نخستین نهادهای مدرن در ایران

آیت وکیلیان: در قرن هجدهم تاسیس مدارس در ایران توسط اروپاییان در بروز تحولات آتی کشور موثر واقع شد و همچنین نهضتی از علم‌گرایی ایرانی (ساینتیسم) در عرصه عمومی جامعه و در میان آگاهان به وجود آمد. نخستین میسیون پایدار مسیحی در ایران میسیون نسطوری‌ها بود که در سال ۱۲۵۰ ه.ق/۱۸۳۵ م. توسط کشیش «جاستین پرکینز» و «ایزاهل گرانت» که نمایندگی هیات میسیون خارجی کلیسای «پرسبترین» را داشتند، شروع به کار کرد. زن ایرانی در اولین گام با آرا و اندیشه غربیان آشنا شدند، این روند نه به خاطر ذوق زن ایرانی، بلکه به دلیل نفوذ میسیونرهای مسیحی شکل گرفت. زمانی که دولت ایران مدرسه معمولی را در تهران گشود، از مبلغان مذهبی آمریکایی بسیاری دعوت به همکاری کرد. میسیون‌های آمریکایی در ایران

در دوره محمدشاه قاجار نخستین مدارس به شیوه جدید در ایران توسط میسیون‌های آمریکایی و کشیشی به نام پرکینز در شهر ارومیه تاسیس شد. این مدرسه در ابتدا مخصوص اقلیت‌های مذهبی (ارامنه،مسیحیان و یهودیان) بود و در‌حقیقت اولین مدرسه دخترانه‌ای به حساب می‌آمد که در ایران تاسیس شده بود و هیچ دختر مسلمانی در این مدرسه اجازه تحصیل نداشت و جامعه سنت‌زده ایرانی نیز پذیرای تحصیل زنان نبود. از جمله اقدامات آمریکایی‌ها در ارومیه، فعالیت‌های پزشکی آنها بود. در سال ۱۲۵۰ ه.ق/۱۸۳۵ م. دکتر گرانت اولین میسیونر پزشک آمریکایی به ارومیه وارد شد و هر روز عده کثیری از بیماران برای مداوا به او رجوع می‌کردند و با اینکه میسیونرهای آمریکایی تنها برای کمک به نسطوریان و مسیحیان ایران ماموریت داشتند، ولی مسلمانان هم برای درمان و مداوای خود به آنان مراجعه می‌کردند. گروهی از دختران آمریکایی به دختران ایرانی آموزش پرستاری می‌دادند و آنها را روانه بیمارستان‌های آمریکایی می‌کردند.

میسیون‌های انگلیسی

فعالیت این هیات در سال ۱۲۸۱ ه.ق/۱۸۷۵ م. در جنوب ایران و جلفای اصفهان با تاسیس مدارس دخترانه و پسرانه آغاز شد. این میسیون‌ها فقط در بخش مسیحی‌نشین اصفهان وابسته به انجمن مبلغین کلیسا و انجمن تعلیم و تربیت دخترانه می‌توانستند فعال باشند. در اوایل قرن بیستم یک مدرسه دخترانه تحت‌نظر جی لیتون jay laton تاسیس شد که در ابتدا به نام «ادب» و بعدها به نام مدرسه متوسطه دخترانه «بهشت آیین» شناخته شد.

میسیون‌های فرانسوی

فعالیت این دسته از میسیونرها در ایران قدمت بیشتری داشت؛ اما تاسیس مدارس دخترانه توسط آنان دیرتر از سایر میسیونرها آغاز شد. اولین مدرسه‌ای که توسط فرانسویان تاسیس شد، مدرسه «سن ژوزف» بود که توسط میسیون‌های کاتولیک فرانسوی در تهران دایر شد. این مدرسه بعدها به اسم «مدرسه منوچهری» به رسمیت شناخته شد و در ازای دریافت کمک مالی از دولت ایران، موظف به پذیرش ۱۵ شاگرد دختر به‌صورت مجانی شد، در ضمن موظف شد از برنامه‌های وزارت معارف تمکین کند. دروس زبان فرانسه و فارسی همزمان با هم در برنامه گنجانده شده بود و بعدها در اثر درخواست دولت ایران قرائت قرآن و شرعیات اسلامی نیز به دانش‌آموزان مسلمان تدریس می‌شد.

