانزدهم این امپراتوری وسیع به «خانان» چندی تقسیم شد. «اردوی طلایی» چنگیزخان که قزاق‌ها جزئی از آن بودند و در این هنگام در «استپ‌های ترکستان» به سر می‌بردند به 3 قسمت تقسیم شدند: «اردوی کوچک»، «اردوی میانه» و «اردوی بزرگ».
«اردوی کوچک» زمستان‌ها را در ساحل دریای خزر و دریاچه «آرال» می‌گذراندند و تابستان‌ها به دامنه کوه‌های شمالی و جنوبی می‌رفتند. «اردوی میانه» زمستان‌ها را در سواحل «سیردریا» و تابستان‌ها را در سرزمین‌های قسمت بالای «قویل» و «ارنتیش» می‌گذراندند و «اردوی بزرگ» زمستان‌ها را در جنوب دریاچه «بالخاش» و زمین‌های «هفت رودخانه» به سر می‌بردند و تابستان‌ها به دره‌های «تیان شان» می‌آمدند. قوم قزاق مسلمان و سنی مذهب بودند و موقعیت آنان طوری بود که نمی‌توانستند از حکومت واحدی پیروی کنند. غذا و لباس آنها از گوسفندانشان تامین می‌شد و بهترین آشامیدنی آنان «کومیز» بود که از شیر تخمیر شده به دست می‌آمد.
قزاق‌ها از نژاد «ازبک» هستند. قوم «قرقیز» در قرون وسط در قسمت علیای رودخانه «ینی‌سئی» زندگی می‌کردند. قسمت عمده این قوم تدریجا به جنوب غربی مهاجرت کردند و در قرن شانزدهم میلادی به یک قسمت از ملت «ازبک» نزدیک شدند. این «ازبک‌ها» از خوانین خود که به کشورگشایی پرداخته و با مردم سرزمین‌های متمدن حوزه دریاچه «آرال» درگیر بودند، جدا شده بودند. وقوع انقلاب بلشویکی و بروز خشکسالی و فقر و گرسنگی عوامل اصلی مهاجرت قزاق‌ها از سرزمین اصلی خود به سرزمین‌های دیگر و به‌ویژه ایران بوده است. قزاق‌ها که همواره طرفدار شاه بودند با سقوط نیکلا با ژنرال‌های بلشویک جنگیده و پس از شکست‌های پی‌درپی به اطراف پراکنده شدند. در روند دردناک مهاجرت، گروه بسیاری در روستاها و شهرهای اطراف گرگان ساکن شدند. با ورود آخرین گروه از مهاجران در سال 1937 میلادی قزاق‌ها در 3 شهر گرگان، گنبد کاووس و بندر ترکمن به‌صورت گروه‌های متشکل زندگی می‌کردند و به جابه‌جایی‌های مداوم خود خاتمه دادند. آنان حتی پس از شکل‌گیری کشور قزاقستان اغلب ترجیح دادند که در ایران بمانند.
به نوشته میرزایی، ناصرالدین‌شاه که در عالم خیال هوادار اصلاح قشون بود در نخستین سفر خود به فرنگستان شیفته نظم و ترتیب و مانورهای منظم و اونیفورم‌های زیبای قشون کشورهای مختلف به‌خصوص «اتریش» شد ولی در آن سفر کار چشمگیری انجام نداد. در سفر دوم خود به فرنگستان دوباره خیال اصلاح قشون به ذهنش خطور کرد. شاه که در ماورای قفقاز سفر می‌کرد و آن ناحیه آکنده از سپاهیان روسی بود که از جنگ‌های روس و عثمانی که پایان یافته بود بازمی‌گشتند و همه جا عده‌ای از قزاق‌ها او را همراهی می‌کردند که وضع خوبی داشتند او را شیفته خود کرده بودند. آنان اونیفرم‌های زیبایی به تن داشتند و چابک‌سواری می‌کردند.
شاه که در اشتیاق چنان قوایی بود به «گراندوک میخائیل نیکولاوویچ» گفت، بر سر آن است که چنان سواره نظامی را در کشور خود پدید آورد. به نظر ناصرالدین‌شاه قزاق‌ها هیچ کمتر از «چچن‌ها» نیستند، بلکه از آنها بهترند و این بوده است که دولت روسیه تزاری از آنها در قشون خود استفاده می‌کردند و از چچن‌ها نه.
