روایت دکتر فووریه از سه سال زندگی در ایران
روزگار سپری شده شاه قاجار
فریماه فلاحی: «شما طبیب من هستید. » در دوم ذیالحجه ۱۳۰۶(اول اوت ۱۸۸۹) پس از آنکه وزارت خارجه مرا رسما تحت اختیار شاه ایران قرار داد به او معرفی شدم، شاه درحالیکه تبسمی بر لب داشت به من دست داد و این چهار کلمه را به فرانسه ادا نمود. این بود علت اینکه من به همراه اعلیحضرت پادشاه ایران، روانه آن مملکت شدم. دکتر فووریه فرانسوی، که به مدت سه سال در دربار ایران باعنوان طبیب ناصرالدینشاه حضور داشت، شرح آمدن به ایران را از ۱۲ ذیالحجه ۱۳۰۶ با شروع سفر از پاریس به سمت بلفور، آعاز میکند و آخرین یادداشتش را در تاریخ سوم جمادی الاول ۱۳۱۰ با این جمله به پایان میرساند که: از کشتی کامبوژ پیاده شدم و روز ۲۳ نوامبر(سوم جمادیالاول) پیش از غروب آفتاب به سرزمین قدیمی گل، یعنی به خاک محبوب وطنم قدم گذاشتم.
فریماه فلاحی: «شما طبیب من هستید.» در دوم ذیالحجه 1306(اول اوت 1889) پس از آنکه وزارت خارجه مرا رسما تحت اختیار شاه ایران قرار داد به او معرفی شدم، شاه درحالیکه تبسمی بر لب داشت به من دست داد و این چهار کلمه را به فرانسه ادا نمود. این بود علت اینکه من به همراه اعلیحضرت پادشاه ایران، روانه آن مملکت شدم.
دکتر فووریه فرانسوی، که به مدت سه سال در دربار ایران باعنوان طبیب ناصرالدینشاه حضور داشت، شرح آمدن به ایران را از ۱۲ ذیالحجه ۱۳۰۶ با شروع سفر از پاریس به سمت بلفور، آعاز میکند و آخرین یادداشتش را در تاریخ سوم جمادی الاول ۱۳۱۰ با این جمله به پایان میرساند که: از کشتی کامبوژ پیاده شدم و روز ۲۳ نوامبر(سوم جمادیالاول) پیش از غروب آفتاب به سرزمین قدیمی گل، یعنی به خاک محبوب وطنم قدم گذاشتم.
از فرانسه تا ایران
بخش اول کتاب باعنوان «از فرانسه تا ایران به همراهی اعلیحضرت ناصرالدین شاه» از 12 ذیالحجه تا 17محرم با شرحهای مختصر از شهرها و اماکن سر راه، تشریفات و پذیرایی و برنامههای خاصی که برای پادشاه ایران در نظر گرفته شده است، با این نقل از عبور در نخجوان و جلفا به پایان میرسد که «ساعت یک بعدازظهر به حیاط گمرک خانه روس وارد شدیم که بیرق روس در بالای آن در اهتزاز بود. از اینجا تا قایقی که باید ما را از ساحل روسی ارس به ساحل ایرانی آن ببرد، همه جا قالی بر زمین افکنده بودند... با گذشتن از ارس، به سرزمین ایران قدم گذاشتیم.
در فصل دوم با عنوان «در ایران، آذربایجان و عراق عجم» اشاره میکند که مظفرالدین میرزای ولیعهد که حکومت آذربایجان را برعهده دارد، فرمانده سپاه (سپاهی که برای استقبال و سان به خاطر ورود شاه آمده بودند) است. وی از تبریز مخصوصا به سرحد قلمرو حکومتی خود آمده تا در آنجا از پدرخود پذیرایی کند.
در مقابل گمرک خانه ایران در کنار ارس قدری دورتر از این محل، قریب چهارهزار چادر برپا شده. این اردوی سیار شاهنشاهی است که قریب ده هزار نفر اجزای آنند و در حکم شهر متحرکی است که برای نقل و انتقال آنها به همین عده اسب و استر و شتر نیاز بوده است. وی در اینجا نوع، جنس، ابزار و اشیایی که در این چادرها بهکار رفته را بهصورت مختصر شرح میدهد.
