تحلیل آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل

در حقیقت، چنین به نظر می‌رسد که اینان بسیار تهی‌دست و گروه مردم بیچاره‌ای بودند، که با کالاهای خود از یک نقطه‌به‌نقطه دیگر، و از بازار روز به بازار روز دیگر حرکت می‌کردند؛ درست مثل دوره‌گردها و دست‌فروش‌های امروزی. در آن زمان در تمام کشورهای مختلف اروپا، عینا مثل چندین کشور تاتار و ترک امروزی آسیا، به افراد و کالاها به هنگام عبور از روی یک پل معین یا گذشتن از ملک معینی مالیات وضع می‌کردند و حتی وقتی کالای خود را از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر در بازار روز حمل می‌کردند یا وقتی که برای فروش آن دکه یا انبار کوچکی برپا می‌کردند از آنها مالیات می‌گرفتند. در انگلستان این نوع مالیات مختلف به نام‌های مالیات عبوری، حق پل‌داری، حق توقف، حق غرفه یا دکان کوچک شناخته شده بود. گاهی اوقات‌ شاه و گاهی هم مالک بزرگ که ظاهرا به مناسبتی این حق را پیدا کرده بود، پیشه‌وران به‌خصوصی را درست مثل اینکه در خالصه واملاک او زندگی می‌کردند، از کلیه این مالیات‌ها معاف می‌کرد. پیشه‌وران مزبور، با اینکه از جنبه‌های دیگر مانند بردگان بودند یا تقریبا مثل بردگان بودند، در این مورد پیشه‌وران آزاد نامیده می‌شدند. اینها نیز به‌نوبه خود به حامیان خویش یک‌نوع مالیات سالانه سرانه پرداخت می‌کردند. در آن روزها به‌ندرت اتفاقی می‌افتاد که بدون دریافت وجه یا ملاحظات مالی از کسی حمایت شود و این مالیات شاید در حقیقت جانشین  سایر مالیات‌ها بود که حامیان این عده  آن را بخشوده بودند. در آغاز هم مالیات سرانه و هم بخشودگی سایر مالیات‌ها کلا یک امر شخصی بود و فقط افراد به‌خصوصی را در برمی‌گرفت که در طول عمرشان و بنا به میل حامیان مشمول آن واقع می‌شدند. گزارش‌های ناقصی از کتاب‌دمزدی، درباره چندین شهر انگلیس چاپ شده و در آنجا کرارا با نام مالیاتی برخورد می‌کنیم که شهروندان به‌خصوص،  هرکدام، به شاه یا مالک و ارباب بزرگی می‌پرداختند که از آنها حمایت شود؛ گاهی نیز در این کتاب فقط از مبلغ کل یک چنین مالیاتی سخن می‌رود. اما بردگی و بندگی ساکنان شهرها در اصل هرچه که بوده باشد، ظاهرا چنین مستفاد می‌شود که ساکنان شهر خیلی زودتر از روستاییان و کشاورزان به استقلال و آزادی رسیده‌اند. آن قسمت از درآمد پادشاه که ناشی از این مالیات سرانه در هر شهر به‌خصوصی بوده، طی چندین سال برای اجاره معین به دهات برمی‌گشت، یعنی زمانی به کلانتر ده و گاهی هم به اشخاص دیگر داده می‌شد. خود شهروندان غالبا به‌اندازه‌ای اعتبار داشتند که بتوانند این نوع درآمد را که از شهر خودشان به دست آمده بود، به کشاورزی اختصاص دهند و اجاره‌داری کنند، اینان مشترکا یا جداجدا مسوول کل اجاره بودند. اجاره کردن یک مزرعه به این طریق، به نظر من، کاملا مناسب با اقتصاد عادی فرمانروایان و سلاطین تمام کشورهای مختلف اروپا بود که عادت داشتند تمام املاک خالصه را به همه مستاجران آن خالصه‌ها واگذار کنند و اینها مشترکا و جداجدا مسوول کل اجاره بودند؛ ولی در عوض اجازه داشتند اجاره‌بها را به هر طریقی که خودشان می‌خواهند وصول کنند و به‌وسیله ناظر یا پیشکار خود آن را به خزانه حاکم پرداخت کنند و به این نحو از گستاخی و ستمگری گماشتگان حاکم رهایی یابند، یعنی چیزی که آن روزها کمال اهمیت را داشت.