مشروطیت و جامعه باز

در جریان انقلاب مشروطیت ایران و مشارکت زنان در آن، فعالیت زنان ابعاد دیگری به خود گرفت و خواسته‌های دیگری مطرح کردند. در ابتدا قانون انتخابات (شهریور ۱۲۸۵) به‌طور علنی زنان را از فرآیند جدید و فعالیت‌های سیاسی محروم کرده بود و تقاضاهایی که از مجلس تازه تاسیس به منظور حمایت قانونی از نهادهای جدید جنبش زنان صورت گرفت بی‌جواب ماند.

در دی ماه ۱۲۸۵ ه.ش روزی که مظفرالدین شاه قانون اساسی را توشیح کرد، روزنامه مجلس به انتشار یادداشتی از یک زن پرداخت مبنی بر اینکه: «وقتی که آموزگاران و مربیان اولیه کودکان را تربیت نکنیم جوانان کاردان و پیران باتدبیر نخواهیم داشت و خودپرستی از مملکت ما رخت بر نخواهد بست. می‌خواهم عرض کنم تا در این مملکت زن نباشد، مرد پیدا نخواهد شد و تا مرد پیدا نشود از استقلال مملکت و بقای ملت [برخوردار] نمی‌توانیم بود. پس چنانچه مبنای تعلم مردان در این مملکت به واسطه تلاش‌های حضرت مستطاب عالی ممکن شد چشمداشت ما این است که اساس تربیت نسوان نیز به دست حضرت عالی تاسیس شود.» (روزنامه مجلس، سال ۱، شماره۶، ۴دی سال ۱۲۸۵، ص۹.) این خواسته زنان با استقبال مواجه نشد و کار تربیت نسوان به آموزش‌های دیگری تسری پیدا کرد. طباطبایی یکی از مجتهدان نامدار و مدافع حکومت مشروطه در این رابطه بیان کرد که: «تربیت زنان در اموری که وظیفه شخص آنهاست واجب است از قبیل اطفال و خانه‌داری و حفظ مراتب ناموس و شرف و بعضی از مقدمات و علومی که راجع به اخلاق و معاش و معاشرت با خانواده باشد، اما در امور خاصه‌ای رجال از قبیل پلیتیکی و امور سیاسی فعلا اقتضا ندارد.» البته این توضیحات به آن معنا نبود که طباطبایی به صف مخالفان تمام‌قد تاسیس مدارس دخترانه پیوسته است، پسر وی (محمد صادق طباطبایی) که رئیس مدرسه پسرانه «اسلام» بود، دلیل عدم تاسیس مدرسه دخترانه را در این می‌داند که تا اداره نظمیه و پلیس وجود نداشته باشد، اشرار آزار می‌دهند تا دولت مشروطه ایرانی دارای قانون اساسی و این استبداد برداشته نشود نمی‌توان به این وضعیت خوش‌بین بود. (مجله فردوسی، ماشاءالله آجودانی، سال ۲، شماره ۶۷، شهریور ۱۳۸۷،ص۲۰.) راهی جز این نبود که زنان قدم اول را خود بردارند و در ادامه مدارس، درمانگاه و یتیم‌خانه‌هایی را تاسیس کردند.

متن نامه مذکور نشان می‌دهد که برای نخستین بار مردم ایران از دولت می‌خواهند که به مطالبات مدنی، نیاز‌های مادی و امنیت شغلی آنها توجه کنند. جنس این خواسته‌ها تا پیش از مشروطیت شورش و نافرمانی مدنی علیه نظام محسوب می‌شد و با سرکوب مواجه شد.

دو بحث اساسی در مورد ضرورت آموزش زنان وجود داشت؛ بحث نخست بر نقش سنتی زنان به عنوان همسر و مادر در کمک اصلی‌شان به ملت در تقابل کامل با نقشی بود که فعالان و نظریه پردازان آموزشی برای زنان قائل بودند. بحث دوم زنان را نماد ملت در نظر می‌آورد و زنان تحصیلکرده نماد پیشرفت ایران به سوی مدنیت جدید بود. آموزش زنان مثل حکومت قانون و توسعه صنعتی از نظر بسیاری از هواداران اصلاحات، جزئی از ترقی و نشانه مدرنیزاسیون ارزیابی می‌شد. برخی از اصلاح‌طلبان و فعالان آموزشی در ترویج مدارس دخترانه پیشگام بودند. «میرزا فتحعلی آخوندزاده» بدون تردید نخستین روشنفکر ایرانی است که مسائل زنان را در نوشته‌ها، رسائل انتقادی و نمایش‌نامه‌هایش به رشته تحریر در آورده است. همچنین مقاله‌های طنزآمیز دهخدا در صوراسرافیل، اشعار ایرج میرزا و مقاله‌های نویسندگان دیگر در حبل‌المتین، مساوات و ایران نو، بیانگر همبستگی با آرمان زنان بود و از جمله برخی از نمایندگان مجلس چون تقی‌زاده که حمایت شان موثر واقع شد.

