جنوب ایران در جنگ بزرگ - ۱ اسفند ۹۵ سربازان انگلیسی در جنگ جهانی اول/ بوشهر

روز گذشته بخشی از خاطرات فردریک اوکانر را خواندید که این کنسول انگلیس به موضوع مواجهه انگلیسی ها و آلمانی ها و روس ها در جنوب ایران پرداخته بود. در این جا ادامه خاطرات او از نظرتان می گذرد که وضعیت انگلیسی‌ها در بخشی از سرزمین ایران طی جنگ جهانی اول را توصیف می کند.

جو شیراز نسبت به گذشته کاملا دگرگون شده بود. ایالت فارس چند سالی بود که دیگر عملا محیطی راحت و آرام به حساب نمی‌آمد. ناآرامی‌ها حاصلی جز کشمکش‌های داخلی به بار نمی‌آورد. با وجود آنکه اوضاع آشفته و گاه خطرناک بود، خارجیان آن را چندان جدی تلقی نمی‌کردند؛ زیرا در اکثر موارد اغتشاشات سریعا فروکش می‌کرد. در واقع همه چیز حکایت از نمایشی مضحک بود؛ نمایشی که بیشتر شبیه به دلقک‌بازی بچه‌های شرور (ولی متاسفانه کاملا مسلح) بود. مبارزات علیه انگلیس از پشتیبانی شدید قدرتمندان محلی برخوردار بود. نخست مخبرالسلطنه، حکمران فارس، در حالی که ظاهرا اظهار بی‌طرفی می‌کرد به جریان طرفداری از آلمان‌ها دامن می‌زد. او مدت‌ها مخفیانه علیه ما در میان مردم فعالیت می‌کرد. منابع اطلاعاتی ما فاش کرده بودند که نامبرده تشکیلات پیچیده و عریض و طویلی به نام «حزب دموکراتیک» ایجاد کرده است؛ تشکیلاتی که به انجمن‌های سری ترکیه که راه را برای انقلاب هموار می‌ساخت، مرتبط بود. افزون بر این همواره با افسران سوئدی ژاندارمری و قنسول آلمان و واسموس، ارتباط محرمانه برقرار می‌کرد.

ضمنا افسران ژاندارمری، همان‌گونه که گفته شد، همراه با تعداد زیادی از افسران ایرانی وابسته به حزب به اصطلاح دموکراتیک آماده پشتیبانی از آلمان‌ها بودند. اما به‌رغم تمام این تمهیدات، اکثریت قریب به اتفاق ساکنان شهر نسبت به این جریانات کاملا بی‌اعتنا بودند و نه شور و علاقه‌ای به آلمان‌ها از خود نشان می‌دادند و نه به عناصر بیگانه دیگر. بنابراین چون واسموس دریافت که شرایط هنوز برای فعالیت‌های آشکار مناسب نیست، نزد دوستان تنگستانی‌اش بازگشت و سخت به تقلا افتاد تا آنان را بشوراند و به اقدامات خشونت‌آمیز وادار کند. نتیجه اقدامات واسموس به سرعت آشکار شد و در ماه جولای (شعبان)، تنگستانی‌ها به بوشهر حمله کردند. این حمله با تلفات سنگینی که بر مهاجمان وارد آمد، دفع شد. در این عملیات دو افسر جوان انگلیسی نیز کشته شدند. این اقدامات خشونت‌آمیز (فراموش نشود که این واقعه در کشوری رخ داد که ادعای حفظ بی‌طرفی می‌کرد) حکومت هند را مجبور ساخت تا برای حفظ منافعش دست به اقداماتی بزند. بنابراین در اوایل ماه آگوست (اواخر رمضان) نیرویی کوچک از سربازان انگلیسی در بوشهر پیاده شدند و آنجا را به اشغال درآوردند و پرچم انگلیس به جای پرچم ایران در آن بندر برافراشته شد. حکومت بوشهر تا انتصاب حکمرانی کارآمد و قادر به ایجاد نظم و آرامش در منطقه و دفع حملات تنگستانی‌ها، به حال تعلیق درآمد.

