رویارویی پرتغال و انگلیس

گروه تاریخ اقتصاد: از نظر مزایای اساسی که قدرت‌های غربی از تماس با ایران به دست آوردند، قرن شانزدهم/ دهم را باید از آن پرتغالی‌ها دانست. انگلیسی‌ها سرسختانه کوشیدند تا همان‌گونه که پرتغالی‌ها جناح جنوبی امپراتوری عثمانی را با عبور از دماغه امیدنیک دور زده بودند، جناح شمالی امپراتوری عثمانی را دور بزنند. در اوایل سال ۱۵۵۳/ ۹۶۰ «تجارتخانه و کمپانی بازرگانان ماجراجو برای کشف مناطق، قلمروها، جزایر و اماکن ناشناخته» در لندن تشکیل و سباستیان کابوت نخستین مدیر آن شد. هدف اولیه این کمپانی کشف گذرگاهی از شمال به شرق برای رسیدن به چین بود، اما پس از کشف راهی که به آرخانگل منتهی می‌شد، به «کمپانی مسکووی» و «کمپانی روسیه» تغییر نام داد. این اولین شرکت سهامی انگلیسی برای تجارت خارجی بود. دو کشتی از سه کشتی‌ای که در ۱۵۵۳/ ۹۶۰ فرستاده شدند به واسطه هوای طوفانی در شمال نروژ ناپدید شدند، اما کشتی سوم به فرماندهی ریچارد چنسلر به آرخانگل رسید. چنسلر به مسکو رفت و از ایوان مخوف امتیازات تجاری گرفت. در بازگشت از دومین سفر به آرخانگل چنسلر و کشتی او ناپدید شدند.

به‌رغم این آغاز مایوس‌کننده، آنتونی جنکینسون و دو برادر به نام‌های ریچارد و رابرت جانسون در ۱۵۵۷/۹۶۴ تلاش دیگری کردند. آنان به سلامت به آرخانگل رسیدند و همچنین به گرمی از سوی ایوان مخوف پذیرفته شدند. سپس به هشترخان سفر کردند و با عبور از دریای خزر به بخارا رفتند. اگرچه جنکینسون در این تصور که او و گروهش نخستین مسیحیانی هستند که به دریانوردی در دریای خزر پرداخته‌اند بر خطا بود- جنوایی‌ها این کار را حدود دو قرن و نیم قبل انجام داده بودند- معهذا کارشان عملی پیشتازانه محسوب می‌شد و راهی به آسیای مرکزی یافته بودند. در ۱۵۶۱ جنکینسون برای بار دوم به سفر پرداخت و در این سفر حامل نامه‌هایی بود از ملکه الیزابت برای ایوان مخوف تزار روسیه و شاه طهماسب که از وی به عنوان «صوفی بزرگ» یاد شده بود. در ۱۵۶۲/۷۰-۹۶۹ جنکینسون بار دیگر برای عبور از دریای خزر به کشتی نشست و این بار در شیروان که جزو اراضی صفویه در ساحل غربی بود پیاده شد. عبدالله خان استاجلو که فرماندار شیروان و برادر زن و پسر عموی شاه بود، با مهمان‌نوازی از جنکینسون پذیرایی کرد و او را به قزوین فرستاد. جنکینسون در ۲۰ نوامبر ۱۵۶۲/۲۳ ربیع‌الاول ۹۷۰ به حضور شاه طهماسب بار یافت و نامه ملکه را به شاه تقدیم کرد. هدف نامه عبارت بود از «برقراری دوستی و آزادی عبور بازرگانان و مردم ما، تردد و رفت‌وآمد در قلمرو او برای آوردن کالاهای ما و بردن کالاهای خودشان به افتخار دو فرمانروا و برای نفع مشترک دو کشور و رفاه حال رعایا.» همه چیز به خوبی پیش می‌رفت تا اینکه شاه دریافت جنکینسون مسیحی است و گفت: «ای بی‌ایمان، ما هیچ احتیاجی به دوستی با بی‌ایمانان نداریم.» جنکینسون بدون مقدمه از حضور شاه اخراج شد و از دیدن اینکه هنگام ترک محل به دنبالش یک مستخدم «با چهار چرخه‌ای پر از شن تمامی مسافتی را که من در داخل قصر مذکور پیموده بودم شن می‌پاشید» عصبانی شد. اما همه چیز از دست نرفته بود زیرا عبدالله خان نه تنها با وساطت، شاه را تا آنجا نرم کرد که هنگام عزیمت جنکینسون هدیه‌ای زیبا به وی بخشید، بلکه خود نیز امتیازات تجاری مهمی به کمپانی مسکووی داد. خطرات این راه زیاد بود و در ۱۵۸۱/۹۱۹ استفاده از آن متوقف شد؛ سوای خطرات مخوفی که راه دریایی از طریق شمال اسکاندیناوی به دریای سفید در بر داشت، حملات راهزنان تاتار در حوزه ولگا و دیگر مشکلات موجب از دست رفتن افراد و کالاهای بسیار می‌شد.

