اوضاع توپخانه ایران در عهد عباس میرزا

به درستی معلوم نیست که توپخانه از چه دوره‌ای در ایران معمول شده، اما به موجب اطلاعاتی که توانستم به‌دست بیاورم چنین به نظر می‌آید که مدت زمانی پس از آنکه عثمانی‌ها صاحب این سلاح شدند استفاده از آن در ایران مرسوم شده است. در ایران مانند ترکیه این سلاح برای مدت مدیدی به‌طور ناقص مورد استفاده قرار می‌گرفته است از این‌رو چندان خوفناک نبوده، زیرا علاوه بر سنگینی زیاد که موجب عدم تحرک آن می‌شده، طرز به کار بردن آن را هم به‌طور دقیق نمی‌دانستند و در نتیجه خیلی به ندرت در عملیات مورد استفاده قرار می‌گرفته است. به نظر من توپخانه در زمان سلطنت نادر شاه به ایران وارد شده است. نادر پس از آنکه چند افسر فرانسوی توپچی را به خدمت گرفت بلافاصله دستور ریختن چند عراده توپ به شکل توپ‌های اروپایی و به اندازه‌های مختلف را داد. بدون شک یکی از علل موفقیت‌های او در جنگ‌ها همین کثرت تعداد توپ‌ها بوده است. نادر به قدری به کاربرد توپخانه معتقد بود که همیشه در لشکرکشی‌ها تعداد زیادی عراده توپ همراه می‌برد. هنوز چند عراده توپ که در زمان سلطنت نادر ریخته شده، موجود است ولی از آنجا که قابلیت توپ‌هایی را که امروز متداول است، ندارند آنها را در شهرهایی مانند ایروان، عباس‌آباد، تبریز، تهران، اصفهان، بندر بوشهر و دیگر شهرها که طرز ساختمان حصارهایشان برای به کار بردن این سلاح مناسب است، قرار داده‌اند.

پس از درگذشت این کشورگشا و موقعی که اوضاع نظامی ایران به منتها درجه آشفتگی رسید، دیگر استفاده از این سلاح متروک شد و فقط عراده‌های کوچکی که بر پشت شتر حمل می‌شد مورد استفاده قرار می‌گرفت. ضمنا چون توپ‌ها را از پشت شترها پایین نمی‌آوردند این حیوانات بیچاره علاوه بر باربری کار پایه‌های توپ را هم انجام می‌دادند. این توپخانه کم‌مصرف که زنبورک نامیده می‌شود از موقعی که قشون سازمان پیدا کرده، تنها مورد استفاده آن حرکت کردن جلوی شاه یا شاهزاده‌ها هنگام راهپیمایی است. گهگاه هم در طول جاده چندبار شلیک می‌کنند. در اینجا بی‌مورد نمی‌دانم که به شرح چگونگی سوار کردن زنبورک بپردازم. هردستگاه روی پایه‌ای شبیه به شمعدان آهنی قرار گرفته است. این شمعدان به خمیدگی چوبی که قسمت عقبی پالان شتر را تشکیل می‌دهد محکم بسته شده است. قطعه چوب مزبور بسیار محکم و آهن‌کوب شده است به‌طوری که بتواند در برابر پس زدن توپ موقعی که آتش می‌کنند مقاومت کند.

لوله توپ را به وسیله لولایی که به شمعدان اتصال دارد و به شکافی در زیر آن منتهی می‌شود می‌توان بالا یا پایین برد و آن را در ارتفاع مورد نظر قرار داد. در موقع جنگ یا راهپیمایی لوله زنبورک را به عقب برمی‌گردانند و توپچی‌ها که سوار بر شتر هستند به سرعت خود را به محلی که وجودشان ایجاب می‌کند می‌رسانند و در حال حرکت توپ را پر می‌کنند. هر شتر در حدود بیست گلوله در دو کیسه چرمی به شکل خورجین که به پالان متصل شده، حمل می‌کند. راننده قطعه‌چوبی به طول سه پا در دست دارد که به سه کار می‌خورد: شلاق برای تنبیه حیوان، سنبه برای توپ و وسیله اتصال فتیله. شترهایی که برای حمل زنبورک به کار گرفته می‌شوند سرعت بسیار دارند و می‌توانند در یک روز ده اسب را خسته کنند، بدون آنکه از سرعتشان کاسته شود.

