بررسی نسبت روشنفکران ایرانی با اقتصاد در گفتوگوی «دنیای اقتصاد» با دکتر رحیم محمدی،عضو انجمن جامعهشناسی ایران
روند توسعه نقد نشده است
آیت وکیلیان: دکتر رحیم محمدی، جامعهشناس، گرایش فکری روشنفکری ایرانی را میل به ایدئولوژی و سیاست میداند. میلی که آغاز رخت بر بستن اقتصاد از میان پروژههای فکری آنان است. وی «ایدئولوژی» در ایران را حامل دستگاهی میداند که خلاف توسعه و اقتصاد پیش میرود. در واقع آنچه وی در طراحی کلی در این گفتوگو به تحلیل و تبیین آن میپردازد، این است که روشنفکری در ایران ضدتوسعه و اقتصاد بوده است. از نظر او توسعه حداقل دو صورت دارد: اکتشافی و شناختی، تجویزی و تحمیلی. توسعه اکتشافی مسیر و مقصدی است که در اثر شناخت عقلانی و علمی جامعه حاصل میشود، درحالیکه توسعه تجویزی تحمیل مقصد و سکونتگاهی است که از ناحیه سیاست، ایدئولوژی و روشنفکری رخ میدهد یا گاهی در اثر جهل و ناتوانی شناخت جامعه اتفاق میافتد.
آیت وکیلیان: دکتر رحیم محمدی، جامعهشناس، گرایش فکری روشنفکری ایرانی را میل به ایدئولوژی و سیاست میداند. میلی که آغاز رخت بر بستن اقتصاد از میان پروژههای فکری آنان است. وی «ایدئولوژی» در ایران را حامل دستگاهی میداند که خلاف توسعه و اقتصاد پیش میرود. در واقع آنچه وی در طراحی کلی در این گفتوگو به تحلیل و تبیین آن میپردازد، این است که روشنفکری در ایران ضدتوسعه و اقتصاد بوده است. از نظر او توسعه حداقل دو صورت دارد: اکتشافی و شناختی، تجویزی و تحمیلی. توسعه اکتشافی مسیر و مقصدی است که در اثر شناخت عقلانی و علمی جامعه حاصل میشود، درحالیکه توسعه تجویزی تحمیل مقصد و سکونتگاهی است که از ناحیه سیاست، ایدئولوژی و روشنفکری رخ میدهد یا گاهی در اثر جهل و ناتوانی شناخت جامعه اتفاق میافتد. بنابراین، در حالت دوم شکافی میان عزم و مسیر جامعه و سیاست پدید میآید که برای جامعه هزینهساز است. دکتر محمدی ، استاد دانشگاه و نویسنده کتاب «تجربه تجدد» است.
شما چه روایتی از جریان روشنفکری در ایران دارید و با یک نگاه جامعهشناختی آن را چگونه تبیین میکنید؟
پس از انقلاب مشروطه وضعیت روشنفکری ایران دگرگون و دچار احساس ناکامی، حیرت و آشفتگی شد مدتی پس از این انقلاب، با تاسیس سلطنت پهلوی روشنفکری نیز به ایدئولوژی و سیاست صرف تبدیل شد و چند نوع گفتمان ایدئولوژیک را سامان داد؛ روشنفکری چپ با ایدههای سوسیالیستی و مارکسیستی ظاهر شد، روشنفکری راست، ایدههای باستانگرایانه و ناسیونالیسم و ملغمهای از لیبرالیسم را سرلوحه خود قرار داد و روشنفکری دینی که عملا در محدوده سنت بود و از نیروی روحانیت مدد میجست به احیای سنت و بسط آن در دوران مدرن میاندیشید. اما در عین حال بخشی از روحانیت نیز در تبدیل سنت به ایدئولوژی و طرح مدعیات سیاسی از موضع دین میکوشیدند.