چند سال پس از دیدار جنکینسون از دربار شاه طهماسب، خود ایوان مخوف به بررسی امکان اقدام نظامی با شاه علیه عثمانیان پرداخت. او در ۱۵۶۹/۷-۹۷۶ فرستاده‌ای به نام دولمت کارپیویچ نزد طهماسب فرستاد؛ فرستاده روس ۳۰ توپ در اندازه‌های مختلف و ۴۰۰۰ تفنگ به عنوان هدیه برای شاه آورده بود؛ همراه وی ۵۰۰ «تیرانداز ماهر» بودند که «می‌توانستند به افراد او تعلیم و تمرین تیراندازی بدهند.» تزار قول داد که اگر شاه آن توپ‌ها و تفنگداران را پسندید، او (تزار) هر نوع سلاح گرمی را که توانست از آلمانی‌ها بگیرد، به شاه بفروشد. شاه طهماسب از این هیات و این هدایا بسیار راضی بود و حاضر شد تا آنجا که در توان دارد به کمک تزار بشتابد. اگر چه مسکو نزدیک‌تر از اروپای غربی بود هیچ اقدامی در پی این مانور سیاسی صورت نپذیرفت.

در همان سالی که تصمیم گرفته شد استفاده از راهی که از گذرگاه شمال به شرق می‌گذشت متوقف شود، یک بازرگان به نام جان نیوبری به هرمز رسید. او اولین فرد انگلیسی بود که از راه زمینی به خلیج‌فارس سفر کرده بود. نیوبری در بازگشت به لندن با دیگر بازرگانان تماس گرفت که از جمله آنان ادوارد ازبورن اولین مدیر کمپانی لوانت در ۱۵۸۱/۹۸۹ بود؛ این کمپانی مدت کوتاهی قبل طبق فرمانی از شاه حق تجارت انحصاری با ترکیه را برای هفت سال به دست آورده بود. بازرگانان کمپانی لوانت با شنیدن خبرهای نیوبری تصمیم گرفتند عملیات خود را به ایران و هند توسعه بخشند و از راه زمینی که از سوریه و بین‌النهرین می‌گذرد استفاده کنند. در ۱۵۸۳/۱-۹۹۰ نیوبری به اتفاق گروهی از بازرگانان دیگر عازم هرمز شد تا مانند ونیزیان،تجارتخانه‌ای در آنجا دایر کنند. لکن چند روز پس از رسیدن این گروه به هرمز، رقبای ونیزی آنان نزد والی پرتغالی جزیره ایشان را به جاسوسی و انحراف مذهبی متهم کردند؛ آنان زندانی شدند و برای محاکمه با کشتی به گوا فرستاده شدند، اما سرانجام با وساطت یک یسوعی انگلیسی و دو هلندی آزاد شدند.