تعداد این شترها بسیار زیاد است و هر آتشبار غالبا از صد شتر تشکیل می‌شود. شترها در مواقعی که وضع زمین اجازه بدهد در جلو حرکت می‌کنند. هنگام تیراندازی آنها را در یک خط متوقف می‌کنند و رویشان را به عقب برمی‌گردانند. در این موقع شترها زانو می‌زنند و راننده‌ها شروع به هدف‌گیری و تیراندازی می‌کنند و تا زمانی که مجبور به ترک موقعیت خود نباشند به همین حال باقی می‌مانند. چنانچه از طرف سوارهای دشمن مورد تعقیب قرار گیرند در حال حرکت تیراندازی می‌کنند و به ندرت گرفتار می‌شوند. حتی سریع‌ترین اسب‌ها هم به پای آنها نمی‌رسند، البته به شرط آنکه تا اندازه‌ای از اسب‌ها پیشی داشته باشند. توپخانه منظم مانند سایر صفوف ارتش چه از لحاظ افراد و چه از نظر وسایل دوباره‌سازی شده امروز بسیار عالی و از نظر مشق و کاربرد می‌تواند با بسیاری از توپخانه‌هایی که در اروپا می‌شناسم رقابت کند. توپخانه منظم منحصرا به وسیله اسب حمل می‌شود. ولیعهد به دلایلی که تا اندازه‌ای موجه است اجازه توپخانه پیاده را نداده است.

این سلاح مانند دیگر سلاح‌ها در طول زمان تغییرات گوناگونی یافته است. سازمان اولیه آن به وسیله افسرانی که همراه ژنرال گاردان به ایران آمدند داده شد اما وسایل آن به قدری مهمل و بی‌مصرف بود که هر بیننده را به رقت می‌آورد به‌طوری‌که مرا هم شرمسار کرد. باید اذعان کنم که در آن‌ زمان در ایران کارگر ماهر توپخانه وجود نداشت ولی عدم تناسب توپ‌ها و پایه آنها فقط به دلیل سهل‌انگاری نابخشودنی فرانسوی‌ها بود که اداره این کار را بر عهده داشتند. از این‌رو توپ‌های مزبور به دلایلی که ذکر خواهد شد هیچ‌گاه مورد استفاده قرار نگرفت: اولا کالیبر توپ‌ها بسیار کوچک و تقریبا به اندازه توپ‌هایی بود که پرتغالی‌ها در جنگ‌های کوهستانی به کار می‌بردند. در ایران که قسمت اعظم آن جلگه و فقط قسمت‌هایی کوهستانی است که آن هم قابل عبور است استفاده از این نوع توپ بسیار مضحک است. ثانیا پایه توپ‌ها به قدری ناقص و بد برش داده شده بود که به سهولت می‌شد حدس زد که نمی‌تواند ساخت یک افسرماهر توپخانه باشد. بالاخره نمی‌دانم به چه دلیل این آقایان توپ‌ها را روی چرخ‌هایی که غلتک آن خیلی برجسته و محور آن به فاصله ده پوس از زمین بود سوار کرده بودند. در واقع این توپخانه از هر لحاظ غیرقابل استفاده بود.

