جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار؛ نوشته ویلم فلور
نگاه خیره یک مورخ
شاید جالب باشد که در ابتدا، به بررسی نحوه شکلگیری دانشهایی چون شرقشناسی، اسلامشناسی و ایرانشناسی بپردازیم.
تاریخنگاری همواره و در همه جا، از گذشته دور تا به امروز، دارای یک کارکرد اساسی بوده است و آن پاسخ دادن به تمام نیازهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مشخص و ملموس است. تمامی علوماجتماعی که تاریخنگاری یکی از شاخههای مهم آن است، چنین هستند. در دنیای جدید غرب نیز تاریخنگاری پاسخگوی نیازهای اجتماعی است. در دو قرن اخیر تحقیقات بسیاری در زمینه سرزمینها و مردم مشرق زمین در غرب شکل گرفت. دانشهایی که «اسلامشناسی»،
«شرقشناسی»،«ایرانشناسی»، «هندشناسی» و... نام گرفتهاند، همگی معطوف به اهداف و کارکردهای کاملا مشخص سیاسی و اقتصادی بود، شاید رشد «اسلامشناسی» در هلند و این میزان علاقه به «اسلامشناسی» در چنین کشور کوچکی برای بسیاری، موجب تعجب شود ولی زمانی که منشأ این شاخه علمی در هلند مورد پیگیری قرار میگیرد، مساله به شکل دیگری جلوهگر میشود: یکی از بنیانگذاران دانش «اسلامشناسی» در هلند آقای اسنوک هور خرونه است. او کار گزار و مشاور «کمپانی هند شرقی هلند» بود، این کمپانی قدرتی بود که در قرن هفدهم بزرگترین امپراتوری مستعمراتی جهان را اداره میکرد. بخش مهمی از این امپراتوری مستعمراتی هلند سرزمینهای اسلامی بودند و هلندیها بهطور مداوم با شورشها و مبارزات این مردم مواجه بودند. به همین دلیل است که «اسلامشناسی» در هلند شکل گرفت زیرا هلندیها بدون این شناخت نمیتوانستند کاری از پیش ببرند و امپراتوری خود را توسعه بدهند یا آن را حفظ کنند. «ایرانشناسی» نیز بهعنوان یک مکتب دانشگاهی و علمی که امروزه شناخته شده است، میراث دوران جدید استعماری برخورد غرب با شرق است. این دورانی است که از اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم و با تهاجم پرتغالیها به شرق آغاز میشود و ادامه جنگهای صلیبی گذشته است. پرتغالیها و شرکای آنها در اوایل قرن شانزدهم اولین تهاجم به خلیجفارس را آغاز کردند و منجر به تسلط آنها بر منطقه هرمز شد. این میراث پرتغالیها بعدا به هلندیها و انگلیسیها منتقل شد، استعمار هلند تداوم مستقیم میراث استعماری پرتغال است و هلند در دنیای غرب همان جایگاهی را پیدا میکند که ایالاتمتحده آمریکا در قرن بیستم دارد و هلندیها برای حفظ سلطه خود بر این منطقه نیازمند شناخت این سرزمین و آشنایی با فرهنگ، آداب و رسوم، تاریخ و روحیات مردم ساکن آن بودند.