در ۱۶۰۰/۹-۱۰۰۸ یک بازرگان اهل لندن به نام جان میلدنهال همراه یک کشیش پروتستان به نام جان کارترایت از حلب عازم هند شدند. کارترایت از ایران دورتر نرفت اما میلدنهال به هند رفت. تلاش انگلیسی‌ها برای ایجاد یک راه زمینی به خلیج‌فارس همان قدر موفق بود که بهره‌گیری از راهی که از گذرگاه شمال به شرق و از طریق خاک روسیه می‌گذشت. آشکار بود که برای پایان دادن به سلطه پرتغالی‌ها در خلیج‌فارس به نیروی بحریه‌ای برتر از بحریه پرتغال احتیاج بود. طی مدت کوتاهی این نیرو به وسیله کمپانی هند شرقی انگلیس و کمپانی هند شرقی هلند تامین شد که در ابتدا برای شکست دادن پرتغالی‌ها همکاری می‌کردند و سپس به صورت رقبای سرسخت درآمدند.

در سال ۱۶۱۵/۱۰۲۴ کمپانی هند شرقی انگلیس به اولین تلاش برای رخنه در بازار ایران دست زد. یکی از عاملین کمپانی به‌نام ریچارد استیل متوجه شده بود که ایران زمستان‌های سردی دارد و حدس زد بازار خوبی برای ماهوت انگلیسی خواهد بود.

کمپانی او جان کرادر را به اصفهان فرستاد و این دو در آنجا فرمانی از عباس اول گرفتند که به رعایا دستور می‌داد:

تا آنجا که می‌توانید ... فرنگی‌های انگلیسی را با گرمی پذیرا شوید و وسایل آسایش آنان را فراهم کنید، هر وقت که کشتی یا محصولات آنها به جاسک یا هر بندر دیگری در قلمرو سلطنت ما می‌رسد آنان و کالاهایشان را به هر محل یا محل‌هایی که تمایل دارند برسانید و مراقب باشید که در سواحل ما از آنها در برابر دیگر فرنگی‌ها، هر کس که باشد، دفاع شود.

استیل و کردار بعد از بررسی بنادر متعدد، جاسک را در ساحل مکران در شرق هرمز انتخاب کردند. در دسامبر ۱۶۱۶/ ذیحجه ۱۰۲۵ کمپانی ادوارد کاناک را با کشتی جیمز و محموله‌ای از پارچه فرستاد؛ جیمز به‌رغم تلاش پرتغالی‌ها برای توقیف آن به جاسک رسید. کاناک محموله پارچه را به شیراز برد و تجارتخانه‌هایی در آن شهر و در اصفهان دایر کرد. عباس فرمان دیگری با تفصیل بیشتر صادر کرد که به کمپانی هند شرقی انگلیس حق معامله آزاد در سراسر کشور را می‌داد. قرار بر این شد که سفیری از انگلیس به طور دائم در ایران اقامت داشته باشد و برای انتصاب مامورین و عاملین، در زمان و مکان لازم اختیار داشته باشد. آزادی اجرای مراسم مذهبی برای اتباع انگلیسی تضمین شد؛ قضاوت در امور قانونی آنها بر عهده سفیر گذاشته شد. به علاوه شاه قول داد سالانه ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ عدل ابریشم با نرخ معین برای کمپانی تامین کند و کمپانی بتواند این ابریشم را بدون پرداخت عوارض گمرکی از جاسک حمل کند.