در آغاز، مزارع شهرها احتمالا به شهروندان اجاره داده می‌شد، منتها به همان نحوی که به سایر روستاییان اجاره داده می‌شده و فقط برای مدت چند سال؛ اما به مرور زمان، عادت بر این قرار گرفت که زمین‌ها را به‌طور دائم در قبال دریافت وجه معینی کرایه سالانه به آنها واگذار کنند و این اجاره بعدا نباید اضافه شود. به این ترتیب پرداخت اجاره دائمی شد و معافیت‌هایی که در قبال این اجاره اعطا می‌شد نیز دائمی شد. بنابراین معافیت‌های مزبور، دیگر شخصی نبود و نمی‌توانست بعدا جزو معافیت‌های افراد به عنوان یک فرد جامعه تلقی شود، بلکه معافیت یک شهروند بود که به شهری تعلق داشت که به همین مناسبت هم آن را شهر آزاد می‌نامیدند، درست به همان دلیلی که شهروندان را همشهریان آزاد یا بازرگانان آزاد می‌نامیدند.

همپای این امتیاز، امتیازات مهمی که  قبلا اشاره کردیم، یعنی این امتیاز که می‌توانستند دختر خود را به هر کس می‌خواهند به زنی بدهند و اینکه فرزندان و اولادان آنها حق داشتند جانشین پدران خود شوند و اینکه حق داشتند اموال و دارایی خود را به هر کس می‌خواستند ببخشند و خلاصه همه این امتیازات به طور کلی به شهرنشینان همان شهر‌ها واگذار شد. آیا چنین امتیازاتی قبلا  به شهرنشینان معین و مشخصی به‌عنوان فرد (نه به‌عنوان جامعه) داده می‌شده است یا نه من اطلاعی ندارم. به‌نظر من امکان دادن چنین امتیازاتی به افراد چندان هم بعید نبوده است گو اینکه نمی‌توانم مدرک زنده و محکمی ارائه دهم. ولی هرطور که بوده باشد نشانه‌های عمده غلامی و بردگی از شهر رخت بربست و دست‌کم، امروز شهرنشینان حقیقتا به مفهوم امروزی واژه آزادی، آزاد شدند.

موضوع به اینجا خانمه نمی‌پذیرد. شهرها در عین حال تبدیل به یک شخصیت حقوقی و هیات عمومی شدند و این امتیاز را به دست آوردند که دادرسان و دادگاه‌های قضایی داشته و شورای شهر تشکیل دهند و برای دولت خود قوانین محلی بگذرانند و به‌منظور دفاع دیواری دور شهرها بکشند و تمام اهالی شهر را تحت یک نظام خاص قرار دهند و آنها را مجبور کنند که مراقب باشند و هوشیار؛ یعنی، از همان روزگار کهن، در دیوارهای شهر پاسبانی دهند و در قبال تمام حملات ناگهانی شبانه با تجاوزات از آن دفاع کنند. در انگلستان از اقامه دعوی در دادگاه‌های بخش و روستا معاف بودند و هر نوع دعوی و شکایتی که از این قبیل بین اهالی شهر به‌وجود می‌آمد، به‌استثنای دعاوی و شکایات شاه، بستگی به تصمیم هیات دادرسان خودشان داشت. در سایر کشورها حدود اختیارات قانونی و قضایی آنها اغلب خیلی بیشتر و وسیع‌تر بود.