در رابطه با ویلم فلور ایرانشناس مشهور هلندی باید گفت، نام وی برای پژوهشگران تاریخ ایران دوره اسلامی بهویژه از صفویه تا قاجار، نامی کاملا آشنا است. وی در سال ۱۹۴۲ میلادی در شهر اوترخت هلند دیده به جهان گشود. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و دبیرستان و خدمت سربازی، در سال ۱۹۶۳ میلادی به دانشگاه اوترخت رفت و به تحصیل در رشته جامعهشناسی غیرغربی (مسائل اقتصادی جهان سوم) پرداخت و در سال ۱۹۶۷ با درجه فوقلیسانس فارغالتحصیل و در سال ۱۹۷۱ موفق به دریافت درجه دکترای خود از دانشگاه لیدن شد که موضوع آن «اصناف در دوره قاجار» بود. فلور علاوه بر زبان هلندی که زبان مادری اوست، در دبیرستان، زبان لاتین، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی را آموخت و در دانشگاه به شوق مطالعه مراکش تا مرو، عربی را یاد گرفت و هم اکنون زبانهای ایتالیایی، اسپانیایی، روسی، پرتغالی، یونانی و مقداری هم زبان ایران باستان (زند، اوستا و پهلوی) و ترکی را میداند. در کنار درس عربی به تحصیل فقه و کلام اسلامی مشغول شد و برای تحصیل زبان فارسی به مطالعه تاریخ بیهقی پرداخت؛ همین اثر بود که شعلههای عشق «ایرانشناسی» را در وجود او مشتعل کرد و به قول خودش «آن هم چه عشقی که تمام وقت و سرمایه عمر خود را در این راه مصروف داشته و هرگز هم از او جدا شدنی نیست». او هنوز هم معتقد است که تاریخ بیهقی یکی از با اهمیتترین متون تاریخ ایران است. او که هرگز نتوانسته زبان فارسی و تحقیقات پیرامون ایران را رها کند، سفرهای متعددی به ایران داشته و مناطق مختلفی را دیده است. حتی در سال ۱۹۶۷ م با مشقت خود را به زابل رسانید؛ شهری که به قول او «هنوز شبها شغالها در خیابانهایش رژه میرفتند و حتی یک مسافرخانه هم در آنجا نبود». مدت شش ماه در دانشگاه تهران زبان فارسی آموخته، وقایع انقلاب اسلامی را از نزدیک شاهد بوده و با شخصیتهایی چون جلال آلاحمد، مهندس مهدی بازرگان و آیتالله طالقانی حشر و نشر داشته است؛ به عبارتی هم به مسجد هدایت میرفته است و هم به کافه فیروز.
وی با اینکه استاد دانشگاه نیست و پستهای مختلف اجرایی داشته است، در مدت عمر خود بیش از ۱۶۰ کتاب و مقاله در مورد ایران به رشته تحریر در آورده که کاری است شگرف و بی جهت نیست که از سوی انجمن تحقیقات خاورمیانه در هلند بهعنوان پرکارترین خاورشناس هلندی معرفی شد و همزمان با جشنهای باشکوه بیست و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران و برگزاری مراسم هفدهمین دوره معرفی کتاب سال و هفتمین دوره جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، شایستگی دریافت جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را از دست آقای سیدمحمد خاتمی ریاستجمهوری وقت بهدست آورد که به قول خودش «افتخار بزرگ بود».
برخی از آثار او در زمینه ایران عبارتند از:
* اصناف در دوره قاجار
* منصب کلانتری در دوره قاجار
* محتسب و داروغه بازار
* تجار در دوره قاجار
* صرافان در دوره قاجار
* نقش سیاسی لوطیان در دوره قاجار
* اولین سفرای ایران و هلند
* اختلاف تجاری ایران و هلند
* بر افتادن صفویان و بر آمدن محمود افغان
* اشرف افغان بر تختگاه اصفهان
* حکومت نادر شاه
* هلندیان در جزیره خارک (خلیجفارس) در عصر کریم خان
* و...
همچنین باید گفت اثر ۶ جلدی فلور در رابطه با روابط ۱۴۳ ساله ایران و هلند که براساس اسناد کمپانی هند شرقی هلند، نگاشته شده است، ماخذ مهمی برای محققان است، که اولینبار توسط او مطرح شده.
موضوع آثار پژوهشی فلور جزئی است و مقطع خاص زمانی و مکانی را در بر دارد و هیچکدام از موضوعاتش عقیده و نظریه ثابت و قاطعی را اعلام نمیکنند و متضمن پیشداوری نیستند. عناوین پژوهشی او معمولا جزئی، کوتاه و ساده بوده و ابهامی در آنها نیست. عقیده و نظریه ثابت و قاطعی را بیان نمیکند و پیشاپیش معانی و مفاهیمی را به خواننده القا نمیکند که حمل بر پیش داوری شود.