از آن زمان به بعد، اوضاع شیراز و نیز اصفهان با سرعتی فزاینده علیه ما تغییر کرد. البته دشمنان اقدامات ما را در بوشهر عمدا به عنوان ضربه‌ای علیه تمامیت ارضی ایران جلوه دادند که در نتیجه تبلیغات تند و شدیدی علیه انگلستان به راه افتاد و مردم هم فحش و ناسزاگویی به ما را چند برابر کردند. روحانیون در مساجد علیه ما فریاد اعتراض سر می‌دادند و نوجوانان گروه‌گروه در خیابان‌ها راه می‌افتادند و سینه‌زنان با صدای بلند برای گرفتاری‌ها و مصائب ایران که آن را ناشی از شرارت‌های انگلستان می‌دانستند، سوگواری و مرثیه‌خوانی می‌کردند. آثار و نشانه‌های بی‌شمار دیگری وجود داشت که حاکی از فتنه‌جویی‌های جدی علیه انگلستان بود. از منابع مختلف اطلاعاتی آگاه شده بودم که قنسول آلمان تعدادی افراد شرور را برای به قتل رسانیدن اتباع انگلستان به خدمت گرفته است و خود من هم روزانه نامه‌های تهدید‌آمیز زیادی دریافت می‌کردم.در این اوضاع و احوال بهترین کار این بود که مسوولیت حفظ جان خود را به عهده ژاندارمری که موجودیتش مرهون کمک‌های مالی انگلستان و وظیفه‌اش هم برقراری نظم و آرامش بود، واگذار کنم.

بنابراین به فرمانده این نیرو اطلاع دادم که نامبرده مسوول کلیه اعمال خشونت‌باری است که احتمالا علیه اتباع انگلستان در شیراز صورت می‌گیرد و از ایشان خواستم تا اقدامات لازم را برای حفظ جان و مال ما به‌عمل آورد. این موضوع او را در موقعیت دشواری قرار داد. همان‌طور که قبلا اشاره شد، او شخصیت و موقعیت اجتماعی والایی نداشت و در مجموع صرف‌نظر از انگیزه و منافعی که خود دنبال می‌کرد، با تمام وجود از آلمان‌ها طرفداری می‌کرد و بازیچه‌ای بیش در دست آنان نبود. در هر حال وی بی‌آنکه آشکارا از خود سلب مسوولیت کند، درخواست مرا پذیرفت و از آن به بعد هرگاه من و نایب قنسول از قنسولگری خارج می‌شدیم، تعدادی ژاندارم سواره، ما را همراهی می‌کردند. ضمنا تعدادی محافظ هم به بانک و اداره تلگراف اعزام شدند تا از آن دو موسسه و کارمندان انگلیسی آنجا در برابر هرگونه اعمال خشونت‌آمیز محافظت کنند.

عمال آلمانی و دوستان‌شان تبلیغات گسترده‌ای علیه ما به راه انداختند اما می‌توان گفت که دامنه این فعالیت‌ها به خیلی از جاها یا دست‌کم به مناطق روستایی و نیز به میان طوایف کوچ‌نشین کشیده نشده بود. یک روز به دیدن قوام در خانه واقع در شهرش رفتم و راجع به اوضاع با او گفت‌وگو کردم. او را آشفته یافتم؛ زیرا از آلمان‌ها و تبلیغات‌شان بیزار بود و پیش‌بینی می‌کرد که این جریانات در درازمدت برای ایران زیان‌بار خواهد بود. وی از دوستی محکم خود با انگلستان مرا مطمئن ساخت اما در ضمن خاطرنشان کرد که اقدامات کارساز برایش دشوار است. افراد ایل او آنچنان مسلح و سازمان یافته نبودند که بتوانند ژاندارمری را تحت کنترل بگیرند. حتی اگر وی بیشترین تلاشش را برای استقرار نظم و آرامش در میان افرادش و نیز جلب دوستی آنان با ما به‌کار می‌بست، باز نمی‌توانست کوچک‌ترین تاثیری بر مسیر حوادث در خود شیراز، داشته باشد.