علاوه بر این در ترکیب فلزات هم بی‌توجهی شده بود و احتمالا به جای یازده لیور قلع که باید طبق اصول با سی لیور مس مخلوط شود بیش از سی لیور قلع مخلوط کرده بودند، به‌طوری که یکی از توپ‌ها که مورد آزمایش قرار گرفت پس از شانزده بار تیراندازی دیگر قابل استفاده نبود. اعضا و اجزای توپخانه هم بسیار بد بودند به‌طوری که توپچی‌ها طرز به کار بردن توپ و نشانه‌گیری آن را نمی‌دانستند و فقط بلد بودند لوله توپ را پاک کنند و سنبه بزنند. آنها از مهارت‌هایی که یک توپچی باید واجد باشد عاری بودند. افسران انگلیسی از هر موقعیتی برای به رخ کشیدن این نواقص استفاده می‌کردند. از این‌رو به ولیعهد پیشنهاد کردم که تعدادی توپچی تازه، تحت تعلیم من قرار بگیرند. شاهزاده با این پیشنهاد موافقت کرد و ضمنا دستور داد که کلیه توپ‌هایی را که میزان اختلاط فلزات آنها نامتناسب باشد ذوب کنند. انهدام توپ‌ها بسیار مفید واقع شد زیرا مواد مذابی که از آن به دست آمد برای ریختن توپ‌های جدید به کار رفت. اضافه می‌کنیم که در آن زمان در آذربایجان فلزات لازم برای توپ‌ریزی به ندرت فراهم می‌شد به‌طوری که چندی بعد برای ریختن شش توپ کالیبر شش ناچار شدند لوله‌های مسی، دیگ و کماجدان و طشت و ... اهالی تبریز را مصادره نمایند.

بنابراین تاریخ احیای توپخانه را می‌توان از دوران این تحولات به حساب آورد، ولی از آنجا که در مدت کمی فراهم کردن تعداد زیادی توپ که با توپ‌های جدید تناسب داشته باشد میسر نبود، ۵۰ عراده از هندوستان وارد کردند که چهل‌تای آنها کالیبر شش و ده‌تای دیگر کالیبر دوازده بودند. هریک از توپ‌های مزبور دارای سازوبرگ کامل برای بستن شش اسب و هشت اسب بودند. آن‌گاه به تعلیم توپچی‌ها پرداختند و چنانچه دستورهای سری مبنی بر جلوگیری از پیشرفت کامل توپخانه صادر نشده بود بدون شک در این امر توفیق حاصل می‌شد. لباس و انضباط توپچی‌ها به سبک انگلیسی بود. طرز راه رفتن و مشق با شمشیر را در حال پیاده به آنها آموختند. برای این کار از وسایل نمایشی استفاده می‌کردند. اوضاع به همین منوال ادامه داشت تا زمانی که من سواره‌نظام منظم را سازمان دادم. در این موقع شاهزاده قسمتی از توپخانه اسب‌کش را زیر فرمان من گذاشت و من هم به طرز بسیار شایسته‌تری به تعلیم آنها پرداختم. چندی بعد مساله اصلاندوز و لنکران پیش آمد. در مورد اصلاندوز شاهزاده فرماندهی یک آتشبار کامل را به یک افسر انگلیسی وابسته به کمپانی هند به نام لیندسی محول کرد. من قبلا درباره نتایج این واقعه ناگوار و چگونگی غنیمت گرفتن سیزده عراده توپ از طرف روس‌ها سخن گفته‌ام. افسر نامبرده به جای اینکه از قشون که در حال عقب‌نشینی بود به وسیله توپخانه حمایت کند، از روی حماقت توپ‌ها را در قلعه کوچکی مستقر کرده بود و در نتیجه، عقب‌نشینی تبدیل به بی‌نظمی کامل و فرار شد. از دست دادن سیزده عراده توپ که در آن موقع تمام توپخانه ولیعهد را تشکیل می‌داد شاهزاده را در وضع بسیار بدی قرار داده بود. برای او فقط چند عراده توپ کالیبر دوازده باقی مانده بود که بیشتر آنها در لنکران بود و بالاخره به دست روس‌ها افتاد.

- سفر در ایران، ‌ نوشته گاسپار دروویل‌‌؛ ترجمه منوچهر اعتمادمقدم.

‌مشخصات نشر: تهران: شباویز‌، ۱۳۶۵.صص 290 - 287

* دروویل، افسر فرانسوی، سال 1812 وارد ایران شد.