روی خوش شاه و مردم طرح شاردن سیاح فرانسوی از کاروانسرایی در اصفهان

صبا سپهری

ورود هیات‌های خارجی چه به‌عنوان سفیر یا جهانگرد یا بازرگان را بیشتر از زمان حکومت شاه عباس اول دانسته‌اند. اگرچه سفرنامه ونیزیانی که در زمان آق قویونلوها و ابتدای صفویان در ایران حضور داشته‌اند، موجود است اما با توجه به شرایط حکومت شاه اسماعیل صفوی که دولتی نوین با مذهبی متفاوت را بنیان می‌نهاد و دائم در معرض حملات و جنگ‌های مدعیان حکومت و نیز همسایگان نگرانی بود که با اضطراب، قدرت گرفتن لحظه به لحظه دولت شیعی مذهبی را شاهد بودند که آن را برنمی‌تافتند، زمان یا روی خوشی برای پذیرش خارجی‌ها باقی نمی‌ماند.

دوران طولانی حکومت شاه طهماسب نیز معمولا با سفرنامه جنیکسون سنجیده می‌شود که «چگونه جای پای آن کافر را با خاک پوشاندند» و مشخص می‌شود که با چه دیدی به خارجیان نگاه می‌شده است. پس از مرگ شاه طهماسب، دوران گذرای اسماعیل دوم و محمدخدابنده هیچ‌یک با ثباتی همراه نبوده که مشوقی برای سفر هیات‌های بازرگانی یا سیاسی به ایران باشد و به واقع از زمان قدرت گرفتن شاه عباس است که با تثبیت اوضاع کشور، دید تجاری این پادشاه صفوی و نیز تدابیر زیرکانه وی برای مقابله با عثمانی و پیروزی‌ها و بازپس‌گیری بسیاری از مناطق ایران که مدت‌ها در دست این رقیب دیرین افتاده بود، شاهد افزایش ناگهانی حضور هیات‌های مختلف سیاسی- تجاری یا مذهبی در اصفهان هستیم که هریک با تشریفات کم‌نظیری مورد استقبال قرار می‌گرفتند، سکنی داده می‌شدند و آزادانه به فعالیت‌های مدنظر خود می‌پرداختند.

در زمان شاه عباس، سفیر بیگانه از روزی که قدم به خاک ایران می‌گذاشت میهمان شاه خوانده می‌شد و حکام و ماموران دولتی در هر شهر و دهکده برای پذیرایی‌اش بر یکدیگر سبقت می‌جستند. مهماندار هر سفیری با مراقبت و احترام بسیار او و همراهانش را از محلی به محل دیگر انتقال می‌داد تا به پایتخت یا هر جای دیگری که شاه آنجا بود، می‌رسیدند. در راه چون به شهری نزدیک می‌شدند حاکم و بزرگان شهر با جمعی از مردم آنجا تا چند فرسنگ به استقبال ایشان می‌آمدند(فلسفی ج۲،۱۳۹۱: ۷۷۶). اینکه جمع شدن شمار زیادی از مردم در خارج شهر حسب فرمان شاه یا خان و حاکم هر منطقه بوده در هیج منبعی به صراحت اشاره نشده است. از سوی دیگر این استقبال چنان گرم و پر‌هیاهو بوده که برای مشاهده‌کننده خارجی حس بسیار خوب پذیرفته شدن با آغوشی باز را تداعی می‌کرده است. «کمپفر» می‌نویسد: «در بعضی ولایات مردم آنقدر مهماندوست هستند که با ساز و دهل در خارج شهر به استقبال مهمانان غریب می‌روند و به آنها گل و شراب و میوه هدیه می‌دهند و با شکوه جلال آنان را تا منزلشان بدرقه می‌کنند»(کمپفر،۱۳۶۰: ۲۴۳).

«آدام اولئاروس» که به همراه هیات عریض و طویل آلمانی با مشقات بسیار از راه قفقاز به ایران وارد شدند نیز از لحظه‌ای که نامه پذیرش ایشان از دربار می‌رسد به وضوح شاهد تغییر اوضاع و فضا به نفع خود هستند و شهر به شهر مورد استقبال گرم مردم قرار می‌گیرند و البته در هر شهر هم به نیکی پذیرایی می‌شوند. استقبال عامه عموما با ساز و موسیقی همراه است و عده‌ای نیز در میان خیل مستقبلان وظیفه سرگرم سازی مردم حاضر را برعهده دارند و از هیچ کاری برای ایجاد اوقاتی مفرح برای مردم رویگردان نیستند: «یک چهارم مایل مانده به شهر بیش از دو هزارنفر مردم پیاده با پرچم کوچک که بر سر چوب‌های بلندی استوار بود، در انتظار ما جمع شده بودند. آنان موسیقی شاد و مخصوصی را با سنج، نی لبک و دیگر آلات موسیقی ناشناخته می‌نواختند. چند نفر با تکان دادن دست خود ابراز خوشحالی می‌کردند و کلاه خود را دور سر می‌چرخاندند، سپس به هوا پرتاب می‌کردند و دوباره آن را می‌گرفتند و در مقابل و نزدیک ما فریاد خوشحالی می‌کشیدند.