احتمالا، امکان داشت همان‌طور که اجازه داده بودند، شهرها درآمدهای مالیات سالانه وصول کنند، یک نوع اختیارات قانونی اضطراری اعطا کنند که اهالی شهر را وادار به پرداخت مالیات کنند. در آن زمان پرآشوب و هرج‌ومرج اگر می‌خواستند این نوع قضاوت‌ها را به عهده سایر محاکم قرار دهند، بسیار دشوار و ناراحت‌کننده بود. ولی این واقعا فوق‌العاده است که سلاطین کشورهای مختلف آن زمان یک اجاره معین و مشخصی را که نباید هیچ‌گاه زیاد می‌شد، با آن شاخه از درآمدی عوض کنند که شاید از بین همه درآمدها احتمال بهبود و ترقی آن در جریان طبیعی امور بیشتر بود و این امر حتی بدون هزینه و توجه خود آنها عمل شده بود؛ افزون اینکه فرمانروایان و سلاطین اروپا از این طریق، داوطلبانه و از روی میل یک نوع جمهوری مستقل در قلب کشور خود به‌وجود آوردند.برای فهم این موضوع، باید به یاد داشته باشیم که در آن روزها شاید هیچ شاهی قادر نبود، در سراسر کشور خویش، رعایای ضعیف خود را از تجاوز و ظلم مالکان و تیولداران بزرگ مصون دارد. اشخاصی را که قانون نمی‌توانست حمایت کند و قوی هم نبودند که خودشان از خودشان دفاع کنند، مجبور بودند یا تحت حمایت مالکان و اربابان بزرگ قرار گیرند و برای انجام این کار جزو نوکران و بردگان وی درآیند یا اینکه برای حفظ و حمایت خویش یک نوع پیمان دفاعی متقابل با یکدیگر امضا کنند. ساکنان شهرها و بخش‌ها چون هر کدام فرد واحدی بودند، قدرت دفاع از خویش را نداشتند؛ اما با وارد شدن در اتحادیه و مجمع دفاع متقابل و عقد چنین قراردادی با همسایگان خود، می‌توانستند به خوبی در برابر اجحاف و تعدی مالکان مقاومت کنند. مالکان و زمینداران از شهروندان و شهرنشینان متنفر بودند؛ زیرا نه‌تنها آنها را از طبقه دیگری می‌دانستند، بلکه آنها را جزو بردگان آزادشده‌ای به‌شمار می‌آوردند که تقریبا با نوع و جنس خودشان فرق داشت. ثروت شهرنشینان همیشه آنها را (مالکان را) به آتش خشم و حسادت می‌کشید و بنابراین در هر فرصتی که به‌دست می‌آوردند بدون رحم و پشیمانی آنان را به باد غارت می‌گرفتند. شهرنشینان نیز طبعا از مالکان و اشراف متنفر بوده و احساس وحشت می‌کردند. حاکم نیز از آنها وحشت داشت و طبعا متنفر بود؛ ولی با اینکه احتمالا از شهرنشینان خوشش نمی‌آمد، ولی دلیلی نداشت که از آنها متنفر باشد یا بترسد؛ لذا نفع مشترک ایجاب می‌کرد که حاکم از آنان حمایت کند و آنها هم در مقابل اشراف طرف دولت را بگیرند. اینان خصم دشمنان حاکم بودند و از این‌رو به نفع حاکم بود که آنها را تا آنجا که می‌تواند از دشمنان خود جدا کند و برایشان امنیتی ایجاد کند. با تعیین هیات دادرسان که از بین خودشان برگزیده می‌شدند، همچنین با تدوین قوانین محلی و نظامات شهری برای حکومت داخلی خود، ساختن دیوارهای بلند به‌منظور دفاع و تبدیل ‌ساکنان شهر‌ها به افرادی که یک نوع انضباط نظامی داشتند، همه‌گونه وسایل امنیت و استقلال شهرها را که در اختیار داشت در برابر اشراف به آنها تفویض کرد. بدون برقراری یک دولت منظم نظیر آنچه گفته شد، بدون داشتن بعضی اختیارات برای وادار کردن ساکنان یک شهر که نقشه یا نظام معینی را عمل کنند، هیچ نوع یگانگی و اتحاد داوطلبانه برای دفاع متقابل قادر نبود امنیت دائمی ساکنان شهرها را به‌وجود آورد یا برای تقویت و حمایت شاه نیروی کافی فراهم کند. شاه با اعطای زمین‌های شهر در مقابل حق معینی به مردم از کسانی که میل داشت جزو دوستان یا به اصطلاح دیگر متحدین او باقی بمانند، کلیه موجبات سوءظن و حسادت را از بین برد؛ زیرا به‌این وسیله می‌خواست نشان دهد که قصد ندارد بعدها با افزایش اجاره زمین شهری آنان یا واگذاری ملک آنان به سایر کشاورزان به آنها تعدی کند.

