چرا جامعه فئودالی در ایران به تکامل نرسید؟
زمین سوخته!
آیت وکیلیان، محسن فیضاللهی: در فهم و چگونگی ناپیوستگی تکامل جامعه فئودالی ایران، زمانی میتوان به یک رهیافت نظری رسید که چگونگی نظام اجتماعی و اقتصادی ایران را در سیر تاریخ تحولات آن در ادوار گذشته بررسی کنیم. تا زمانی که این روح در کالبد تاریخ ایران تبیین نشود، با هر نگاه تک علیتی دیگری که ناظر به پوشش تمامی لایهها و سطوح متکثر جامعه ایران باشد، نمیتوان به طرح نظری این مساله دست یافت و باید گفت آیا تمامی آنچه جامعهشناسان غربی و مورخان آنها درباره نهادها و جریانها و تحولات تاریخ ایران آوردهاند، با ساختار جامعه ایرانی تطابق دارد یا تباین؟ نظریهپردازان تاریخ ایران به پاسخهای زیر اکتفا کردهاند الف- عدهای از قبول حقایق تکاملی تاریخ ایران امتناع ورزیده و با انسداد خواندن جامعه ایرانی، رابط سازمانها و نهادهای سیاسی و اجتماعی با توده مردم را در جریان زمان ثابت خواندهاند.
آیت وکیلیان، محسن فیضاللهی: در فهم و چگونگی ناپیوستگی تکامل جامعه فئودالی ایران، زمانی میتوان به یک رهیافت نظری رسید که چگونگی نظام اجتماعی و اقتصادی ایران را در سیر تاریخ تحولات آن در ادوار گذشته بررسی کنیم. تا زمانی که این روح در کالبد تاریخ ایران تبیین نشود، با هر نگاه تک علیتی دیگری که ناظر به پوشش تمامی لایهها و سطوح متکثر جامعه ایران باشد، نمیتوان به طرح نظری این مساله دست یافت و باید گفت آیا تمامی آنچه جامعهشناسان غربی و مورخان آنها درباره نهادها و جریانها و تحولات تاریخ ایران آوردهاند، با ساختار جامعه ایرانی تطابق دارد یا تباین؟ نظریهپردازان تاریخ ایران به پاسخهای زیر اکتفا کردهاند الف- عدهای از قبول حقایق تکاملی تاریخ ایران امتناع ورزیده و با انسداد خواندن جامعه ایرانی، رابط سازمانها و نهادهای سیاسی و اجتماعی با توده مردم را در جریان زمان ثابت خواندهاند. با این گمانه که؛ تاریخ ایران چیزی نیست جز فرو افتادن و از نو تشکیل یافتن سلسلههای استبدادی. «با اینکه در تاریخ اروپا به نوبت، ادوار فئودالیته باقی میماند و گویا اقوام آسیا قادر به ارتقا به مقام والاتر نیستند.» (ا.م.دیاکونوف. تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، ص ۱۰۳)
ب- دستهای از پژوهشگران ایرانی و مستشرقین، با پذیرش تکامل تاریخی جامعه ایرانی، معتقدند که تحولات جامعهشناسی بر گرفته از جوامع غربی در مورد جامعه ایرانی مصداق ندارد. «جامعهشناسی تاریخی، جامعه و تاریخ را از فرآوردههای انسانی دانسته و جریان تاریخ را برآیندی از رابطه انسان یا فرآوردههای خود میداند، هیچ قانون کلی و عمومی را که حاکم بر سیر خللناپذیر تحولات اجتماعی و تکامل تک خطی جوامع بشری از مراحل معین و مشخص تاریخی باشد نمیپذیرد.» (احمد اشرف، نظام فئودالی یا نظام آسیایی، موسسه عالی، تحقیقات اجتماعی، ص ۲) متفکران قوانین عمومی و کلی جامعهشناسی، معمولا معتقد به «شیوه تولید آسیایی» هستند. بهزعم «وارگاه»، دانشمند روسی، «اگر زمین در مالکیت دولت نبود و به تولیدکننده بیواسطه ما یحتاج مادی متعلق بود در آن صورت وجه تولید آسیایی نمیتوانست وجود داشته باشد.» (وارگاه، وجه تولید آسیایی، مجله جهان نو، سال ۱۳۴۸، ص ۷۴) مطابق عقیده احمد اشرف، مارکس معتقد است« ویژگی اساسی نظام آسیایی وحدت صنایع دستی و کشاورزی در قالب اجتماع ده است.» «این وحدت تمام اوضاع و احوال مربوط به تولید نسل و اضافه تولید اقتصادی را درون خود نگه میدارد و به همین خاطر در برابر ناپیوستگی تکامل اقتصادی بیش از هر نظام اقتصادی اجتماعی دیگری مقاومت میورزد.» (احمد اشرف، پیشین، ص ۶) با تاثیر از نوشتههای متنوع مارکس و انگلس، خصایص طریق تولید آسیایی را به نحو زیر خلاصه میکنند؛
۱-جامعه آسیایی نه جامعهای بیطبقه است و نه جامعه با طبقه به معنی اخص.