هنگامی که به دیوار شهر نزدیک شدیم تعداد زیادی طبال و نوازنده شیپور و ترومپت روی آن ایستاده و همراه با سایر خوانندگان چنان سروصدایی به راه انداخته بودند که انسان حتی قادر نبود صدای خود را بشنود»(آدام اولئاروس،۱۳۸۵: ۵۸). غیر از این در شهر روی تمام بام‌ها و در ازای هر دیوار چراغی در کنار چراغ دیگر روشن کرده بودند که تعداد آن به بیش از ۲۰هزار می‌رسید و به چشم زیبا و دیدنی می‌آمد. روشن کردن این چراغ‌ها نشانه‌ای از خوشحالی بود که تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت(آدام اولئاروس،۱۳۸۵: ۶۰). «روز دهم آوریل برابر با دوشنبه عید پاک به طرز باشکوهی وارد اردبیل شدیم. نحوه استقبال از ما جالب و دارای مواردی کم نظیر نسبت به آنچه در شماخی دیدیم بود. جمعیت انبوهی سواره و پیاده دیدیم که با جدا شدن از هم راهرویی را برای گذشتن ما از آنجا ساخته بودند. در اینجا دیدنی زیاد به چشم می‌خورد. دوپسربچه که پیراهن سفید و روی آن پوستین رنگین به تن داشتند، در حالی که ترکه‌ای از چوب درخت انجیر یا کاج که بر سر آن نارنجی فرو کرده و در دست گرفته بودند، از مقابل فرستادگان گذشتند.

این دو از روی کتاب اشعاری در مدح حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) و شاه صفی می‌خواندند. آنان محصل و از ابدال بچگان بودند. سپس چند نفر که به‌طور کامل سفید پوشیده بودند به سوی ما آمدند و به طرزی ماهرانه آواز پرندگان از جمله هزاردستان را تقلید می‌کردند. طبالان و کرناچی‌ها نیز از کنار ما رد شدند. چند نفری نیز در حالی که به یکدیگر چسبیده و دایره‌ای درست کرده بودند آواز می‌خواندند و می‌رقصیدند. در جایی دیگر عده‌ای به هوا می‌پریدند و کلاهشان را بالا می‌انداختند و فریاد کنان آن را دوباره می‌گرفتند(آدام اولئاروس،۱۳۸۵: ۱۰۲). «وارد دارالسلطنه اصفهان شدیم. چند راس اسب برای سواره رسیدن به داخل شهر برای ما فرستاده بودند. به سبب وجود گردوخاک بسیار، انسان قادر نبود شش قدمی خود و همین طور توده مردم و سوارانی را که جمع شده بودند ببیند. از میان کوچه‌ها و خیابان‌های بسیار شهر که مردم برای دیدن ما اکثرا بر بام خانه‌ها جمع شده بودند گذشتیم» (آدام اولئاروس،۱۳۸۵: ۱۷۶).

یکی از همراهان دن گارسیا دوسیلوا فیگوئرا، سفیر فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا که در سال ۱۰۲۶ ه.ق.از راه هندوستان و جزیره هرمز به ایران آمده در مورد استقبال از هیات ایشان در شهر‌های مختلف توضیحاتی داده است. وی به ترکیب جمعیتی حاضر هم اشاره و گزارش کرده که معمولا در این جماعت استقبال‌کننده حضور زنان نیز چشمگیر بوده و فقط در شهری مذهبی مانند قم زنان در استقبال حضور نداشته اند: «جمعیت پیاده و سوار در سرتاسر خیابان موج می‌زد. در میان آنها دو ردیف رقاص مشاهده می‌شد- یک ردیف زن و ردیف دیگر ۶ یا ۷ پسر با موهای بلندکه همچون زنان، دامن‌هایی که تا قوزک‌هایشان می‌رسید پوشیده بودند» (فیگوئرا،۱۳۶۳: ۱۳۰). وی در مورد پیشواز در کاشان می‌نویسد: ابتدا چند سوار و در پی آنها حکام شهر و همراهان را مشاهده کردیم.