سلاطینی که نسبت به مالکان و اشراف قلمرو حکومت خود اصلا نظر خوشی نداشتند، ظاهرا در اعطای این نوع زمین‌ها به ساکنان شهرها سخی‌تر و گشاده‌دست‌تر بودند. مثلا چنین می‌نماید که ژان شاه انگلیس بخشنده‌ترین فرد نیکوکار نسبت به شهر خود بوده است. فیلیپ اول پادشاه فرانسه تمام اختیارات و قدرت و نفوذ خود را در مقابل اشراف از دست داد. در اواخر دوره سلطنتش، فرزند وی لویی که بعدها به‌نام لویی خیکی اشتهار پیدا کرده، طبق گفته پدر روحانی دانیل، با اسقف‌های خالصه‌های سلطنتی درباره بهترین روش محدود کردن اعمال خلاف قانون اشراف و مالکان بزرگ به رایزنی پرداخت. آنها دو نوع پیشنهاد مختلف به وی کردند. یکی اینکه با استقرار هیات دادرسان و شورای شهری در هر کدام شهرهای مهم قلمرو سلطنت خود یک نظم جدید قانونی برقرار کند. پیشنهاد دوم این بود که نیروی نظامی بومی جدید تشکیل دهد، به این ترتیب که این نیروی نظامی تحت‌نظر هیات دادرسان در مواقع مقتضی به یاری پادشاه بشتابد. طبق نوشته‌های مورخان تاریخ قدیم فرانسه، از این تاریخ اصول و مبادی قضایی هیات دادرسان و شورای شهرها در فرانسه پدید آمد. در دوره سلطنت ناموفق شاهان خانواده سوآبیا در آلمان قسمت بیشتر شهرهای آزاد آلمان نخستین امتیازات خود را به‌دست آوردند و اتفاق و اتحاد هانزی آنتیک محکم و نیرومند شد.

در آن زمان، نیروی نظامی بومی دست کمی از نیروی نظامی کشور نداشت و چون می‌توانستند در مواقع ناگهانی فورا متشکل شوند، غالبا در مشاجره و دعواهایی که با مالکان بزرگ همجوار داشتند، امتیازاتی به دست می‌آوردند. در کشورهایی نظیر ایتالیا و سوئیس که شاه یا بر اثر فواصل زیاد از مقر حکومت، یعنی قدرت طبیعی خود کشور، یا به علل دیگر، نفوذ خود را از کف می‌داد، شهرها معمولا تبدیل به جمهوری‌های مستقل می‌‌شدند و تمام اشراف مجاور را زیر نفوذ خود درمی‌آوردند و لردها و اعیان را وادار می‌کردند که دژها و قلاع محکم خود را در روستاها خراب کنند و مانند سایر ساکنان صلح‌دوست در شهر زندگی کنند. خلاصه تاریخ تشکیل شهرهایی نظیر برن و چند شهر دیگر سوئیس از همین قرار است. چنانچه ونیز را مستثنی کنیم (زیرا تاریخ به‌وجود آمدن آن شهر قدری فرق دارد)، سرگذشت سایر شهرهای ایتالیا که از اواخر سده دوازدهم تا آغاز سده شانزدهم به‌وجود آمده و از بین رفتند، همه یکسان و به همان دلایلی است که در بالا به آن اشاره کردیم. در کشورهایی مثل فرانسه و انگلیس که نفوذ شاهان، با اینکه غالبا