مخالفان حوزه نهادهای آموزشی مدرن

جامعه استبدادزده ایرانی تا پیش از جنبش مشروطیت، آن‌گونه حس نکرده بود که تاسیس نهادهای آموزشی تا چه اندازه می‌تواند به استقرار نهادهای دموکراتیک یاری رساند. انقلاب مشروطیت در قالب جنبشی اعتراضی علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی فضایی را به وجود آورد که در این شرایط، جامعه پوست‌اندازی کند و نیروها و عناصر فعال (مردان و زنان)، دست به تحرکاتی زدند که اندیشه آرمانی حکومت قانون برآورده شود.

در اصول ۱۸ و ۱۹ قانون اساسی مشروطیت چنین آمده است: «اصل ۱۸ تحصیل و مطالعه علوم وفنون و هنرها است. فقط مواردی که شرعا ممنوع شده، مستثنی است. اصل ۱۹ تاسیس مدارس و آموزشگاه‌هایی که با بودجه دولتی و ملی اداره می‌شوند و نیز تحصیلات اجباری بر اساس قوانینی است که توسط وزارت معارف تهیه شده‌اند. کلیه مدارس و آموزشگاه‌ها تابع و تحت نظارت وزارت معارف خواهند بود.» در راه تاسیس مدارس، یکی از موانع مهم خود زن ایرانی بود که به دلیل کمی اطلاعات نمی‌توانستند بر این حقوق حقه خود پای بفشرند. این مساله در نامه یکی از زنان به نشریات آن دوران هویدا است: «اگر به یکی از دختران خودمان بگوییم به‌طور نصیحت، که آیات قرآنی و حدیث‌های نبوی مصرح است که تمام زن‌های مسلمان مجبورند به تحصیل، فورا جواب می‌گویند اینها قدیمی شده، از تازه باید حرف زد. وقتی گفته می‌شود که تمام زنان عالم مشغول شده‌اند، جواب می‌گویند که آنها مسلمان نیستند، کافرند. در این موقع به یک حدیث غیر معلوم که مبنایش را نمی‌دانم متوسل شده می‌گویند حرام است زن سواد داشته باشد.» (روزنامه شکوفه، سال۲، شماره۲۴، ۱۳۳۲ق، ص ۴)

عرصه عمومی جامعه نیز پتانسیل پذیرش این نگاه ارتجاعی را داشت. مرتجعانی که درس خواندن و باسواد شدن زن را از گناهان نابخشودنی می‌دانستند. در این عصر رسم بر این بوده است که در خیابان‌های تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند. گاهی فریاد آمرانه ماموران نظمیه به گوش می‌رسید که می‌گفت؛ «ضعیفه تند راه برو.» (عبدالحسین ناهید، زنان ایران در جنبش مشروطه، ص۱۸.) منتقدان شرایط به وجود آمده را ناشی از فرهنگ پدرسالاری یا مردسالاری می‌دانستند زیرا «تسلط جنس مذکر در فرهنگ سنتی ایران به‌رغم وجود حکومت قانون از بین‌رفتنی نبود.» (روح‌انگیز کراچی، اندیشه‌نگاران زن در شعر مشروطه، ص ۹۴.) در یکی از شماره‌های «ایران نو» آمده است: «در ایران هنوز مردان می‌پرسند، یک زن عالم باسواد به چه درد می‌خورد؟ گمان می‌کردند از زن باسواد باید حذر نمود و زن باسواد ممکن است نامه عاشقانه به مردان دیگر بنویسد. زن‌ها را نباید سرزنش کرد زیرا مقصر مردها هستند، چرا که ما زن را همسر، رفیق و خانه‌دار تصور نمی‌کنیم و می‌گوییم که زن‌ها فقط برای رفع حوائج ما خلق شده و وسیله لذت و شهوترانی ماست.» (روزنامه ایران نو، سال ۱، شماره ۴۴، ص۱.) و «البته روا نیست که دختران و خواهران وطن عزیز را از مقامات سعادت علم محروم داریم، زیرا که جنس اناث امهات کمال و مرصعات ادب و مربیان رجال اطفالند.» (روزنامه مجلس، سال۱، شماره۶، ص۷.)