«چلو و پلو با روغن و زعفران با خورشهای مختلف و گوسفند و جوجه پخته و سیخهای کباب که در آن یک قطعه گوشت را با یک قطعه دنبه دنبال یکدیگر به سیخ کشیده و جوجه کباب شده که گاهی دانههای انار یا غوره در شکم آنها انباشته بودند با بادمجانهای پخته و خیار خام با نمک و میوهجات، مخصوصا هندوانه و خربزه و نان لواش و آب یخ و مشروب، خوراک ما بود و هر روز همانها را چه ظهر، چه شب باید مصرف کردیم.» این شرحی است از صرف نهار به رسم ایرانی از زبان دکتر فووریه. او در ادامه میگوید: یک نفر اروپایی اگر میوه دوست بدارد، در ایران میتواند به حد کمال کیف ببرد؛ زیرا انواع بسیار عالی از آنها در اینجا مییابد. کبابهای اینجا به قدری لذیذ و اعلی است که در صورت اسراف، انسان را به تدریج از گوسفند و مرغ زده میکند. به برنج نیز تدریجا عادت پیدا میشود، لیکن عادت کردن به نان برای اروپایی قدری مشکل است.
پزشک مخصوص شاه ایران، مرند را سرزمینی بهشت آسا توصیف میکند و به حاصلخیزی آن و انواع میوههای خوب و عالی در این منطقه اشاره میکند. وی هنگامی که به تبریز نزدیک میشود، مینویسد: «ورود ما به تبریز مصادف شد با یک اردو گدا که جلو ایشان را نمیشد گرفت، مگر به زور چماق شاطرها. درواقع از معجزات بود که با این کوچههای تنگ پرپیچ وخم، کسی زیر کالسکهها نرفت، زیرا تنگی کوچه و خمهای شدید آنها در هر قدم کالسکهها را مجبور به توقف میساخت. اگر در بیرون شهرهای بزرگ ما باز شدن فاضلابهای شهر به علت عفونت، هوای اطراف را کریه و غیر قابل استشمام مینماید، در اینجا بساط فقر و مسکنت که بزرگترین و پلیدترین زخمهای پیکر جامعه انسانی است، به وسعت تمام گسترده است.»
او تبریز را مرکز مهمترین ایالات ایران معرفی میکند و اضافه میکند که تبریز اهمیت دیگری دارد و آن واقع بودنش در محل تقاطع راههایی است که قابل توجه روسیه و عثمانیاند و قید میکند که قوافلی که از ایران، از طریق قفقازیه تا بندر طرابوزان و بحر سیاه به اروپا میروند و ایران را با این قطعه مرتبط میسازند، از آن میگذرند.
وی به ابنیه مهم شهر اشاره میکند. از مسجد کبود، ارگ، بازار تبریز و... نام میبرد و آنها را توصیف میکند.
بازار تبریز را این گونه به تصویر میکشد که «بازارها پر از جمعیت است، لیکن هیچ وضع فوقالعادهای در آن مشهود نیست. این بازار از جهت منظره و امتعه فروشی با سایر بازارها که تا کنون دیدهایم چندان فرقی ندارد. غیر از اینکه از آنها بزرگتر و وسیعتر است و اقوام مختلف زیاد در آنجا نیست. غلبه با فارسها و ترکهاست...» فووریه به افراد مختلف و سمتهای آنها، درباریان و نقش و وظایف سیاسی و خانوادگیشان و... اشاره میکند و درباره نوع روابط آنها با شاه توضیحاتی میآورد. سپس بیماری یا کسالتهای شاه و اطرافیان و درمانهایی را که بهکار میبرده، شرح میدهد.