کمپانی هند شرقی باید از این آزادمنشی شاه بسیار خشنود شده باشد. لکن در این میان شرط کوچکی وجود داشت. عباس اول در عوض این امتیازات انتظار داشت انگلیسی‌ها در اخراج پرتغالی‌ها از هرمز یاری‌اش کنند. عباس اول همیشه قلاع پرتغالی‌ها را در جزیره هرمز و سرزمین اصلی و این واقعیت را که حاکم هرمز تابع پرتغال بود، تجاوزی به حق حاکمیت خویش تلقی می‌کرد که البته کاملا طبیعی بود. لکن به واسطه فقدان نیروی بحریه، او هم نظیر اسلافش قادر به بیرون راندن پرتغالی‌ها از جزیره هرمز نبود، گرچه همان‌طور که قبلا ذکر شد در ۱۶۰۲/۱۰۱۰ افراد پادگان بسیار کوچک‌تر پرتغالی‌ها را از بحرین بیرون رانده بود. به نظر می‌رسد ورود کشتی‌های جنگی کمپانی هند شرقی انگلیس به صحنه، فرصتی را که عباس در جست‌وجویش بود، به وی داده است.

چند سالی بود که روابط بین عباس و پرتغالی‌ها رو به سردی نهاده بود. در ۱۶۰۸/ ۱۰۱۷ عباس یک پرتغالی از فرقه آگوستینین به نام آنتونیو د گوویا را همراه یک صاحب‌منصب قزلباش به نام دنگیزبیگ روملو نزد فیلیپ، پادشاه اسپانیا، فرستاد. شاه که هرگز فرصت‌های خوب را از دست نمی‌داد جدا از هدایای معمول برای فیلیپ پنجاه عدل ابریشم نیز با آنها فرستاد که درآمد حاصله از فروش آن باید به خزانه سلطنتی برگشت داده می‌شد. طبق معمول بخشی از اهداف ماموریت سیاسی بود، نظیر ترغیب شاه فیلیپ به جنگ با عثمانیان و بخشی تجاری، نظیر توسعه روابط تجاری میان ایران با اسپانیا و پرتغال. ماموریت به شکست کامل انجامید و هنگامی که اعضای هیات در ۱۶۱۳/۱۰۲۱ به ایران بازگشتند، شاه عباس بی‌درنگ دستور اعدام دنگیزبیگ را داد. نارضایی عباس از این صاحب‌منصب علل متعدد داشت: مهم‌ترینش این بود که او لاک و مهر نامه شاه به پادشاه اسپانیا را شکسته بود- عملی توهین‌آمیز- و مضمون آن را با فرماندار کادس در میان نهاده بود و نیز مبلغی پول به یک بازرگان داده بود تا نامه شاه را به پاپ برساند، حال آنکه موظف بود شخصا نامه را برساند؛ و دیگر اینکه برخی از افراد هیاتش به مسیحیت گرویده و در اروپا مانده بودند. تصور می‌شد که تنها علت ممکن برگشتن آنها از اسلام رفتار ناهنجار دنگیزبیگ با آنان بود. گوویا که هنگام اقامت در اسپانیا به عنوان نماینده پاپ در ایران انتخاب شده بود متهم شد که به جای فروش عدل‌های ابریشم به نمایندگی از سوی شاه، آنها را به شاه فیلیپ بخشیده است. گوویا از ترس جان به شیراز گریخت و آنجا به دستور امامقلی‌خان حکمران فارس مدتی بازداشت شد؛ امامقلی‌خان چون دستوری در این مورد دریافت نکرد، اجازه داد گوویا به هرمز برود. دستور شاه به امامقلی‌خان مبنی بر بازداشت گوویا در شیراز دیر به او رسید. شاه از حکمران به خاطر فرصت فرار دادن به گوویا غضبناک شد و امامقلی‌خان برای جلب نظر شاه تصمیم گرفت به بخشی از اراضی ساحلی مقابل جزیره هرمز که در دست پرتغالی‌ها بود، حمله کند. در اواخر سال ۱۶۱۴/۱۰۲۳ او بندر کوچک جرون (بندرعباس بعدی) را تصرف کرد، در جزیره قشم نیرو پیاده کرد و بدین‌سان جریان آب شیرین به پادگان پرتغالی‌ها در هرمز را عملا قطع کرد (در جزیره هرمز آب شیرین وجود نداشت) و پرتغالی‌ها را از جای پایی که در راس‌الخیمه در ساحل جنوبی خلیج فارس یافته بودند، بیرون راند.