۲-واحد اصلی تولید، جامعه روستانشین است. در این واحد تولیدی، زمین به جامعه تعلق دارد و نه به افراد یا خانواده ها.
۳-شهر و شهرنشینی در طریق تولید آسیایی نقش اساسی ندارند. در این طریق شهر یا مرکز دستگاه اداری است یا مرکز تجارت خارجی. در هر دو حال شهرنشین از استعمار و بهرهکشی از جوامع روستایی زندگی میکند...» (ناصر پاکدامن، جامعهشناسی اقتصادی، دانشکده اقتصاد، سال تحصیلی ۱۳۴۷-۱۳۴۶، صص ۷۳، ۷۶، ۷۸). به عقیده دکتر محمدعلی خنجی، «جان کلام و نکته اساسی در تئوری «وجه تولید آسیایی»، عبارت از بحث درباره منشأ دولتهای شرقی است.» به عقیده واضعین نظریه وجه تولید آسیایی (مباشران امر آبیاری) یعنی متصدیان منافع عمومی جماعت، نطفه اولیه دولتهای شرقی را تشکیل دادهاند و از استحاله تدریجی آن مباشران و تبدیل آن به طبقه حاکم بر جماعت، دولت پدیدار شده است و این استحاله در زمانی کم وبیش طولانی صورت گرفته است»، «در شکل اروپایی تکامل، نخست جامعه به طبقات تقسیم میشود و سپس از تعارض منافع طبقات، دولت نشأت مییابد. ولی در شکل شرقی تطور، نخست دولت پدیدار میشود، دولتی از مباشران امور عمومی که خود یک طبقه است و پدید آمدن نخستین تقسیم جامعه به طبقات است.به عبارت روشنتر، با پدید آمدن دولت، جامعه به دو طبقه، طبقه حاکم و طبقه محکوم یا طبقه استثمارکننده و طبقه استثمارشونده، تجزیه میشود و کاستهای مختلف پدید میآیند.» (محمدعلی خنجی، تاریخ ماد و منشأ نظریه دیاکونوف، راهنمای کتاب، ضمیمه شماره سال سوم، شهریور۱۳۴۹، ص ۳۹)
ج- در مقابل نظریه دانشمندان دسته اول و دسته دوم، تئوری رسمی محققان شوروی وجود دارد، بنابر تئوری ایشان، کشورهای غرب و شرق در مسیر پیشرفت خود مراحل یکسانی پیمودهاند و ممالک شرقی نیز، به رغم ویژگیهای نوع مالکیت و روابط تولیدی خاص خویش و قطع نظر از تمایزات قومی و اقلیمی و اعتقادی و فرهنگی، طبق نظم تاریخی که ذاتی جامعه بشری است تکامل یافتهاند.