در چهارم صفر به قریه ترکمانچای رسیده، در بخشی از توصیفاتش میآورد: ترکمانچای قریه کوچکی است که مثل همه قرای این حدود، خانههای کم ارتفاع و پشت بامها و حیاطهایی دارد که درختان باغها روی غالب آنها را گرفته. اگر معاهده سال 1828 میلادی در آنجا بین ایران و روسیه به امضای عباس میرزا ولیعهد و ژنرال پاسکوویچ بسته نشده بود، ترکمانچای این شهرت را حاصل نمیکرد. به موجب این معاهده، ایران علاوه بر10 کرور تومان خسارت، ولایت ایروان و نخجوان که میتوان آن دو را آلزاس و لورن ایران نامید از دست داد و رودخانه ارس همچنانکه حالیه نیز هست، سرحد بین دولتین شد تنها روسیه عباس میرزا را وارث تاج و تخت ایران شناخت و او نیز چنانکه میدانیم به این آرزو نرسید.
شیوه خرمن به باد دادن (جدا کردن گندم از پوسته و ساقه و... در جهت وزش باد) را شرح میدهد، چیزی که دیده و آن زمان در بیشتر مناطق به همین شکل سنتی عمل میشده است.
در تاریخ دهم صفر به زنجان رسیدهاند. فووریه اینجا نیز به ابنیه تاریخی و نوع محصولات و زراعت این منطقه اشاره میکند. در قسمتی از نوشتهاش، گفت و گویش با اعتمادالسلطنه را میآورد و اینکه موضوع گفتوگو امتیازاتی است که ایران به خارجیان داده، نتیجه را چنین بیان میکند؛ «اعطای امتیاز بانک و استخراج معادن به انگلیسها به بانک رویتر برای زمامداران عالی مقام رشوهای در حدود یک میلیون فرانک در بر داشته و بعضی دیگر رشوههای چند هزار فرانکی گرفتهاند. امتیاز مشروبات الکلی را به شخصی به نام فیلی پار که از شرکای بانکهای لافیت در پاریس است، دادهاند. اما فیلی پار به علت آنکه بانکهای شریک او آن رونق اولی را ندارند، نتوانسته است مثل رویتر رشوههای گزافی بدهد.
امری که اعتمادالسلطنه را عصبانی کرده، سهم کمی است که از این خوان یغما به او رسیده، زیرا به او فقط 500 فرانک دادهاند در صورتی که دیگران، بعضی 40000، بعضی 10000 و یکی، دونفر هم 250000 فرانک پول نقد بیغل و غش گرفتهاند...»
این گفتوگو تا جایی ادامه پیدا کرده که فووریه تصریح میکند، تمام اضطراب اعتمادالسلطنه از این بابت است که مبادا به پول موعود نرسد و الا چیزی که غم آن در میان نیست، ایران و مصلحت آن است.
عبور از ابهر و قزوین را نیز به شیوه دیگر شهرها به تصویر میکشد و اطلاعاتی تاریخی و خوب از راهها و مسیرهای ارتباطی، بهخصوص راههای اقتصادی به دست میدهد: «قزوین در کنار دو شاهراهی قرار دارد که ایران را به اروپا مرتبط میسازد. یکی راه خشکی، یعنی همین راهی که ما طی کردیم. دیگری راه دریا که از قزوین به رشت و انزلی میرسد. گذشته از این، قزوین از طریق همدان و کرمانشاه و بغداد با ترکیه آسیا ارتباط دارد و از راه تهران، قم، اصفهان و شیراز و بندر بوشهر به خلیجفارس مرتبط است، قسمتی از این راه همان است که ما تا تهران در پیش داریم، ولی بین قزوین و قم راه مستقیم دیگری که راه قزوین به ساوه و قم باشد نیز هست.»
دکتر فووریه در بیشتر موارد بیماریهایی که مشاهده میکند، با علائم و نام آن میان ایرانیان و گاه اشتباهات درمان به شیوه سنتی و... را نیز ذکر میکند. او همچنین نوع برخورد ایرانیان و دیگر کشورها بهخصوص اروپاییان با اهمیت سلامتی، بیماری و رعایت بهداشت عمومی مقایسه میکند.
خاطرهنویسیهای دکتر فووریه، فصل جداگانهای درباره تهران دارد با عنوان «طهران، ارک و عمارت آن و وضع شهر»
در این فصل تصویری جامع با ذکر جزئیات از اقشار مختلف مردم، پوشش آنها، رسومات ملی و مذهبی، قصرها و درباریان و تشریفات خاص و پذیراییها، ابنیه تاریخی و... را به خوانندهها ارائه میدهد.