شاه عباس فهمانید که از پذیرش راهبان به عنوان سفیر خسته شده است و از پادشاه اسپانیا خواست که نجیب‌زاده محترمی را به سفارت بفرستد؛ او معتقد بود چنان نجیب‌زاده‌ای منافع پادشاه اسپانیا را بهتر حفظ می‌کند، زیرا «روحانی خارج از عبادتگاه به ماهی خارج از آب می‌ماند» بنابراین در ۱۶۱۳/۲-۱۰۲۱ شاه فیلیپ دون گارسیا د سیلوا ای فیگه روآ را به عنوان سفیر خویش به ایران فرستاد که در اکتبر ۱۶۱۴/ رمضان- شوال ۱۰۲۳ به گوا رسید. اگرچه در رگ‌های این نجیب‌زاده اسپانیایی تا حدی خون پرتغالی جریان داشت، مقامات پرتغالی گوا او را عنصر نامطلوب تشخیص دادند و به بهانه‌های مختلف بیش از دو سال در آنجا بازداشتش کردند. هنگامی که سرانجام در آوریل ۱۶۱۷/ ربیع‌الاخر ۱۰۲۶ دون‌گارسیا به هرمز رسید بار دیگر با خصومت شدید مقامات پرتغالی روبه‌رو شد. وی به واسطه درنگ دوباره در هرمز، وقت کافی داشت تا به بررسی مواضع پرتغالی‌ها بپردازد و آنان را در وضع مطلوبی نیافت. دون گارسیا در تابستان ۱۶۱۷/۱۰۲۶ به اصفهان رسید اما تا تابستان ۱۶۱۹/۱۰۲۸ یعنی بیش از پنج سال و نیم پس از زمانی که اسپانیا را ترک کرده بود، به حضور عباس اول بار نیافت. هنگام ملاقات با شاه نیز درخواست‌های متکبرانه و غیرواقع‌بینانه او شاه را غضبناک کرد و شاه دستور اخراجش را داد. دون‌گارسیا خواستار استرداد بحرین و نوار ساحلی شمال هرمز بود که به تازگی توسط امامقلی‌خان تصرف شده بود و همچنین اخراج عاملین کمپانی هند شرقی انگلیس را طلب می‌کرد. با نابودی احتمال حصول هر نوع موافقتی در ایران دون‌گارسیا به عزم اسپانیا به کشتی نشست اما در راه بازگشت درگذشت.

تجربه شاه از ماموریت‌های گوویا و دون‌گارسیا موجب تلخی روابط وی با پرتغالی‌ها شده بود (او هیچ تمایز آشکاری بین آنها و اسپانیایی‌ها قائل نبود که در واقع کاملا موجه بود، زیرا پادشاه اسپانیا و پرتغال هنوز یک نفر بود). در ژوئن ۱۶۲۰/ رجب- شعبان ۱۰۲۹ یک ناوگان پرتغالی به فرماندهی رویی فرئیره به قصد بیرون راندن انگلیسی‌ها از خلیج فارس به هرمز رسید اما طی دو جنگ دریایی با کشتی‌های کمپانی هند شرقی انگلیس در روزهای کریسمس ۱۶۲۰/۱۰ صفر ۱۰۳۰ و ۷ ژانویه ۱۶۲۱/۲۳ صفر ۱۰۳۰ شکست خورد. در مه ۱۶۲۱/ جمادی‌الاخر - رجب ۱۰۳۰ رویی فرئیره دی آندراده به قصد تسلط مجدد بر چاه‌هایی که آب شیرین پادگان پرتغالی جزیره هرمز را تامین می‌کرد، نیرویی در جزیره قشم پیاده کرد. رویی فرئیره هنوز بنای قلعه‌ای برای حفاظت از چاه‌ها را تمام نکرده بود که مورد حمله قوای صفوی قرار گرفت و در فوریه ۱۶۲۲/ربیع‌الاخر ۱۰۳۱ قلعه اشغال شد. رویی فرئیره به اسارت انگلیسی‌ها درآمد. حملات پرتغالی‌ها به شهرها و دهات ساحلی ایران چندان خسارت وارد آورد که در ۱۶۲۱/۱-۱۰۳۰ امامقلی‌خان از دو تن از ناخدایان کمپانی هند شرقی انگلیس به نام‌های بلیت و ودل تقاضا کرد در اخراج پرتغالی‌ها از جزیره هرمز یاری‌اش کنند؛ در صورت امتناع آنها از کمک، امتیازات تجاری آنها در ایران و خلیج‌فارس لغو می‌شد.