ردپای قزاق‌ها از این زمان در تاریخ ایران دیده می‌شود. آنان در حرکت ولیعهد مظفرمیرزا از تبریز به تهران و تاجگذاری او نقش برجسته‌ای داشتند و می‌توان گفت از همه جهت مورد اطمینان بودند. آنها در تمام مشاغل به کار پرداختند اما چون صاحب زمین و بنه و آب نبودند، به صنعت و خدمات و به‌ویژه به نظامی‌گری روی آوردند. در تمام دولت‌های شکل‌گرفته از زمان مظفرالدین‌شاه به بعد آنها در قشون جزو افراد شناخته شده بوده و مدارج ترقی را پیمودند. از این پس آنها جزئی از قشون ایران بوده و در فراز و فرودهای نظامی و سیاسی نقش داشته‌اند. صفحات زیادی از کتاب آقای محسن میرزایی به این فعالیت‌ها و بازی‌های قدرت تعلق دارد که خواندن آنها بسیار لذت‌بخش و حاوی اطلاعات دقیقی است.

ناصرالدین‌شاه؛ مجذوب قزاق‌ها
اگر بخواهیم کمی دقیق‌تر و عمیق‌تر به اثر محسن میرزایی بپردازیم درمی‌یابیم همان‌طور که پیش‌تر آمد، ناصرالدین‌شاه در سفر فرنگ، هنگام عبور از خاک روسیه (قفقاز) سخت مجذوب رژه و شیرینکاری‌های سواران قزاق شده بود که لباس‌های پرزرق و برق و خوش‌دوخت به تن داشتند. رویای دیرین خود مبنی‌بر دگرگون‌سازی قشون کشور و نوسازی آن را با دیدن آنها محتمل می‌دید. به این فکر افتاد که عده‌ای از این سواران را با خود به ایران آورده به‌عنوان معلم سوارکاری استخدام کرده و آنها را به شکل هسته مرکزی گارد سواره سلطنتی به کار گیرد.
برای عضویت نخستین فوج، گارد سواره از فرزندان مهاجران ایرانی‌الاصل قفقازی که پس از شکست جنگ‌های قفقاز و از دست رفتن 17 شهر بزرگ در ایران مانده بودند و اکثر از اشراف و بزرگان قفقازیه بودند استفاده شد. به‌این‌ترتیب اولین بریگاد قزاق از فرزندان این ایرانیان ایران‌دوست شکل گرفت؛ هرچند زیر پوشش تعالیم صاحب‌منصبان روسی بوده و از آنها فنون نظامی را می‌آموختند. انگلیسی‌ها که در این ماجرا خود را بازنده محسوب می‌کردند و بر این عقیده بودند که از روس‌ها رودست خورده و سهم کمتری نصیب‌شان شده است، شایع کردند که شرط قزاق‌شدن، ترک دین است. آنان که به بریگاد قزاق می‌پیوندند باید آیین آبا و اجدادی را رها کرده و به آیین روس‌ها درآیند. با وجود این شاه در تصمیم خود مصر بود و شتاب می‌کرد که هرچه زودتر قرارداد منعقد شود و بریگاد کار خود را شروع کند. براساس این قرارداد یک سرهنگ روسی- کلنل دومانتویچ- همراه تعدادی افسر و درجه‌دار روسی به ایران آمدند. قرارداد به‌گونه‌ای تنظیم شده بود که دولت ایران می‌توانست در هر شرایطی آن را لغو کند. انصافا، قرارداد بدی نبود. از آنجا که دولت ایران در موضع ضعف و فساد بود، به‌زودی این فرماندهان در امور کشوری و لشکری دخالت کرده، پس از ناصرالدین‌شاه در امور مختلف مملکتی رد پای آنها دیده می‌شد. به عبارتی بریگاد قزاق، هم پلیس بود، هم ارتش بود و هم اداره‌کننده امور کشور. فرمانده بریگاد قزاق در دوره مظفرالدین‌شاه یک شبکه وسیع جاسوسی در ایران پدید آورد که کل ایران و قفقاز را در بر می‌گرفت.
در مدت چهل و چند سالی که قزاق‌ها در خدمت دولت ایران بودند نقش مهمی را در تاریخ کشور عملا عهده‌دار بودند. در جریان انقلاب تنباکو نقش قزاق‌ها مطابق مندرجات قرارداد بود و از آن تخطی نکردند؛ یعنی تعلیم سوارکاری و آموزش فنون نظامی، نه بیشتر. جا دارد اشاره شود که در همین زمان شاه و نایب‌السلطنه، فرمانده قزاق را احضار کردند و از او خواستند که یاور دولت باشد.
فرمانده قزاق فقط یک سرهنگ ایرانی را که ارمنی بود با عده‌ای قلیل در اختیار دولت گذاشت و خود و نیروی اصلی‌اش مداخله‌ای در امور نکردند و اعلام کرد که این مساله‌ای داخلی است و ربطی به قرارداد فی‌مابین ندارد. به تدریج قزاق‌ها و قزاقخانه وارد امور سیاسی ایران شده و نقشی تعیین‌کننده پیدا کردند. ازجمله در واقعه تیر خوردن ناصرالدین‌شاه قاجار، کلنل کاساکوفسکی فرمانده قزاق به بهانه اینکه سفیر کبیر عثمانی بی‌خبر وارد ایران شده، ناگهان تمام شهر را با سواران قزاق پوشش داد و امنیت را به‌خوبی حفظ کرد، به‌طوری که هیچ‌کس از مردم متوجه این نکته نشد که شاه پس از تیراندازی در دم جان سپرده است.
