درویشان عهد قاجار به روایت دکتر پولاک
او در باب زندگی درویشان در عهد قاجار نوشته است:
در روزگاران قدیم از این طبقه مردم برجستهترین اندیشمندان و مستعدترین شاعران برخاستهاند؛ در اینجا فقط به نامهای پرآوازه سعدی و حافظ اشاره میکنیم. اما فعلا طبقاتی از ولگردان، قوالان۱ و قصهگویان را تشکیل میدهند، بدون اینکه تعلیم و تربیت خاصی داشته باشند.
اینها که حال هیچ کسبوکاری ندارند به مالکیت پشت پا زدهاند و بیغم و بیخیال روز را به شب میآورند. بسیاری از آنان هندو و بقیه ایرانی هستند، حتی پسران خانوادههای معتبر و شاهزادگان را در این سلک میتوان دید؛ برادر مستوفیالممالک نیز به آنان پیوسته است. آنان که در غم مال دنیا نیستند با چوبدستی که دسته آن بهصورت «یا علی» ساخته شده با کلاه درویشی، پوست پلنگ و بوق و کشکولی از پوست نارگیل در ممالک و سرزمینهای مختلف پرسه میزنند و طی طریق میکنند. درویش با فریاد «یا حق» کشکول خود را جلو اروپایی میگیرد و یک «صاحب قران» میطلبد؛ اگر کسی کمتر از آنچه خواسته بدهد اغلب آن را با نخوت به دور میافکند.
بعضی از آنها نیمه برهنه و با سر بیکلاه در ویرانهها میگردند؛ گروهی دیگر هستند که در پوشاک جاه و جلال میبینند، آنها خود را «اهل آزاد» مینامند.
تقریبا همه آنها بنگ میکشند؛ بعضی تحت تاثیر نشئه بنگ بهکلی از خودبیخود میشوند و در این حالت بیشتر به حیوان شبیه هستند تا انسان. هرچند مشهور است که اینان به محمد و علی هیچ کدام اعتقاد ندارند بلکه در دل خود تنها خدا را میپرستند یا وحدت وجودی هستند، با این همه هرجا که پا بگذارند موردتوجه و عنایت عامه مردم قرار میگیرند. هیچکس جسارت آن را ندارد که با آنها به خشونت رفتار کند یا آنان را با بیمهری براند.
درویشی سالهای متمادی خیابانهای تهران را زیرپا میگذاشت و حتی به ارک شاهی نیز وارد میشد و به صدای جلی فریاد میکشید «علیا، علیا» و این کلمهای صوفیانه بود که احدی غرض از آن را نمیدانست. وی شب هنگام آسایش مردم را مختل میکرد، اما هیچکس یارای آن را نداشت که به او زیاد نزدیک شود. پس از چندی هواخواهانی پیدا کرد تا به جایی که شخص شاه نیز نمیتوانست مانع گردشهای شبانهاش بشود. بسیاری از آنان وانمود میکنند که به کیمیاگری اشتغال دارند و خود را استاد این کار جا میزنند؛ با اغوا، مبالغ مهمی از مردم میگیرند و بعد یکباره ناپدید میشوند. در قوالی و قصهگویی نظیر ندارند. با تردستیهای حساب شده میتوانند توجه شنوندهها را کاملا به خود جلب کنند. در هیجانانگیزترین لحظات ناگهان رشته داستان را قطع میکنند- درست مانند داستانهای عربی- تا بتوانند چراغالله ۲ بگیرند و باز روز بعد به داستان ادامه میدهند. این داستانها که به سبکی خوب و زبانی پاک ارائه میشود حدود معلومات شنوندگان را که مردمی از طبقات پایینند در زبان فارسی و شعر توسعه میدهد و از این لحاظ کارآیی آنها بینهایت بیشتر از نمایشهای روستایی ماست که در بعضی موارد حتی زبان را ضایع و کم اعتبار میکند.
۱. قوالی:خنیاگری، خوانندگی، رامشگری، سرودخوانی، مطربی (لغتنامه دهخدا)
۲. چراغاللـه: پولی که به درویش یا نقال میدهند؛ پولی که درویش یا نقال معرکهگیر از مردم میگیرد.(فرهنگ فارسی عمید)
منبع: سفرنامه پولاک «ایران و ایرانیان»/ نوشته یاکوب ادوارد پولاک؛ ترجمه کیکاووس جهانداری. تهران: خوارزمی،۱۳۶۸.۵۳۶ ص۳۹-۳۷
- سایت فاطمه قاضیها