ناخدایان انگلیسی از موافقت با چنین کاری اکراه داشتند زیرا پرتغال و انگلیس رسما در صلح به سر می‌بردند، اما به تشویق‌های ادوارد ماناکس، مامور کمپانی در ایران، تسلیم شدند. نکات اصلی توافق شده با امامقلی‌خان عبارت بودند از: غنائم به تساوی تقسیم شوند؛ قلعه واقع در هرمز در اختیار انگلیسی‌ها باشد؛ انگلیسی‌ها مجاز به صادر یا وارد کردن کالا از طریق هرمز بدون پرداخت عوارض گمرکی باشند؛ نیمی از عوارض گمرکی دریافتی از سایر مال‌التجاره‌ها در هرمز به انگلیسی‌ها تعلق داشته باشد. اسرای مسیحی به انگلیسی‌ها تسلیم شوند؛ امامقلی‌خان نیمی از هزینه تدارکات مصرفی کشتی‌های کمپانی را در طول جنگ با پرتغالی‌ها بپردازند. اولین اقدام مشترک انگلیسی‌ها و قوای امامقلی‌خان تصرف قلعه پرتغالی‌ها در انتهای شرقی جزیره قشم بود. یکی از معدود انگلیسی‌هایی که در این جنگ کشته شد ناخدا ویلیام بافین کاشف خلیج بافین بود. آن‌گونه که جراح ناوگان نوشته: «از قلعه [به آقای بافین] شلیک کردند و جراحت کوچکی در شکمش ایجاد شد و بر طبق گزارش پس از سه بار تکان خوردن جان سپرد.» مرحله بعد پیاده شدن در خود جزیره هرمز بود. افراد امامقلی‌خان با کشتی‌های انگلیسی به جزیره منتقل شدند، پرتغالی‌ها و حاکم دست‌نشانده هرمز به نام محمود شاه به داخل قلعه عقب نشستند. ناوگان انگلیس در آن جانب قلعه که استحکامات تا مقابل آب پیش آمده بود لنگر انداخت و سپاهیان صفوی به حفر خندق و ایجاد سنگر تا مقابل دیوارهای قلعه پرداختند؛ سپس عملیات تخریبی آغاز شد. بخشی از برج با باروت ویران شد و حمله عمومی آغاز گردید. با آشکار شدن برتری مهاجمین، پرتغالی‌ها سلاح بر زمین نهادند و به کشتی‌های انگلیسی انتقال یافتند. قلعه در سوم مه ۱۶۲۲/۳ رجب ۱۰۳۱ تسلیم شد. در میان سلاح‌هایی که به دست مهاجمین افتاد تعدادی توپ‌های بزرگ و توپ‌های قلعه‌کوب در اندازه‌های مختلف بود که «فرنگیه به فنون غریبه ترتیب داده و هر یک کارنامه استادان ماهر و توپچیان عدیم‌المثل فرنگ است.»

منبع: ایران عصر صفوی، راجرسیوری، ترجمه کامبیز عزیزی، نشر مرکز