سپس شرحی مبسوط از بناها، قصرها، معماری و تقسیمات این عمارتها و کاربردهای فصلی یا خاص بودن آنها در برنامه ها، جشنها و تشریفات خاص دیپلماسی را میآورد.
در ۲۶ ربیع الاول ذکر میکند که امروز شاه رسما اولین خط تراموای را در تهران افتتاح کرد. این خط که از میدان توپخانه به سمت مشرق میرود. از خیابان چراغ گاز و مقابل بازار پامنار، نزدیک سفارت روس میگذرد. واگنها را طوری ساختهاند که یک قسمت وسط آنها محفوظ و پوشیده است تا زنها در آن بنشینند و با مردها یکجا قرار نگیرند.
در ادامه میافزاید که بیم آن میرود که این کار که امتیاز آن به یک شرکت بلژیکی واگذار شده دوام نیاورد، مگر آنکه روحانیون آن را به منفعت خود تشخیص دهند و دست از مخالفت بردارند. تراموای برای تهران بسیار مفید است و به پیاده خدمت بزرگی میکند، زیرا عبور از خیابانها مخصوصا از خیابان چراغ گاز به علت کثرت سواره و شتر برای پیادهها اشکال فراوان دارد.»
از دارالفنون و معلمان آن و شیوه تدریس و...یاد میکند و وجود موثر و حضور علمی مدرسهای فرانسوی را میستاید.
در فصلهای بعد، وجود همسران زیاد و حرمسراهای پرخرج و مخارج و هدیههای خاص و بسیار گرانبهایی را که شاه به بعضی از آنها میداده، شرح میدهد و در مواردی چند نیز برخوردار شدنش از جواهراتی چون الماس و زمرد و...اشاره میکند که به خاطر طبابت و مداوای اهل حرم نصیبش شده است.
بازار تهران را به خوبی توصیف میکند و با شرح جزئیات آن را به تصویر میکشد: «بازار عالم خاصی است، به این معنا که نماینده هرنوع شغل و تجارت و صنعت خاص را در آن میتوان یافت، ولی از خوشبختی مشتریان نمایندگان هر صنف درمحلهای مخصوصی جمعاند و اصناف مختلفه با هم مخلوط نمیشوند. در دو طرف دیوارهای ضخیم بازار که سقفها بر آنها متکیاند، قدم به قدم طاق نماهایی به اسم دکان و مغازه ساختهاند که سراسر آنها پر از کالا است... یک فرنگی تازه وارد، بیاختیار در مقابل قالیها و پارچهها و انواع اسلحهای که در بازار گسترده است به تماشا میایستد و...»
فصل چهارم کتاب البرز و مازندران و قصرهای ییلاقی و شکارگاههای شاهانه را ترسیم میکند. روایتی کامل و مشروح از چگونگی همراهی شاه و قصرها و استراحتگاهها و شکارگاهها و وضعیت راهها، نوع شکار و تغذیه و...دارد. اسامی حسن آباد، جلگه لار، سیاه پلاس، آبادی پلور، دماوند، آبادی مرغزار، افجه، نیاوران، شهرستانک، سلطنت آباد، گلندوک، عشرتآباد و... از جمله توقفگاههایی است که در این مسیر از آنها نام میبرد.
امتیاز دخانیات و واکنشهای مردمی
در تاریخ هفتم شوال برگشت مجدد به تهران داشتهاند بهدلیل بدی آب و هوا و در اینجا به شورش و اعتراضی که در تهران بوده، اشاره میکند و میگوید: «این ایام تمام ایران به علت امتیاز دخانیات که به یک شرکت انگلیسی داده شده و محل آن در باغ ایلخانی (عمارت خزانهداری در خیابان فردوسی) مقابل سفارت عثمانی و آلمان قرار دارد، جوش و خروش غریبی برپا است و در همه جا مردم به اعتراض برخاستهاند... .»
