نگاهی به جریان درونحکومتی تجددخواه
خیال کنسطیطوسیون امیر
دکتر حامد عامری
«مجالم ندادند و الّا خیال کنسطیطوسیون داشتم. مانع بزرگم روسهای تو بودند. انگلیس کمال همراهی را در باطن وعده میداد. منتظر موقع بودم. » این، یکی از نقل قولهای مهمی است که از میرزا تقی خان، در مورد اصلاحات مد نظرش، شده است. گفتهای است که میرزا یعقوب خان، پدر میرزا ملکم خان و مترجم سفارت روسیه در زمان امیر، در رساله کوچکی خطاب به ناصرالدینشاه با عنوان «عریضه محرمانه»۱ آورده است. این نقل قول، یکی از مهمترین بنیادهای اندیشه میرزا را در مورد مساله حکومت بیان میکند.
دکتر حامد عامری
«مجالم ندادند و الّا خیال کنسطیطوسیون داشتم. مانع بزرگم روسهای تو بودند. انگلیس کمال همراهی را در باطن وعده میداد. منتظر موقع بودم.» این، یکی از نقل قولهای مهمی است که از میرزا تقی خان، در مورد اصلاحات مد نظرش، شده است. گفتهای است که میرزا یعقوب خان، پدر میرزا ملکم خان و مترجم سفارت روسیه در زمان امیر، در رساله کوچکی خطاب به ناصرالدینشاه با عنوان «عریضه محرمانه»1 آورده است. این نقل قول، یکی از مهمترین بنیادهای اندیشه میرزا را در مورد مساله حکومت بیان میکند. درباره این جمله مهم، دو تفسیر همراستا و متفاوت ارائه شده است: یکی از فریدون آدمیت در «امیرکبیر و ایران» است و دیگری از جواد طباطبایی در «مکتب تبریز».
این یادداشت، بخش اول این بررسی، یعنی نگاه آدمیت است و سنجشی از آن. فریدون آدمیت در تفسیرش، نخست به سنجش اعتبار تاریخی این گفته میپردازد و «در صحّت روایت منقول نویسنده شبههای» نمیبیند.2 آدمیت، «فرض حکومت نمایندگی» را در آن زمان، فاقد موضوعیت ذاتی میداند. این عصاره صحبت اوست. به نظر او «در وضع تاریخی زمان، مفهوم «کنسطیطوسیون» ناگزیر دلالت پیدا میکرد به نوعی از دولت منتظم، یعنی دولتی که قواعد ادارهاش مضبوط، حقوق مثبت افراد از دستبرد مصون، قانون مشورت جمعی بر اراده مطلق فردی حاکم، و بههرحال اختیار فردی محدود باشد.»3 این را باید در نظر داشت که میرزا تقی خان، با نظامهای سیاسی جدید در اروپا، بر اثر مطالعه کتابهایی که به سفارش او ترجمه شده بود، آشناییهایی بههم رسانده بود، نیز، ارتباط او از دیرباز با سفرای کشورهای اروپایی در تبریز و نیز ماموریتهای دیپلماتیکش در روسیه و عثمانی، این آشنایی را بیشتر کرده بود.
آدمیت، در تفسیر خود از «خیال» امیر و با احاله مفهوم «نظم میرزا تقیخانی» به مفهوم «دولت منتظم» به تفسیر این «خیال» میپردازد. در عناصر این «دولت منتظم»، یکی را «مشورت» میداند. از شواهد این مساله، انعکاس آن در نامهای از امیر است که مینویسد: «رسم مشورتخانه الی الان در ایران معمول نیست که اول وزرا مشاوره نمایند و حکم سلاطین در ثانی صادر شود.» به نظر آدمیت، در اینجا امیر، مفهوم «مشاوره هیات وزرا را دقیقا بهعنوان یک بنیاد سیاست غربی و در ربط دولت منتظم بهکار برده است، نه بهمعنی آنچه در آیین کلاسیک سیاست ایرانی شناخته شده بود.» او به فرض «دولت منتظم» عنصرهای «توزیع قدرت و مسوولیت اجرایی» را نیز میافزاید.4 در یک جمعبندی چند عنصر اصلی «دولت منتظم» را میتوان چنین بر شمرد: «اوّل، تعدیل «سلطنت مطلقه». یعنی مترصد بود دولتی بسازد که هوس و اراده مطلق فردی حاکم نباشد. دوم، توزیع قدرت در دستگاه صدارت از طریق ایجاد وزارتخانههای مختلف و تقسیم کار و مسوولیت در میان وزیران. سوم، اجرای «حقوق ثابته» چون امنیت جان و مال افراد، خواه رعیت، خواه وزیر.»5 چنان که در روایت میرزا یعقوب خان آمده، میرزا تقی خان «خیال کنسطیطوسیون» را در قضیه حق زندگی وزیران فاش کرد. او میدانست که وزیر معزولی چون خودش، دیگر حق زندگی نداشت و همانطور که گفته بود: سرانجام «لابدا بهجهت آسودگی خودشان، مرا قربان خواهند کرد.»
باید در نظر داشت، آنچه آدمیت مشخص نمیکند، آن است که چرا میرزا، برای «حکومت منتظم»اش از این اصطلاح استفاده کرده که بار معنایی مشخصی دارد. آشکار است که امیر، از مضمون این مفهوم، باخبر بوده، چنان که به اختصار باید گفت، Constitution، حکومتی است بر یک مبنا، چارچوب و قانون مشخص. آدمیت، بهدرستی با اشاره به «مشورت» در ارکان سیاست امیر، آن را چیزی نو در سیاست ایرانی میداند. این «مشورت» با آن «حقوق ثابته»، ترکیبی را درست میکند که بهوضوح نشان میدهد که آبشخور فکر سیاسی امیر، بیشتر فکر سیاسی غربی جدید است، اگرچه ممکن است «تجربه»های روس و عثمانی، «در عمل» مورد توجه او قرار گرفته باشد. بهکاربردن «کنسطیطوسیون» بیش از هر چیز، نشان از آگاهی او به مفاهیم و تمایز این مفهوم با صرف «تجربه»هایی مانند «حکومت منتظم» است، چرا که او از «خیال» آن سخن میگوید و «مجال»ی که بهدنبالش میگشت.
پینوشتها:
(۱)میرزا یعقوب خان، رساله سیاسی، در: علیاصغر حقدار، اسنادی از مشروطهپژوهی در ایران، دفتر دوم: هفت رساله، نشر الکترونیکی، باشگاه کتاب، ۱۳۹۵.
(۲)فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۸۹،ص۲۲۳.
(۳)همان،ص۲۲۴.
(۴)،همان،صص۲۲۵و۲۲۶.
(۵)همان،صص۲۲۶و۲۲۷.
ارسال نظر