خیلی کم بود ولی هیچ‌گاه از بین نرفت، شهرها فرصت این را پیدا نکردند که کاملا مستقل شوند. ولی در عوض چنان بزرگ شدند که شاه بدون رضایت شهر نمی‌توانست مالیاتی بر آنها تحمیل کند. بنابراین از مردم شهر دعوت می‌شد که نمایندگان خود را به مجمع عمومی ایالات کشور گسیل دارند تا در آنجا به اتفاق کشیشان و نجبا، در مواقع خیلی ضروری و اضطراری به شاه کمک فوق‌العاده کنند. چون به‌طور کلی، نمایندگان شهرها، نسبت به اختیارات شاه موافق‌تر بودند، گاهی دعوت این عده از طرف شاه در مجمع عمومی فقط برای مقابله با قدرت اشراف و نجبا بود. به همین دلیل است که امروز در تمام کشورهای بزرگ سلطنتی در اروپا نمایندگان شهرها در مجلس عمومی کشور مشارکت دارند. به این طریق نظم عالی و حکومت خوب، و همپای آن آزادی و امنیت فرد در شهر‌ها برقرار شد و این در زمانی صورت گرفت که دهقانان و کشاورزان معروض هرنوع ظلم و بیدادگری بودند. ولی وقتی مردم این چنین بی‌دفاع باشند، طبعا به حداقل معیشت قانع می‌شوند، زیرا اگر بخواهند بیشتر از آن به‌دست آورند، احتمالا ممکن است باعث شوند که اربابان آنها نسبت به آنها ظالم‌تر و سختگیرتر شوند. بالعکس وقتی که می‌توانند به آزادی از پیامد کار و کوشش خود بهره‌مند شوند، طبعا برای اینکه زندگی خود را بهتر کنند بیشتر کار می‌کنند و نه‌تنها مایحتاج زندگی، بلکه وسایل آسایش و حتی کالاهای تجملی را به‌دست می‌آورند. بنابراین کوششی که به‌منظور به‌دست آوردن چیزی بیشتر از حداقل معیشت باشد، مدت‌ها پیش از اینکه در روستاها و به‌وسیله کشاورزان اعمال شود، در شهرها به‌وجود آمد. چنانچه کشاورز تهیدستی که زیر فشار بردگی و ظلم قرار گرفته بود، قدری سرمایه‌اش انباشته می‌شد، طبعا آن را با نهایت دقت از ارباب خود پنهان می‌کرد؛ زیرا در غیر این صورت، سرمایه اندوخته‌شده به ارباب اوی تعلق می‌گرفت و کشاورزی که به این طریق مختصری اندوخته پیدا کرده بود، به اولین فرصت ممکن از روستای خود می‌گریخت و به شهر می‌آمد. در آن زمان قانون خیلی نسبت به ساکنان شهرها سهل‌گیر و با گذشت بود و چنان برای کاستن نفوذ و قدرت اعیان نسبت به مردم روستاها مشتاق بود که اگر دهاتی فراری می‌توانست یک‌سال خود را از چشم ارباب در شهر پنهان کند، برای ابد آزاد می‌شد. بنابراین هر سرمایه‌ای که مردم فعال روستاها می‌انباشتند، طبعا سرانجام به شهرها می‌آمد؛ زیرا آنجا بهترین پناهگاهی بود که کشاورز از ده‌گریخته می‌توانست سرمایه خود را حفظ کند.