همه پیشواز‌کنندگان سوار بر اسب بودند با همان‌گونه لباس‌ها که در دیگر مکان‌ها دیده بودیم و همگان چابک و آراسته. همراه این گروه، گروه دیگری مرکب از ۵۰۰ تفنگدار و جمعی از مردم شهر پیش می‌آمدند که در جلو آنها موسیقی معمول ایرانیان مرکب از طبل و دف نواخته می‌شد و نیز رقاصانی مرکب از زنان و پسران جوان حرکت می‌کردند. آنچه در این تشریفات درخشندگی بسیار داشت گروهی زن اسب سوار بود که نسبت به دیگران شاخص بودند. (همان: ۲۳۹) او استقبال در قم را چنین توصیف می‌کند: و... فرق این استقبال با دیگران عده زیاد مستقبلین بود که تا آنگاه سابقه نداشت... در میان این جمعیت انبوه حتی یک زن هم دیده نمی‌شد و حال آنکه در شهرهای پسین اکثریت تماشاچیان را زن‌ها تشکیل می‌دادند... قاضی شهر به سفیر گفت... علت این امر تقدس فوق‌العاده مردم این شهر است که زنان هیچ‌گاه خود را به اجنبی و به خصوص فرنگیان نشان نمی‌دهند. (همان: ۲۵۰)

برادران شرلی نیز تحت تاثیر استقبالی که از ایشان به عمل آمده قرار گرفته و آن را گزارش کرده‌اند:« ورود سفیر انگلیس با سر رابرت شرلی به اصفهان- سه میل به آن شهر عظیم مانده از ما خواهش کردند که به قدر یک ساعت در باغی که پادشاه در آنجاست استراحت کنیم. در آن باغ برای ما جشن و ضیافتی ترتیب دادند. کارگزار دولت انگلیس و بعضی تجار انگلیس به استقبال سفیر آمدند. بعد از آنها حاکم اصفهان و خزانه‌دار و خواجه نظر، رئیس ارامنه با جمع قزلباشان شهر با چهار هزار نفر سوار بر اسب‌های ممتاز به استقبال ما آمدند. دشت‌ها و کوچه‌ها تا دو میل در سر راه ما از تماشایی‌ها پر‌بود و مرد و زن زیاد از شهر که اقلا ۱۰ هزار نفر می‌شدند، هنگام عبور ما به صدای بلند خوشامد می‌گفتند. میان سوارها ۴۰ طبل بزرگ بود. رقص‌های عجیب و غریب اسباب زینت این پذیرایی شده بود (برادران شرلی، ۱۳۶۲: ۱۴۷).

با توجه به شرح و توصیفاتی که ذکر شد از آنجا که مهمانان خارجی عنوان مهمان ویژه شاه را می‌یافتند و کلام شاه در حد یک دستور دینی لازم الاجرا بود لذا حاکمان از هرچه در توان داشتند برای خوشامد این مهمانان دریغ نمی‌کردند و مردم نیز به تبع ایشان وظیفه خود می‌دانستند که برای خشنودی شاه و نماینده اش بکوشند. این چنین بود که اتفاق ساده عبور یک هیات تجاری یا سیاسی از شهر تبدیل به واقعه‌ای هیجان انگیز و سرشار از شور و حال می‌شد که دست کمی از یک مراسم جشن و سرور ملی یا مذهبی نداشت و فرصتی فراهم می‌کرد تا تجمعی هدفمند و هماهنگ از توده‌های مردم بزرگ و کوچک و زن و مرد شکل بگیرد که در مکانی مشخص(از چند فرسنگی خارج شهر تا داخل شهر) گرد هم می‌آمدند و مجموعه‌ای از اعمال نشاط‌آفرین و شادی بخش را با رقص و ساز و آواز به جا می‌آوردند و این اتفاق با از راه رسیدن هر بیگانه که مورد پذیرش شاه باشد بارها و بارها تکرار می‌شده و وقفه‌ای دلنشین در زندگی یکنواخت روزمره ایجاد می‌کرده است.

منابع:

- اولئاروس،آدام، سفرنامه آدام اولئاروس، ترجمه احمد بهپور، تهران، ابتکار نو: ۱۳۸۵

- شرلی، سررابرت، سفرنامه برادران شرلی، ترجمه آوانس به کوشش، به کوشش علی دهباشی، تهران، انتشارات نگاه:۱۳۶۲

- فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، انتشارات نگاه: ۱۳۹۱

- فیگوئرا، دن گارسیا دسیلوا، سفرنامه فیگوئرا، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، نشرنو:۱۳۶۳

- کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ دوم، تهران،شرکت سهامی انتشارات خوارزمی: ۱۳۶۰

به نقل از انسان‌شناسی و فرهنگ