برنامهریزی ناکام
در مورد حاکمیت مبانی مکتب نوسازی بر ذهن شاه و کارگزارانش و نگاه قالبی به ارزشهای سنتی و مدرن، شواهد و مدارک فراوانی وجود دارد. علی بنوعزیزی که برنامه نوسازی دولت پهلوی در ایران را مورد بررسی و ارزیابی قرارداده است، مهمترین ویژگیهای آن را به این شرح میشمارد: ۱- ارائه تصویری آرمانی از جامعه غرب ۲- ارائه تعریفی از سنت بر حسب جنبههای ایستا و منفی آن و ۳- ارائه استدلال مبنی بر اینکه جهان سوم باید پیش از رسیدن به مرحله نوسازی از شر موانع سنتی خود خلاص شود. ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا درباره شاه مینویسد: «شاه مدعی بود که روحانیون سد راه پیشرفت کشور هستند و به خاطر حفظ قدرت و منافع مادی خود با برنامههای اصلاحی او مخالفت میکنند.» همایون کاتوزیان که از صاحبنظران به نام اقتصاد سیاسی ایران است، عقیده دارد که برنامههای عمرانی دوم (۱۳۴۱-۱۳۳۵)به بعد، براساس نسخه استانداردی که روستو برای توسعه و نوسازی اقتصادی کشور پیچیده بود و در آن نحوه تخصیص بودجه برای قسمتهای اقتصادی کشور را بیان کرده، طراحی شده و این اولویتها کاملا با نسخه کتاب مراحل رشد اقتصادی وی صورتبندی شده بود. شکلگیری سازمان برنامه و بودجه و ریاست ابوالحسن ابتهاج که از مرتبطین با محافل اقتصادی و فناوری آمریکا بود و نیز حسنعلی منصور که دبیر کل شورای اقتصادی شد، اقتصاد ایران را به سمت رویکرد آمریکایی سوق داد. طرحهای عمرانی و توسعهای، براساس برنامههای اقتصادی آمریکا طراحی میشد. دانشآموختگان آمریکا و اروپا، چون خداداد فرمانفرماییان، مصدر امور برنامهریزی سازمان شدند و برنامهریزیها با مشاوره و کمک موسسات، دانشگاهها و شرکتهای آمریکایی به انجام میرسید. در دولت اقبال، منصور وزیر کار شد و منوچهر گودرزی، متخصص مدیریت سیستمی از آمریکا، ریاست شورای سازمان برنامهریزی را برعهده گرفت. جمشید آموزگار از دانشآموختگان آمریکا هم در این بستر فعال شد و وزارتخانههای کار و کشاورزی را برعهده گرفت. آموزگار برای انجام اصلاحات اقتصادی با ویلیام وارن، کارشناس امور اقتصادی آمریکا ارتباط وسیع داشت. برنامههای سوم و چهارم، به دست دانشآموختگان جوان دانشگاههای آمریکا و اروپا، در سازمان برنامه و با همکاری مشاوران بنیاد فورد و دانشگاه هاروارد تهیه و تدارک دیده شد. زمینههای اجرایی شدن این نظریات از سالها قبل فراهم شده بود. دراین باره قراردادی بین سازمان برنامه و بودجه، به ریاست ابتهاج و دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۵۶ جهت اعزام تعدادی از متخصصان و مشاوران اقتصادی و برنامهریزی به مدت دو سال- که تمدید هم شد- منعقد شد. رابط انتخاب و اعزام این افراد فردی به نام ادوارد میسون، استاد اقتصاد دانشگاههاروارد بود. بنابر اظهارات فرمانفرماییان، در تدوین برنامه سوم علاوه بر این مشاوران، سفارت آمریکا هم دخیل بوده است. مدیران و دستاندرکاران برنامهریزیهای اقتصادی این دههها خود به وجود یک گروه منسجم و شبکهبندی شده در مسائل برنامهریزی اقتصادی اعتراف دارند. خداداد فرمانفرماییان، با اشاره به همکارانش که در مسائل اقتصادی و برنامهریزی همعقیده بودند، میگوید: «من اعتقاد داشتم که این مافیای برنامهریز باید در تمام وزارتخانهها و دستگاههای دولتی دست داشته باشد.» مجیدی هم بر وجود گروهی منسجم در سیاستگذاری و برنامهریزی درباره مسائل اقتصادی ایران تاکید میکند، بسیاری از شواهد، مدارک، اسناد، و خاطرات از شخص شاه گرفته تا عوامل و کارگزارانش چنین رویکردی را تایید میکنند. علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد و رئیس دانشگاه تهران، که از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸ - یعنی بیشترین سالهای دهه ۴۰ - مسوولیت سیاستگذاری و اجرای برنامههای اقتصادی کشور را برعهده داشت، در خاطراتش میگوید: «من همیشه اعتقاد داشتم که ایدهآل ما باید این باشد که یک روز جامعهای درست کنیم که شبیه جامعههای پیشرفته آمریکا یا اروپای غربی یا ژاپن باشد. بنابراین باوجود برخوردهای فردی، نظر کلی مثبتی نسبت به آمریکا داشتیم.» در راستای برنامههای اجتماعی انقلاب سفید، آموزش عمومی و متوسطه بیش از سهبرابر شد. سپاهیان دانش به روستاها اعزام شدند و نرخ باسوادی از ۲۶ به ۴۲درصد در سالهای پایانی رژیم ارتقا یافت. آموزش عالی در کشور به شتاب گسترش یافت و با توجه به افزایش درآمدهای دولت، گسیل دانشجو به اروپا و آمریکا روند فزاینده و روبه رشدی یافت. با اجرای برنامههای مدرنیزاسیون رژیم پهلوی، شیوه تولید کشور دچار دگرگونی شد. خدمات و صنعت با رشد بیسابقهای مواجه شد و کشاورزی دچار افول نسبی شد. اشتغال در بخش کشاورزی از ۵۶درصد نیروی کار در سال ۱۳۳۶، به ۴۶درصد در سال۴۶ و به ۳۴درصد در آستانه انقلاب اسلامی کاهش یافت. در مقابل، شمار کارگران خدماتی و صنعتی بهشدت افزایش یافت و فعالان بخش کشاورزی جذب آن شدند. سیل مهاجرت از روستا به شهر شتاب گرفت. جمعیت شهرنشین به سرعت گسترش یافت؛ چنانکه از ۲۶درصد کل جمعیت در سال ۱۹۴۶، به ۴۷ درصد در سال ۱۹۷۶ ارتقا پیدا کرد که بخش عمده آن نتیجه مهاجرت مستقیم روستاییان به شهرها بود.
- از مقالهای به قلم رضا بیگدلو