فووریه موضوع واگذاری امتیاز دخانیات، اغتشاشات و واکنشهای مردمی را در فصلی جداگانه شرح داده و اظهار میکند که امتیازی برای انحصار دخانیات که بر اثر آن ممکن است ایران را به انقلاب بکشاند به شرکتی انگلیسی واگذار شده است.
وی در ادامه توضیح میدهد که این امتیاز در 15 ماده تنظیم شده و تمام مواد آن به نفع امتیازگیرندگان است.
وی در این بخش خیلی مشروح و مبسوط به بررسی و واکاوی مواد این امتیازنامه میپردازد و درباره آن اظهارنظر میکند. واکنشهای مردمی و عکسالعمل دیگر دولتها را نیز بیان کرده و میگوید: «بالاخره در موضوع مبلغ غرامات بین دولت ایران و شرکت سابق انحصار دخانیات توافق حاصل شد. به این معنی که بعد از مذاکرات زیاد و طولانی، دولت ایران و سفارت انگلیس امروز قراردادی را امضا کردند که به موجب آن دولت ایران متعهد شد که در مدت چهار ماه، مبلغ 500 هزار لیره انگلیسی به شرکت مذکور بپردازد به شرط آنکه شرکت هم از حق امتیاز صرفنظر کند و تمام بناها و توتونی را که در داخله مصرف دارد به ایران واگذار نماید. شرکت ما توسط اعتمادالسلطنه به شاه پیشنهاد کرد که این مبلغ را از یکی از بانکهای فرانسوی قرض بگیرد و فورا طلب شرکت را رفع کند و در عوض دولت ایران به عنوان ضمان گمرکات و یک مقدار از معادن فیروزه را که تا به حال جزو امتیازات بانک شاهنشاهی به انگلیسها داده نشده به آن بانک فرانسوی واگذارد.»
پزشک دربار در انتها تصریح میکند که چه این پیشنهاد از طرف دولت ایران پذیرفته شود چه نشود، امر مسلم این است که این تنها راهحل موجود برای جلوگیری از وقوع یک انقلاب در ایران است.
دو فصل پایانی کتاب نیز با عنوان «مسافرت به فراهان، وبای عام» و «مراجعت به فرانسه (ازرشت به بندر مارسی)» نامگذاری شده است. او معتقد است که گردش داخلی امری خارقالعاده نیست و هنر ناصرالدین شاه را در گذر از این عادت جاریه و مسافرتهای خارجی میداند و به تاثیرات این سفرها و آشنایی ایرانیان با علوم و فنون روز و بهکارگیری آن در علم و اقتصاد و صنعت اشاره میکند. فووریه تاسیس دارالفنون و جذب مدرسین باسواد و دانشمند فرانسوی و خارجی را یکی از مهمترین تاثیرات این سفرها معرفی میکند، مدرسهای که بعدها نیز باعث پرورش افراد باسواد و اندیشمند شد.به شیوه معمول گزارش طی مسیر را منطقه به منطقه میآورد و شرح میدهد. به شیوع وبا در آن سال اشاره میکند و آن را بیماریای صعب و همهگیر میداند که در بیشتر شهرهای ایران سرایت کرده و مرگ و میری بسیار سنگین به دنبال داشته است. سپس اقدامات و پیشنهادات خودش و تلاشی را که برای مهار بیماری داشته است ذکر میکند.
در بخش پایانی درخواستش برای استراحت و مسافرت به زادگاهش را شرح میدهد و چگونگی برگشتش و آنچه دیده و شنیده را با نام منطقه و شهرهای سر راه ذکر میکند. شهر رشت، انزلی، آستارا و اوضاع اقتصادی و اجتماعی آنها را به تصویر میکشد. رشت را شهری مملو از بازارهای مالالتجاره معرفی کرده و وضعیت اقتصادی و مالی ساکنان شمال را خوب توصیف میکند و علت آن را علاوهبر خوب بودن آب و هوا، واقع شدنشان در مسیرهای ارتباطی با دیگر دولتها و کشورها میداند.
منبع: سه سال در دربار ایران، تالیف دکتر فووریه، ترجمه عباس اقبال
ارسال نظر