در اوایل سپتامبر (اواخر شوال) اولین رویداد خشونت‌آمیز در اصفهان رخ داد. موقعی که آقای جورج گراهام، ژنرال قنسول، از اسب‌سواری بامدادی‌اش برمی‌گشت، به‌طور ناگهانی به طرفش تیراندازی شد. خود او در این حادثه جان سالم به‌در برد، اما یکی از محافظان سواره نظام هندی کشته شد. دیری نپایید که آقای گراهام و انگلیسی‌های ساکن اصفهان آنجا را ترک کردند و از طریق شوشتر راهی خلیج‌فارس شدند. سر چارلز مارلینگ که به جای سر والتر تاونلی، وزیر مختار انگلیس در تهران شده بود، نیز کوشید تا به دولت ایران یادآوری کند که برای خاتمه دادن به اعمال خشونت‌آمیز علیه اتباع خارجه باید واکنش جدی نشان دهد. سرانجام مخبرالسلطنه از حکومت فارس برکنار و قوام‌الملک به سمت ]کفیل[ حکمران کل فارس، منصوب شد.

قوام‌الملک بی‌درنگ با تعداد قابل‌توجهی از افراد ایل و هوادارانش وارد شیراز شد و زمام امور را در دست گرفت. موقعیت قوام چندان محکم و استوار نبود زیرا قدرتمندترین و مسلح‌ترین نیروی مستقر در شهر، تشکیلات ژاندارمری به‌شمار می‌رفت که تمامی نقاط سوق‌الجیشی را هم در دست داشت. اعراب ]تابع قوام[ که نه سازمان‌یافته بودند و نه مجهز، امیدی نداشتند که بتوانند در رویارویی با آن نیز موفق شوند. قوام این موضوع را درک می‌کرد و وظیفه‌اش را بدون جاروجنجال به بهترین وجه انجام می‌داد. وی از تمام افراد سرشناس شهر و روحانیون بلندمرتبه دیدن کرد و با پافشاری از آنان خواست تا برای آرام ساختن مردم و جلوگیری از اعمال خشونت‌بار نسبت به خارجیان تمام هم خود را به‌کار ببرند. به این ترتیب چند روزی اوضاع بهتر شد و تبلیغات علیه ما فروکش کرد اما اوضاع بوشهر پیوسته التهاب‌آمیز بود و آلمان‌ها هم برای برانگیختن احساسات مردم زیرکانه از این وضع بهره‌برداری می‌کردند. چند بار از فرمانده و افسران جوان ژاندارمری خواهش کردم توجه داشته باشند که آنان افسران کشوری بی‌طرف هستند و در سرزمینی بی‌طرف هم خدمت می‌کنند و وظیفه دارند تا با توان و به بهترین وجه با نیروی تحت‌امر خود نظم و آرامش را در منطقه برقرار سازند و به هیچ‌روی نباید در دسیسه‌های سیاسی دخالت یا خود را به یک حزب سیاسی- به‌ویژه حزب کشوری خارجی- وابسته کنند. علاوه بر آن یادآوری کردم که اعتباری که با آن توانسته بودند ژاندارمری را در فارس تشکیل دهند، تقریبا توسط دولت انگلستان تامین شده بود و از ابتدای امر زمانی که همه عناصر محلی در فارس با آن مخالف بودند، انگلستان پشتیبان و یاور آن بود. تنها هدف انگلستان این بود که در راه‌ها نظم و آرامش و امنیت برقرار شود و از افسران سوئدی خواسته شده بود که فقط طبق دستورات و خواسته‌های دولت ایران- افسران سوئدی در استخدام موقت دولت ایران بودند- عمل کنند اما آنان چنان تحت نفوذ آلمان‌ها بودند که این اعتراضات کوچک‌ترین تاثیری بر رفتارشان نمی‌گذاشت.

پرواضح بود که جناح آلمان‌ها قاطعانه می‌کوشیدند تا از شر انگلیسی‌ها در فارس- همان‌گونه که در اصفهان موفق شده بودند- آسوده شوند و برای رسیدن به این هدف از هیچ‌کاری فروگذار نمی‌کردند. رفتار حکمران جدید با انگلیسی‌ها دوستانه و حاکی از همسویی بود اما در برابر نیروی مجهزی چون ژاندارمری که اروپاییان بر آن نظارت داشتند، ناتوان بود و قادر به پیش‌بینی یا جلوگیری از سوءقصدهای احتمالی نیز نبود. در واقع نمایش هیجان‌انگیز ما در آن ایام داشت به اوج خود می‌رسید.

منبع: خاطرات فردریک اوکانر کنسول انگلیس در فارس از مشروطه تا جنگ جهانی اول، مترجم: حسن زنگنه

انتشارات: تیراژه، سال نشر: 1376