در این مرحله به طرز آشکاری مفهوم اقتصاد و پیشرفت و ترقی و توسعه از ادبیات روشنفکری محو و از گفتمان آنها غایب شد؛ چون با ایدئولوژیک شدن روشنفکری، نه تنها روشنفکری آغازین نتوانست تداوم پیدا کند، بلکه به هزیمت هم افتاد و این هزیمت تقریبا هفت دهه طول کشید. در این دوره طولانی ما با تکثر ایدئولوژیهای روشنفکری (چپ و راست و دینی و سنتی) مواجه هستیم؛ اما تکثری که بسیار ناسازگار و ستیزهجو بود و این ناسازگاری و ستیزهجویی اغلب فرصتها و امکانهای توسعه را زائل کرد. در این دوره طولانی ایدئولوژیهای سهگانه روشنفکری و ایدئولوژی سنت گرا، به جای اندیشیدن به انسان و فرهنگ و توسعه و جامعه، به «قدرت سیاسی» میاندیشیدند، آن هم به فروپاشی قدرت موجود و به تسخیر قدرت فکر میکردند. حتی خیالپردازانه به ساختن یک قدرت آرمانی و خیالی مشغول بودند که از هر عیب و نقصی مبرا بوده و بهشتی در روی زمین باشد.
در این دوره روشنفکران ایدئولوژیک، انسان را تابعی از ایدئولوژی و خادم ایدئولوژی تعریف میکردند، علی شریعتی و بسیاری مثل او که در ثلث آخر این دوره میاندیشیدند و سخن میگفتند، به کلی توسعه و اقتصاد را به محاق برده بودند و همه چیز را تابعی از ایدئولوژی سیاسی معرفی میکردند. این درست همان چیزی است که مخالف «منطق انسان واقعی» و مخالف تاریخِ واقعی توسعه اقتصاد بود که در حاشیه ایدئولوژی پنهان شده بود. این تعریفهایی که طی ۷۰ سال در ایدئولوژیهای چپ و راست و دینی و سنتی بر جامعه ما تحمیل شد، نه تنها توسعه و اقتصاد، بلکه دین، سیاست، فرهنگ و اجتماع را هم متاثر کرد و به حاشیه راند و مانع تحول راستین جامعه ایرانی بر حسب «منطق درونی جامعه و تاریخ» شد. در نظرگاه چپ ایرانی، ضدیت با مالکیت و مبارزه با سرمایه و بازار و کارخانه و زیست بوم به «دال مرکزی» گفتمان ایدئولوژیها تبدیل شد و هر نوع توجه عملی به اقتصاد و توسعه، یک انحراف امپریالیستی تلقی میشد که موجب سستی در کار مبارزه میشد. در واقع این دوره طولانی عملا زمانه فترت روشنفکری ایران نیز به حساب میآید.
در فاصله همین سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ جامعه ایرانی در بیرون از عرصه سیاست و در بیتوجهی به جدال و ستیز ایدئولوژیها، بر حسب منطق درونی خود نیز فعال بود و به «پیشروی آرام» خود ادامه میداد و در واقع انسان ایرانی و خانوادههای ایرانی و بازاریان و مردم عادی شهرها برحسب درکی که از تحولات زمانه کسب کرده بودند و با درک نسبی که از موانع و امکانهای پیش روی خود داشتند، کنشگری خویش را فراموش نکردند و به فعالیتهای روزمره و تدریجی خود ادامه دادند و در این مدت حداقل سه واقعه مهم را سامان دادند که یکی توسعه شهری بود، دومی تبدیل اقتصاد کشاورزی و دامی به اقتصاد شهری مدرن بود، سومی برساختن طبقه متوسط شهری مدرن بود که قرار است از این به بعد تحولات جامعه ایرانی بیشتر به دوش این طبقه فرهنگی و اقتصادی باشد. این سه واقعه بزرگ، در تحولات بعدی جامعه ایرانی بسیار سرنوشتساز شدند.
توسعه شهری اتفاقی بود که عمدتا برخلاف میل واقعی دولتها و با «مهاجرت انبوه» روستاییان و کشاورزان به شهرها رخ داد، توسعه شهری اگرچه با بیبرنامگی، آشفتگی و رنج همراه بود، اما دولتها را مجبور کرد پشت سر این حرکت اجتماعی و مردمی بدوند و اجبارا به منطق رشد اجتماعی و اقتصادی جامعه توجه کنند. در نتیجه دولت مجبور شد در قالب برنامههای پنج ساله توسعه، پاسخی به این مشکل بدهد، هر چند برنامههای توسعه هم از فشار ایدئولوژی و سیاست به دور نبود. در این مدت ۷۰ ساله گسترش و توسعه شهرگرایی و شهری شدن کار خود را کرد و اقتصاد ایران را به یک اقتصاد شهری و مدرن تبدیل کرد و طبقه متوسط شهری در این فضا پدید آمد و در کانون تحولات ایران قرار گرفت. در واقع ما به مجموعه این وقایع و وقایع دیگری که امکان ذکر آنها در اینجا نیست، «تجدد ایرانی» میگوییم.