کتاب جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمه مجموعهای از مقالات و آثار پژوهشی ویلم فلور است. این مقالات عبارتند از:
*منصب کلانتر در دوره قاجار
- پلیس در دوره قاجار
- پلیس بازار در دوره قاجار
- تغییر و گسترش سیستم قضایی در دوره قاجار
- گمرک در دوره قاجار
- لوطی پدیدهای اجتماعی در دوره قاجار
- نقش سیاسی لوطیان در دوره قاجار
- اولین ماشین چاپ در ایران
در این مقاله سعی بر آن است که با نگاهی کوتاه به دو مقاله اول این کتاب به بررسی وضعیت نهادهای مسوول حفظ نظم عمومی شهرها بپردازیم.
امروزه امنیت و به عبارت بهتر احساس امنیت از معیارهای مهم جوامع مدنی است. در جامعهای که شهروندان احساس امنیت نکنند، رضایت از نظام حاکم کاهش مییابد و در مواردی میتواند به شورشها و اعتراضات گستردهای تبدیل شود که حتی به تغییر نظام حاکم بینجامد. بسیاری معتقدند بشر در مسیر تکامل اجتماعی برای غلبه بر ترس ابتدایی خود، از تنهایی خارج شد و به زندگی اجتماعی روی آورد و زندگی اجتماعی در مسیر تکامل خود از خانواده به قبیله و از قبیله به کشور و دولت ملی ارتقا یافت و بیان میکنند بهطور کلی بشر تلاش کرد با وفاداری داوطلبانه یا اجباری خود به گروهها و جامعهای که در آن زندگی میکند، حداقلی از صلح و امنیت را برای خود بهدست آورد.
میتوان گفت که حفظ صلح در جوامع علاوه بر آنکه نیازمند مراعات قوانین، هنجارها و ارزشهای عالی جامعه توسط اعضای آن است بلکه آن جامعه نیازمند وجود قدرت مسلطی است که از یکسو حداقلی از عدالت و امنیت را در جامعه فراهم سازد و از سوی دیگر ناهنجاریها و قانونشکنیها را سرکوب کند. بنابراین جوامع ملی، صلح و نظم خود را مدیون وجود دولتی هستند که قدرت را در سرزمین ملی در اختیار داشته و صلح و نظم را حفظ میکنند.
در نتیجه میتوان گفت موضوع امنیت و نهادهای حافظ آن موضوع مهمی است که میتواند تاثیرات زیادی در جامعه به جای گذارد.
کلانتر در دوره قاجار
کمبود قدرت کافی انسانی نخبگان که مانع گسترش نفوذ آنها میشد و همچنین محدودیت ارتباطات که تا حد زیادی از نفوذ حکومت مرکزی جلوگیری میکرد، حکومت مرکزی را ناگزیر میکرد که در ایالات دور از مرکز به نخبگان محلی تکیه کند و این همکاری موجب ترقی هر دو میشد بنا بر این حکومت مرکزی به حمایت قدرت محلی اطمینان داشت. یکی از این حامیان محلی حکومت مرکزی، کلانتر بود که وظیفه داشت مردم را راضی نگه دارد بهطوری که به موقع مالیاتهایشان را بپردازند و برای سلامتیشاه دعا کنند. این منصب در دوره ایلخانیان ایجاد شده بود و وظیفه داشت رابطهای میان اهالی غیرنظامی و حکومت برقرار کند. در سده نوزدهم کلانتر مهمترین مقام رسمی شهری بود. کلانتر از سویشاه گمارده میشد و اغلب از میان خانوادههای با نفوذ محلی انتخاب میشدند، هر چند مردم در انتصاب کلانتر نقشی نداشتند اماشاه کسی را که مردم نسبت به او نظر خوش نداشتند، به آسانی انتخاب نمیکرد. در بیشتر شهرها منصب کلانتر موروثی بود و گاه کلانترها حتی بیش از حکومت یک سلسله سلطنتی حکومت میکردند.
در برخی از شهرها هم این مقام در اختیار بیگلر بیگی بوده است که بهنظر میرسد بیگلر بیگی عنوانی از کلانترهای شهرهای بزرگ بوده و وظیفه خاصی نبوده است.
