وضع مدارس در دوران مشروطه

مدارس نوینی را که از سده نوزدهم و به‌ویژه همزمان با جنبش مشروطه به راه افتادند، می‌توان به این شیوه دسته‌بندی کرد؛ نخست مدارس دولتی مانند دارالفنون و مدرسه سیاسی و ... که زبان‌های اروپایی را به صورت اجباری آموزش می‌دادند و برنامه‌های درسی را با همیاری استادان فرنگی پیش می‌بردند. دوم مدارس خصوصی که هر کدام یکی دو درس به فرانسه یا انگلیسی در برنامه خود گنجانده بودند. سوم مدارسی که فرنگیان برپا کردند. همچنین مدارس مذهبی مانند نهادهای آموزشی میسیونرهای آمریکایی و فرانسوی که از زمانه محمدشاه و به تشویق حاجی میرزا آقاسی پا گرفتند. دیگر مدارس غیرمذهبی مانند آلیانس فرانسه و آلیانس یهود که یکی در دوره ناصری بنا شد و دیگری در دوره مظفرالدین شاه به راه افتاد. باز در همین دسته باید از آموزشکده‌های فرنگی مآبی یاد کرد که ایرانیان آراستند، مانند لقمانیه، رشدیه و سعادت که از کمک هزینه دولت فرانسه نیز برخوردار بودند و وابسته به آلیانس فرانسه به شمار می‌رفتند.

نخستین مدرسه دولتی که به زبان فرانسه آموزش می‌داد دارالفنون بود و گفته‌های برخی دولتمردان و تاریخ‌نگاران بیانگر این است که رونق این نهاد مربوط به زمانه خود میرزا تقی‌خان امیرکبیر بود و در سال‌های بعدی دارالفنون نتوانست به آرمان‌ها و اهداف خود دست پیدا کند. نخست از این باب که دروس آموزشی زیاده پراکنده و گوناگون بودند. به این معنا که شاگردان از هر رشته چیزکی می‌آموختند؛ اما در هیچ رشته خبرگی نداشتند. دیگر اینکه برخلاف چشمداشت و به‌رغم اینکه هدف اصلی از برپایی این مدرسه به کارگرفتن شاگردان در نهادهای دولتی بود، دولت ایران به وعده و هدف خود وفا نکرد و به گواهی برخی فارغ‌التحصیلان آن‌چنان که باید و شایسته بود به شاگردان این نهاد روی خوش نشان نداد و به تبع همین امر آموزش زبان فرانسه در این مدرسه چندان که انتظار می‌رفت، جدی گرفته نشد. چنان‌که دانشجویان و دیپلمه‌هایی که از این نهاد برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شدند، نتوانستند به آسانی از عهده امتحان زبان برای ورود به دانشگاه‌ها برآیند و حکومت فرانسه هرگز دیپلم این مدرسه را معادل دیپلم دبیرستان یا «باکالوره آ» نشناخت.

فریدون آدمیت اشاره می‌کند که کار مدارس نوین و آموزش زبان فرانسه به زمانه میرزا حسین‌خان سپهسالار نیز دنبال شد. او نیز از دارالفنون خرسند نبود، چنان‌که نوشت: «حقیقت این است که آنچه متوقع و منتظر بودم، نتوانستم ملاحظه کنم و معلم فرنگی که قابل اعتماد باشد به جز موسیو ریشار و یک نفر انگلیسی دیگر نبود.» با این همه در سال‌های مشروطه، به‌ویژه از ۱۳۲۲ ق (۱۹۰۴) کوشیدند وضع نابسامان دارالفنون را تا اندازه‌ای بهبود بخشند. به‌عنوان مثال شاگردان خردسال را که کوچک‌ترین آشنایی با زبان فرانسه نداشتند، از میانسالان جدا کردند و بر شمار کلاس‌ها افزودند. شاگردان سالانه دو دست پوشاک دریافت می‌کردند و روزانه یک وعده خوراک داشتند. به علاوه برخی از آنها از کمک‌هزینه دولتی نیز بهره می‌بردند. همچنین چند پزشک و استاد زبان از فرانسه استخدام کردند تا بتوانند این مدرسه را به دبیرستان تبدیل کنند؛ اما از گزارش‌هایی که در دست داریم چنین برمی‌آید که این برنامه هم به صورت دلخواه پیش نرفت؛ زیرا بسیاری از شاگردانی که در دارالفنون رشته مهندسی یا پزشکی خوانده بودند، سرانجام در پستخانه یا تلگرافخانه به کار گماشته شدند.

برخی استادان فرنگی این مجموعه را مورد انتقاد قرار دادند. برای نمونه نیرالملک مدیر مدرسه گفته بود: در اینجا «موسیو ریشار سال‌ها بچه‌ها را معطل می‌کند و باز فرانسه نمی‌دانند.» یا احتشام‌السلطنه که به زمانه ناصرالدین شاه هشت سال از ۱۲۸۹ تا ۱۲۹۷ ق (از ۱۸۷۰ تا ۱۸۸۰) در آن مدرسه درس خواند، به تلخی گواهی داد که: «چیزی نیاموخته‌ام» چنان‌که «اگر کسی دو کلمه فرانسه به من می‌گفت یا سوال می‌کرد، پس از هشت سال تحصیل نمی‌فهمیدم و قادر به جواب گفتن نبودم» به گفته خود او این مدرسه «یک نفر فارغ‌التحصیل که به کار دولت و ملت بخورد تربیت نکرد.» از همین‌رو «ریشه تمامی خرابی و علت عقب‌ماندگی ملت ایران را در نظر بنده فقط باید در دارالفنون جست‌وجو کرد.» البته این نکته را نباید از یاد برد که این دولتمرد آلمان دوست بود و چندان دلخوشی از فرانسویان و آموزش زبان فرانسه نداشت؛ اما حق را باید گفت که این تنها مخالفت احتشام‌السلطنه نبود. در آغاز مشروطه، در ۱۳۲۴ق (۱۹۰۶م) «صد نفری از دانشجویان دارالفنون عارض شدند و بست نشستند.» میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله سبب را پرسید. گفتند: «ما درس خواندیم، زحمت کشیدیم چرا دولت به ما کار نمی‌دهد.»

انتقاد از دارالفنون در برخی از روزنامه‌های مشروطیت نیز به چشم می‌خورد. چنان‌که روزنامه «سروش» که علی‌اکبر دهخدا با همکاری دیگر آزادی‌خواهان در ترکیه منتشر می‌کرد، دوسال پس از انقلاب مشروطه، هنوز دریغ می‌خورد که چرا «تمام اصلاحات علمیه ما در هفتاد سال مبتنی بر اسم بی‌رسم دارالفنون میرزا تقی‌خان و چند مدرسه ابتدائیه شد.» چنان‌که وکلای ما در مجلس اول در این مساله اصولی یک قدم از عالم نظر به عالم عمل پیش نیامدند.» نویسنده معتقد بود که این وکلا نه‌تنها خودشان بی‌اطلاع و بی‌سواد بودند، بلکه به «پیدا شدن علما و دانشمندان در مملکت» نیز دلبستگی نداشتند.

منبع: هما ناطق، کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران، 1375.

وضع مدارس در دوران مشروطه