این فرآیند در ادامه به کجا رسید و چه وضعیتی یافت؟
ایران از دهه ۱۳۷۰ شمسی با ظهور نوع جدیدی از روشنفکری مواجه شده است که شاید بتوان آن را احیای روشنفکری اجتماعی آغازین ایران پس از ۲۰۰ سال به حساب آورد، چون این روشنفکری متاخر یک پدیده اجتماعی است و تا حدودی سیاست گریز است، از سوی دیگر این روشنفکری چندگانه و تکثرگرا و حرفهای و مستقل هم هست و عمدتا در بیرون از عرصه سیاست بازی میکند و تا حدود زیادی با تودهای شدن آموزشهای دانشگاهی همبسته است. از این رو از علوم انسانی و هنر و فلسفه و دانشگاه تغذیه میکند و در رسانه و جامعه حضور دارد. این روشنفکری جدید، از نظر اجتماعی بیشتر به طبقه متوسط شهری مدرن متکی است و در واقع امروز طبقه متوسط شهری به پایگاه اجتماعی این روشنفکری تبدیل شده است. در عین حال این روشنفکری ضمن متکثر بودن و چندگانه بودن، اما با تکثری سازگار و مایل به گفتوگو همراه است و به ستیزهجویی اقبال نمیکند و به شدت توسعهگرا است و به توسعه اقبال کرده است.
در یک جمعبندی کلی گفتمان روشنفکری ایران چه دورههای تاریخی را تجربه کرده است؟
جنبش فکری و اجتماعی روشنفکری که بعدها به «گفتمان روشنفکری » تبدیل شد، حداقل پنج دوره نسبتا متمایز را تجربه کرده است: ۱- روشنفکری آغازین یا روشنفکری بینام اولیه. ۲- منورالفکری یا روشنفکری عصر مشروطه و مشروطهخواه. ۳- روشنفکری پسامشروطه از ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۰ که به دلیل ناکامی انقلاب مشروطه دچار احساس حیرت و آشفتگی شد. ۴- دوره تبدیل روشنفکری به ایدئولوژی که روشنفکری کاملا به وجهی از سیاست تبدیل شد و از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ ادامه یافت. ۵- پیدایش نوعی روشنفکری اجتماعی از دهه ۷۰ به بعد که بیشتر به طبقه متوسط شهری مدرن متکی است و در واقع این روشنفکری به شدت توسعهگرا است و به توسعه اقبال کرده است و البته توجهش به «توسعه فرهنگی» بیشتر است.
در این روایت شما، توسعه و روشنفکری چه نسبتی در تاریخ معاصر ایران دارند؟
اساسا توسعه و روشنفکری به هم وابسته هستند و چندان از هم تفکیک نمیشوند. توسعه در یک تعریف عام «استقرار» یک نظم جدید و از میان رفتن نظم قدیمی است و این نظم جدید ابعاد فکری و فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هم دارد که به «توسعه همهجانبه» تعبیر میشود. میبینید این تعریف عملا تعریف تجدد هم هست، چون روشنفکری و تجدد و توسعه و حتی دموکراسی صورتهای متفاوتی از یک امر هستند، در عین حال این صورتهای چهارگانه یک تمایزی هم دارند و گاهی در واقعیت تاریخ ایران هر کدام راه متفاوتی را طی کردهاند؛ بنابراین نسبت توسعه و روشنفکری در ادوار مختلف فرق میکند، طی یک دوره وقتی روشنفکری به ایدئولوژی و سیاست و ستیز تبدیل شد، جریان اجتماعی توسعه متوقف نشد، بلکه در بازار و شهر و خانواده و در میان مردم عادی بهصورت یک «پیشروی آرام» راه خودش را طی کرد.