کلانتر بهعنوان نماینده مردم از سوی آنها عمل میکرده و مسوول رفتار آنها بوده است. وی برای اینکه بر رفتار مردم نظارت داشته باشد، کدخدایی را در هر یک از محلات شهر انتخاب میکرد، در برخی از شهرها کدخدایان زیرنظر کدخدا باشی بودند. سلسله مراتب در شهرهای بزرگ چنین بود: بیگلر بیگی، کلانتر، کدخدا باشی و کدخدا. به علاوه یک نیروی پلیس برای حفظ قانون، نظم و اخلاق در اختیار کلانتر بوده است. پلیس میتوانست دعاوی کوچک را حلوفصل کند، دعاوی بزرگ به کلانتر حواله میشد و کلانتر خود شخصا درباره این گونه دعاوی قضاوت میکرد. کدخدا و کلانتر در خانههای خود جلسه دادگاه را تشکیل میدادند و هر کدام برای خود زندان داشتهاند که افراد محکوم را در آن جا به غل و زنجیر میبستند، اگر مجرم زن بود، در اندرونی منزل کلانتر بازداشت میشد. میتوان گفت کلانتر منصب قضایی مهمی را اشغال میکرده است. وظیفه دیگر کلانتر که از اهمیت ویژهای برخوردار بوده، گرفتن مالیات از مردم شهر بهخصوص از اصناف بوده است. وی حتی از میزان ثروت هر رعیت و توانایی او برای پرداخت مالیات سالانه آگاه بوده است بنا بر این سهمی را که هر فرد باید میپرداخت تعیین میکرد.
وظیفه دیگر کلانتر، بسیار منفعت بخش بود. او موظف بود قیمت ضروریات زندگی را تعیین کند. کلانتران برای جلوگیری از آشوبهای اجتماعی برای محصولاتی که قسمت عمده مصرف مردم را تشکیل میدادند، بالاترین قیمت را تعیین میکردند. نظارت بر قیمتها مدت کوتاهی به سختی اعمال میشد اما به زودی فراموش میشد، چراکه مقرراتی که مقامات رسمی برای مردم وضع میکردند، بیش از آنکه به نفع مردم باشد، آنها را استثمار میکرد. نظارت بر قیمتها کار محتسب یا داروغه بود که به ملاحظات مالی از خود مسامحه و آسانگیری نشان میداد. نکته دیگر که میتوان به آن اشاره کرد این است که کلانتر مرتبهای از سلسله مراتب حکومتی بوده و پرداخت مواجب به این مقام موید این موضوع است: اولا، درآمد برخی از دهکدههای خالصه به او حواله میشده است. این روش پرداخت به مقامات رسمی، در دوره قاجار معمول بوده است. ثانیا جرایم را اخذ میکرد و برای گواهی اسناد و مدارک دستمزد میگرفته است. ثالثا ده درصد دیون را جمع آوری کرده و باجی از معاملات غیر قانونی دریافت میکرده است. چهارم آنکه در جشنها و فرصتهای مختلف هدایایی دریافت میکرد، هدیهدهندگان میخواستهاند کاری برای آنها انجام شود و پنجمین و آخرین نکته آنکه کلانتر برای دادن دستمزد و حقوق خدمه خود پول میگرفته است.
با آنکه کلانتر باید حافظ منافع مردم باشد اما بسیاری از آنها منافع مردم را فراموش کرده و تنها برای سود شخصی خود و حفظ موقعیتشان در برابرحکومت کار میکردند.
میتوان گفت در سده نوزدهم منصب کلانتر توسط حکام محلی غصب شده و به فساد کشیده شد.
در نهایت، ایجاد منصب پلیس در تهران، وظیفه کلانتر را تنها به بررسی امور اصناف محدود کرد؛ البته باید گفت در دیگر شهرها تغییر چندانی رخ نداد. احتمالا این منصب به تدریج از بین رفته است و در پلیس و شهرداری ادغام شده است. در هر حال اصطلاح کلانتری در نیروی جدید پلیس، آخرین نشان از این نهاد رسمی قدیمی است.