در کشورهای شرقی نیز مانند ممالک غربی شیوههای تولید متناوبا یکی جای دیگری را گرفته و حرکت جامعه به پیش صورت وقوع یافته است.(تاریخ جهان باستان جلد اول-شرق و نیز تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم، ترجمه کریم کشاورز) جامعه ایرانی مانند همه جامعههای بزرگ، چه غربی و چه شرقی از سادگی به پیچیدگی سیر کرد؛ یعنی در جریان پیشرفت، نظام ساده ابتدایی را پشتسر گذاشت، سپس شیوه زندگی بردهداری را پیش گرفت و در عصر دودمان اشکانی مرحله نخست جامعه فئودالی در ایران پدید آمد. در روزگار اشکانیان سرزمین ایران توسط فئودالهای بزرگ از دودمان اشکانی اداره میشد که حتی در تعیین شاه نیز دخالت داشتند.
نکته دیگر صدمهای است که بر فئودالهای بزرگ ایران پس از اشغال کشور به دست بیگانگان وارد میشود.در آن روزگار فاتحان نه تنها مالکیت اقطاعی مالکان ایران را به مخاطره افکندند، بلکه به سبب عقبماندگی اجتماعی میکوشیدند مناسبات بردهداری موجود در کشور خود را بر ایران تحمیل کنند.این امر بیگمان هم سبب ناخشنودی مالکان و هم مایه رنج و اندوه کشاورزان میشد، گرچه پس از چندی مناسبات کهنه در مناسبات نو اجتماعی مستحیل میشد. نزدیکی مرزها و راههای بازرگانی که از چین و هندوستان تا ایران کشیده شده بود، سبب شد که میزان تولید کالاهای کشاورزی و متاع پیشهوران فزونتر شود.افزایش تولید کالا نیز خود موجب تقسیم کار اجتماعی و جدا شدن نسبی کشاورزی از صنعت و سپس جدا شدن پیشههای گوناگون شد. بیگمان ضعف و سقوط حکومت اشکانی با مرحله جدید رشد نیروهای مولد رابطه داشته است. وجود نوعی مناسبات اقطاعی در جامعه اشکانی و بسط و فزونی دودمان فرمانروا که اشراف بلندپایه ایرانی بودند، در واقع مانع بزرگی در راه رشد نیروهای مولد به شمار میرفت. بعدها با مرگ انوشیروان در دوره ساسانی قدرت حکومت مرکزی که شاهنشاه نمایندگی آن را داشت، سیر قهقرایی پیدا کرد و هر روز یکی بر سریر قدرت مینشست. این تبدلات پی در پی رشته کارها را از هم گسست و نا ایمنی زایدالوصفی بر کشور استیلا یافت و گردانندگان اقتصاد شهرها و روستاها در سختی و هرج و مرج عظیمی افتادند و دهقانان آسیبهای فراوان دیدند. بعدها با سقوط تیسفون بهدست مسلمانان و ستون پنجم ایشان آخرین فصل انحطاط رژیم فئودالی ساسانی بسته شد.
در آغاز عصر عباسی، فئودالیسم تمرکز میجوید و مالکیت دولتی زمین، بالع مقداری املاک خصوصی و اراضی روستایی، وسعت مییابد.
(بلاذری، فتوح البلدان، ص ۳۶۴ و ۳۱۹) با اینکه اشراف ایرانی مقام و منزلت اجتماعی خود را در این دوره نیز بهدست میآورد، اما این وضعیت چندان دوام نمیآورد. در زمان هارون خاندان برمکی از مقامات سیاسی محروم میشوند و این یعنی سیادت اشرف عرب بر اشرف ایرانی و در ادامه مبارزه بین اشرف ایرانی و عرب بهخاطر اشکال مالکیت ارضی روز افزون شدت میگیرد.بر اثر این مبارزه و جنبشهای ملی- طبقاتی، دستگاه دولتی خلافت که حکومت مرکزی و تمرکز یافته بوده به تباهی گرایید.