راست است که ساکنان یک شهر سرانجام باید معاش و تمام مواد خام و وسایل صنعت خود را از ده به‌دست آورند. ولی ساکنان شهرهایی که در سواحل رودخانه‌های قابل کشتیرانی یا دریا قرار دارند، مجبور نیستند که مواد مورد‌نیاز خود را از دهات اطراف خود تحصیل کنند. ایشان برای به‌دست آوردن مواد مورد‌نیاز میدان وسیع‌تری در اختیار دارند و ممکن است بتوانند آنچه که می‌خواهند از دورترین نقاط جهان با مبادله یا محصولات صنعتی خود به‌دست آورده یا اینکه با انجام وظیفه مکاری و حمل‌ونقل بین کشورهای دوردست و مبادله محصول یک کشور با کشور دیگر چیزی را که می‌خواهند فراهم کنند. به این ترتیب یک شهر ممکن است به ثروت و شکوفایی برسد، درحالی که نه‌تنها دهات و روستاهای اطراف، بلکه روستاهایی که شهر با آنها مبادله و دادوستد دارد، در نهایت فقر و مسکنت باقی بمانند. شاید هر کدام از روستاهای مزبور به تنهایی فقط قادر باشند سهم کوچکی از معاش یا اشتغال شهر بزرگ را فراهم کنند، ولی کلیه روستاها و دهات روی هم‌رفته می‌توانند معاش و اشتغال بیشتری ایجاد کنند. اما‌ به‌هرحال در آن زمان بعضی از کشورها هم بودند که در دامنه محدودتر تجارت آن زمان، ثروتمند و صنعتی شدند. وضع امپراتوری یونان تا وقتی این امپراتوری وجود داشت به همین منوال بود و در زمان حکومت خلفای‌عباسی کشورهای عربی هم همین حال را داشتند. مصر تا زمانی که به وسیله ترکان عثمانی فتح نشده بود ثروتمند بود، بعضی از کشورهای اسلامی شمال آفریقا و کلیه شهرهای اسپانیا که زیر نفوذ دولت اسلامی بودند غنی و ثروتمند بودند. چنین به نظر می‌رسد که شهرهای ایتالیا از جمله نخستین شهرهای اروپا بودند که بر اثر بازرگانی به ثروت و توانگری چشم‌گیری رسیدند. ایتالیا در مرکز جهان متمدن و پیشرفته آن روز قرار داشت. جنگجویان صلیبی نیز‌ چون موجب خرابی و ویرانی شهرها و از بین رفتن سرمایه ساکنان آن شدند به ناچار پیشرفت بخش بزرگی از اروپا را کندتر کردند، ولی عملیات آنها بسیار به نفع شهرهای ایتالیا تمام شد، ارتش‌های بزرگی که از تمام نواحی اروپا برای فتح بیت‌المقدس بسیج شده بودند، موجب تشویق فوق‌العاده حمل‌و‌نقل دریایی در شهر‌های ونیز، ژنوا و پیزا  شدند، وسایل حمل‌و‌نقل دریایی شهر‌های مزبور گاهی ارتش و زمانی نیز آذوقه و مهمات آنها را حمل می‌کردند تا آنها را به بیت‌المقدس برسانند. می‌توان گفت که اینان مامور کارپردازی ارتش مزبور بودند و مخرب‌ترین آشوبی که تا آن زمان در اروپا به وجود آمده بود، خود موجب ثروت و توانگری جمهوری‌های ایتالیا شد.


آدام اسمیت کتاب «ثروت ملل» را  تحت‌تا‌ثیر انقلاب صنعتی و تغییر ساختارهای اقتصادی  طی ۱۰ سال نوشت. این کتاب در سال 1776 منتشر شد. ایده اصلی کتاب، خودکار بودن اقتصاد است؛ به این معنی که اگر اقتصاد آزاد گذاشته شود، خود را متعادل و تنظیم می‌کند و خودخواهی هر شخص در نهایت منجر به پیشرفت کل جامعه می‌شود. این مفهوم معمولا با نام «دست نامرئی» شناخته می‌شود. در اینجا بخشی از این کتاب با عنوان «درباره ظهور و ترقی شهرهای بزرگ و کوچک پس از سقوط امپراتوری روم» را با ترجمه سیروس ابراهیم‌زاده می‌خوانید.