در کل میتوان گفت وجود منصب کلانتر در این دوره نشانگر آن است که حکومت قاجار نیز چون دوران پیش از خود، از شیوه اداره محلی استفاده میکرد، همچنین بیانگر وابستگی رژیمهای ملی به خانوادههای بوروکراتیک محلی است، زیرا اینان هم در کار خود تخصص داشتند و هم حامی سیاسی حکومت بودند.
پلیس در دوره قاجار
سازمان پلیس در دوره قاجار اساسا ادامه همان شیوهای است که در دوره صفویان وجود داشته است. هر یک از محلات شهر، نیروی پلیس خاص خود را داشته است. همچنین پلیس روز و شب وجود داشته است. همانطور که بیان شد، در رأس ادارات مختلف پلیس شهر، بیگلر بیگی یا کلانتر قرار داشته که مسوول حفظ نظم عمومی در شهر بوده است. پلیس در خدمت افراد، یعنی کلانتر یا کدخدا بوده است، نه در خدمت یک موسسه مانند ادارات پلیس یا شهرداریها. افراد پلیس به رئیس خود وفادار بودهاند نه شهر و محلهای که در آن میزیستهاند. بنا بر این اگر کلانتری عزل میشد، نیروهای تحت نظر او هم از کار بر کنار میشدند. تعداد نیروهای پلیسی که در اختیار یک کلانتر بودند، زیاد نبود، در نتیجه افراد پلیس برای مقابله با شورشها و اعتراضات گسترده کافی نبودند و در این مواقع باید نیروی نظامی را احضار میکردند.
پلیس بخش یا گزمه
پلیس بخش یا گزمه مثل کدخدا به یک سپر و چند چماق مجهز بود. رئیس گزمهها نیز، سر گزمه نام داشت. از آنجا که گزمه در میان مردم حوزه خود زندگی میکرد و لباس مخصوصی برای تسهیل وظیفه خود نمیپوشید، از کارها و عادات مردم کاملا با خبر بود. آنها روزها با مردم در میآمیختند، بهطوریکه توجه کسی را به خود جلب نمیکردند و بدین نحو سازمان جاسوسی پلیس هم بهطور قوی فعالیت میکرد. لمبتون معتقد است شکست جنبش اصلاحطلبان در زمان حکومت ناصرالدینشاه بهخاطر کارآیی نظام جاسوسی پلیس بوده است. پس از غروب آفتاب نقارهخانه یا طبالان سنتی طبل مینواختند و پلیس روز وظیفه نگهبانی را به پلیس شب تحویل میداد. از آن زمان تا طلوع سپیده صبح تنها کسانی حق عبور و مرور را داشتند که اسم شب را میدانستند، به علاوه باید با خود فانوسی را حمل میکردند تا بیان کنند نیت سوئی ندارند. میر شب بهعنوان رئیس نگهبانان شب موظف بوده است که هنگام شب آرامش و نظم شهر را حفظ کند. به علاوه باید مردمی که شبانه از خانه خود خارج میشدند را دستگیر و از دزدی جلوگیری کند. در بسیاری از شهرها نگهبانان شب به گزمه معروف بودهاند.
قراول
در سال ۱۸۵۲ ناصرالدینشاه به پیشنهاد امیر کبیر، دستور ساخت قراولخانهها یا پاسدارخانههایی را در همه شهرهای بزرگ صادر کرد. در هر قراولخانه تعدادی نگهبان یا قراول، از افرادی که در پادگانهای شهرها بودند، به کار گمارده میشدند. این قراولخانهها در نقاط سوق الجیشی هر شهر مانند مساجد، دروازهها و خیابانهای مهم شهر ساخته میشد.
وظیفه قراولها حفظ نظم و قانون شهر در طول شبانه روز بود.
قراولها وضعیت بدی داشتند و بهنظر میرسد جز در نام، وجه اشتراکی با سر بازان نداشتهاند، زیرا هیچگاه وظیفه نظامی، مشق صف جمع و تیر اندازی انجام نمیدادهاند و میتوان گفت آنها بهعنوان یک نیروی نظامی نه زیانی داشتند و نه سودی ! اغلب با تفنگهای قدیمی پوز پر مسلح بودند که این تفنگها فشنگ نداشتند.