در عصر دودمان سلجوقی، با تکامل اقطاع و تبدیل آن به تیول موروثی، فئودالیسم غیرمتمرکز بسط نیرومند مییابد و اقطاعداران و فئودالها بیش از پیش مقتدر میشوند، ولی به زودی روزگار عدم تمرکز به سرمیآید و در دوران متقدم حاکمیت مغول، برایترمیم کانالها و تنظیم سیستم آبیاری و بسامان کردن اقتصاد عمومی کشور، حکومتی متمرکز و قدرتمند قدعلم میکند، اما چون اشراف نظامی صحرانشین به اعتبار ماهیت خود به دولت فئودال غیرمتمرکز گرایش دارند، مبارزه بر سر شکل مالکیت زمینداری پرهیز ناپذیر میگردد و املاک خصوصی به زیان املاک دولتی وسیعتر میشود و سیورغال راه کمال میسپارد.
در آغاز دوره صفوی در نتیجه بهبود تولیدات زراعی و گسترش صنعت و بسط تجارت داخلی و خارجی و تمرکز امور اقتصادی در شهرها، نظام زمینداری گرفتارضعف و بیخونی میشود، حکومتی متمرکز و قدرتمند سر بلند میکند و برحکومتهای محلی زمینداران سایه میافکند، و اقتصاد زمینداران براثر توسعه سریع املاک دولتی(املاک خالصه)روبه تمرکز میرود.ولی به سبب مقاومت وسختگیری زمینداران محلی به تدریج از اختیارات حکومت مرکزی کاسته میشود و سیر ستیز «تمرکز» و خودمختاری ادامه مییابد و دورانهای افشاریه، زندیه و قاجاریه را نیز در بر میگیرد. در دوران اخیر طبقه تازه سرمایهدار قوت میگیرد و مناسبات جدید بورژوایی نیرومندی مییابد، بالاخص طلیعه صنعت تولیدی هویدا میشود و تضاد حادی میان نیروهای مولد جدید با مناسبات تولیدی و اجتماعی کهن پدید میآید و سرانجام سرمایهداری که عفونت بیگانه پرستی خونش را گندانده، یوغ نظامهای اقتصادی و تولیدی قرون وسطایی را خرد میکند.از آنچه گذشت، میتوان استنتاج کرد که ؛
۱-فئودالیسم، به عنوان زیر ساخت اجتماعی- اقتصادی و اساس سیستم دولتی، در ایران زودتر از قبل شکل گرفت ولی دیرتر از آنجا به تجزیه و انحطاط گرایید.
۲-عناصر اولیه نظام تاریخی بعدی(سرمایه سالاری)در شرق زودتر سر برون کردند.مخصوصا ایران از نظر رشد نیروهای مولده جدید چندمین بار از کشورهای اروپایی پیشی گرفت.با احراز چنین برتری اقتصادی و اجتماعی، ایران طی سدههای دراز نتوانست پیشرفت خود را تکامل بخشد.فرماسیون بعدی را جایگزین فرماسیون قبلی کند.جا دارد از عواملی که سیر پیشرفت جامعه ایرانی را پسانداختهاند یا کند کردهاند و مخصوصا جریان تکامل صنفی و تجاری را قطع کردهاند، سر در آوردهایم و در یابیم که چرا این تحول و انتقال (از فئودالیسم به سرمایه داری)در مغرب زمین سریعتر و منظمتر از مشرق زمین روی داده است.
یک علت مهم کندی و ناپیوستگی تکامل فئودالیسم ایرانی، تاخت و تاز و سیادت اقوام بیگانه است.عواقب نامساعدی از لحاظ رشد اقتصادی و اجتماعی در ایران به بار آورد که میتوان در موارد زیر شرح داد؛
۱-هجوم اقوام بیگانه کرارا تکامل اقتصادی و اجتماعی ایران را از هم گسیخته، مانع میشد که جامعه ایرانی تااندازهای سریع و موزون مراحل رشد اجتماعی را بپیماید.
۲-چون اقوام بیگانه بهطور کلی، از لحاظ تکامل، مدارج ابتدایی رشد اجتماعی را میپیمودند، لذا پس از تصرف هر سرزمین ناگزیر ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی خود را به مردم آن ناحیه تحمیل میکردند.
۳-هجوم پی در پی اقوام مهاجر مانع از آن بود که دودمانهای اشراف زمیندار تا دیرگاهی بر یک سرزمین فرمان رانند، زیرا با هر هجوم بیگانه اقطاعات زمینداران پیشین میشدند و این خود مایه سستی و ضعف مبانی فئودالی در ایران میگشت.