همین فرمانده قزاق- کاساکوفسکی- در زمان مظفرالدین‌شاه در مساله گوشت و نان مردم دخالت داشت. در همین دوره در مورد وام‌ها نیز کلنل کاساکوفسکی نظراتی می‌داد و عزل و نصب رجال و نحوه اداره ادارات دولتی را نیز زیر نظر داشت.
با نگهبانی ادارات و حفظ جان رجال از کم و کیف حرکات آنها اطلاع داشته و در جای خود مداخله صورت می‌گرفت. این تحرکات و برنامه‌ها به ستاد نایب‌السلطنه امپراتور روسیه که مقیم قفقاز بود مرتبا گزارش و به او جهت داده می‌شد که با ایران چگونه برخورد کند. کاساکوفسکی تمام تلاش خود را صرف این می‌کرد که منافع روسیه در ایران همواره حفظ شده و از انگلیس عقب نمانند. او در دریافت وام از روسیه تلاش زیادی کرد.
در انقلاب مشروطیت ازجمله کارهای مهمی که انجام شد این بود که روزنامه حبل‌المتین که روشنگر و انقلابی بود قرارداد قزاقخانه را چاپ کرد و به اطلاع عموم رساند و اعلام کرد که آنها فقط باید به تعلیم سوارکاری بپردازند نه مداخله در امور مملکتی. ولی قزاق‌ها به مداخله خود ادامه داده و وقعی به این خواسته‌ها نگذاردند. تا جایی که در استبداد صغیر به جانب محمدعلی‌شاه گرایش یافته و ابزار تحقق آرمان‌های او شدند. کلنل لیاخوف در این دوره کوچه به کوچه و خیابان به خیابان با ملیون جنگید و رسما حاکم نظامی تهران شد و مجلس را به توپ بست. این مداخله در تاریخ ایران کم‌سابقه بود. هرچند ملیون پیروز شده و کلنل لیاخوف را تسلیم کردند اما چون ایران ضعیف بود و با دولت مقتدر تزاری روس روبه‌رو بود کاری از پیش نبردند و لیاخوف و افراد او از قزاقخانه اخراج شدند.

از وطن‌پرستی تا منفوریت
در جنگ جهانی اول که حکومت تزاری فرو پاشید و حکومت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی جایگزین آن شد، قزاق‌ها عملا طرفدار تزار بودند. در پایان سال ۱۹۱۷ تزار سقوط کرد. انگلیسی‌ها با استفاده از موقعیت، کودتایی در قزاقخانه راه انداختند و آن را در اختیار خود گرفتند. رضاخان در این کودتا نقش مهمی داشت. در پایان جنگ که بلشویک‌ها شمال ایران را اشغال کرده بودند فرمانده قزاق به سختی شکست خورده و عقب‌نشینی کرد.
انگلیسی‌ها در سوم اسفند 1299 کودتایی به رهبری سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج ترتیب داده و تهران را فتح کردند. به‌این‌ترتیب قزاق‌ها در یک دوره 40 ساله نقش موثری در سیاست و حکومت ایران ایفا کرده و در اغلب وقایع حاضر بودند. نکته مهم این است که قزاقخانه در دوره ناصرالدین‌شاه از وطن‌پرست‌ترین نیروهای ایرانی و ایران دوست تشکیل شده بود تا آنجا که پرچم قزاقخانه نقش «الله‌اکبر» را بر خود داشت و در مدرسه آنها، تعلیمات دینی تدریس می‌شد. در این دوره افسران قزاق تحصیلکرده، مسلط به زبان‌های خارجی و از خانواده‌های بالای جامعه ایرانی بودند اما در دوره دوم چنین نبود.
در جنگ جهانی اول ناگهان قزاقخانه ۱۵۰۰ نفری به ۱۲۰۰۰ نفر افزایش پرسنل داد و بدیهی است که دیگر سختگیری در انتخاب افراد در کار نبود و حتی عده‌ای اراذل و اوباش وارد قزاقخانه شدند. این دوره است که نام قزاق‌ها را به زشتی آلوده کرد و از آنها چهره‌ای منفور در نزد مردم ایران رقم زد. آنچه مسلم است هنوز اسناد زیادی از قزاق‌ها و قزاقخانه در تفلیس وجود دارد که متاسفانه تاکنون به آنها دسترسی نداشته‌ایم. امیدواریم که در آینده اهل تحقیق به اسناد یاد شده دسترسی یابند و اطلاعات جامع‌تری در اختیار محققان تاریخ معاصر بگذارند.