۴- هجوم پیاپی اقوام بیگانه ضربتهای سهمگین به پیشرفت نیروهای مولد جدید یعنی صناعت و بازرگانی ایرانی وارد میکرد.تاریخ نهتنها شاهد نابودی گروههای بزرگ پیشه وران و صنعتگران، بلکه شاهد ویرانی کامل بسیاری از شهرهای سرزمین ما نیز بوده است.
مرحله عمده تضاد بین نظام چادرنشینی، شهری و روستایی در سراسر تاریخ ایران ایلغار مغولان بود. تاریخنویسی با واقع بینی نوشته که اگر پس از مغولان هزار سال ایران در آسایش و آرامش به سر میبرد نمیتوانست جبران ویرانگریهای چنگیزیان را بکند.هجوم مغول دگرگونیهای بسیار ژرفی در اقتصاد کشور پدید آورد و خسارات عمدهای بر نیروهای تولیدی وارد کرد از قبیل:
الف- کاهش چشمگیر نفوس؛نتیجه عمده هجوم لشکریان چنگیز به ایران تقلیل فاحش و کاهش چشمگیر نفوس بهخصوص مالیاتدهندگان روستایی و شهری بوده است.(عباس اقبال، تاریخ مغول، ص ۵۶.)
ب- ویرانی شدید شبکههای آبیاری؛ ایران کشوری بوده دارای زراعت و آبیاری مصنوعی و شبکه آبیاری رو زمینی و زیر زمینی. ویرانی کشور و خالی از سکنه شدن بخشهای آن و تقلیل جمعیت و بالملازمه عدم کفایت عده کارکنان در روستا و همچنین خرابی و ویرانی تاسیسات آبیاری به خودی خود موجب سقوط شدید زراعت شده بوده. به این دو عامل باید عدم تکاپوی دامهای کاری(برای امور زراعتی) و بذر را اضافه کنیم.(پطرو شفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران،ترجمه کریم کشاورز، ج۱، ص ۶۵.)
ج- تقویت دامداری صحرا نشینان: کشاورزی قدیم و پر برکت ایران که به چیره دستی و آزمودگی روستاییان در امر زراعت و باغداری متکی بوده، در بسیاری از نواحی آن سرزمین جای خود را به دامداری صحرانشینی یا نیمه صحرانشینی تفویض کرد. مهاجرت و نقل مکان صحرانشینان، جریان تکامل جامعه فئودالی را برای مدتی مدید متوقف ساخت، زیرا اشکال متاخر و عقب ماندهتر فئودالیسم را که در زیر پردهای از رسوم و عادات عهد پدر شاهی مستور شده بود تحکیم بخشید و حفظ کرد.(پطروشفسکی، ص ۷۱-۷۲)
د-تغییرات دامنهدار درترکیب طبقه زمیندار؛در دوره مغول درترکیب طبقه زمیندار تغییرات نسبتا فراوانی راه یافت. نخست باید از اعضای طبقه حاکم یعنی مغولان یاد کرد که به عنوان مقطعان و صاحبان املاک شخصی زمینهای نسبتا وسیعی در اختیار خود داشتند. اختلاف و دشمنی میان اینان و مردم محلی ظاهرا بیش از اختلافی بود که میان طبقه حاکمه سابق وجود داشت.(لمبتون، مالک و زارع در ایران، ص ۲۰۰) هجوم مغول اگر تخمه ناتوان یک طبقه زمین دار ثابتی هم در ایران بود آن را سوزانید و بر باد داد.
ه-قطع تکامل صنعتی و تجاری؛استیلای مغول ضربه نیرومندی به تجارت و صناعت وارد کرد و زمینه را برای پیدایی طبقه مرفه و دارایی که بتواند ثروت اندوزی کند و میزان تشکیل سرمایه ملی را بالا ببرد و آخرالامر، به ظهور یک طبقه بورژوا بینجامد برای قرنها سترون ساخت.
ارسال نظر