از دوره پهلوی اول، توسعه از روشنفکری و جامعه جدا و به دولت منتقل شد و توسعه بخشی از رفتار دولت شد و راه مردم و بازار و روشنفکری تا حدودی از راه دولت جدا شد و این جدایی یکی از مشکلات جامعه ما است که هنوز هم ادامه دارد. بنابراین ما عملا با دو نوع توسعه مواجه بودهایم؛ یکی توسعهای است که رهبری آن در دست دولت و برنامهنویسان و مجریان دولتی بوده است و ماهیتا یک نوع توسعه تجویزی و با گرایشهای ایدئولوژیک دولت است. دیگری توسعهای است که در جامعه و بازار و فضای شهری و خانوادههای ایرانی جریان داشته که از آن به پیشروی آرام تعبیر کردیم. در واقع سنخ اول توسعه با حضور دولت است، ولی سنخ دوم توسعه در غیاب دولت است و بر حسب منطق مستقل جامعه محقق شده است، از اینرو ما در حیات مدرن ایران همواره با ظهور یک جامعه قوی و قدرتمند مواجه بودهایم که چندان توجهی به دولت و ایدئولوژی دولتی نداشته است.
با این وصف روشنفکری ایرانی چه فهمی از توسعه داشته است؟
روشنفکری ایران مراحل و دورههای تاریخی مختلفی را طی کرده است و در هر دورهای توسعه در ذهن و زبان روشنفکران ایرانی و بهطور کلی توسعه در «گفتمان روشنفکری» معنایی خاص پیدا کرده است. گاهی مفهوم ترقی اهمیت داشت، گاهی توسعه سیاسی و حکومت قانون و دموکراسی مهم شده است و زمانی با آغاز سلطنت رضاخان توسعه اقتصادی و تکنیکی بسیار مهم شده است. حتی زمانی با گسترش چپگرایی عبور از توسعه و زمانی برعکس بازگشت به توسعه اتفاق افتاده است و چنانکه گفتم امروز هم توسعه فرهنگی و اجتماعی بیشتر موردتوجه واقع شده است. در واقع در دوره معاصر وجوه مختلف توسعه اعم از توسعه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در زمانهای مختلف در زبان و گفتمان روشنفکری با شدت و ضعف خاصی حضور و غیاب داشته است.
چرا روشنفکران ایرانی از اقتصاد و توسعه غفلت کردهاند؟
به نظر من این غفلت شامل همه دورهها و همه زمانها نمیشود، هر چند زمانی روشنفکری چپ با اقتصاد و توسعه مبارزه کرد و توسعه را از اهمیت انداخت اما روشنفکری اجتماعی جدید که از دهه ۷۰ ظهور کرده بهشدت توسعهگرا است و به توسعه اقبال داشته است.
آیا توسعه موردنظر روشنفکران غربی است یا بومی؟
توسعه در همه حال یک امر بومی است، در غیر اینصورت همه کشورها و همه جوامع غیرغربی باید مثل غرب میشدند و به جایی میرسیدند که غرب رسیده است. اینکه شما میبینید خیلی از کشورها توسعه نیافتهاند یا به شکل خاصی متناسب با شرایط خودشان توسعه یافتهاند، این نشان میدهد توسعه و «توسعهنیافتگی» یک امر بومی است. در واقع هم توسعه و هم توسعهنیافتگی هر دو وابسته به شرایط و امکانها و موانع بومی و جهان بومی هستند. اینکه امروز کسانی در میان ما از غربی بودن یا بومی بودن توسعه سخن میگویند، اینها «منطق اجتماعی توسعه» را فهم نمیکنند. توسعه اگر شبیه انتقال کالا بود، در همهجا اتفاق میافتاد، حالا که اینطور نشده است، پس اساسا توسعه یک امر بومی است و امکانها و موانع بومی در بود و نبود آن فعال هستند و سرنوشت آنرا رقم میزنند. حتی من میخواهم بگویم چیزی که امروز سیاستمداران ما از آن به پیشرفت اسلامی - ایرانی تعبیر میکنند، آن هم فاقد «منطق اجتماعی» است و دامنه همان تجویزها و نسخه پیچیهای رایج دولتی است.
پس در این میان جامعه ایران چه نسبتی با توسعه و اقتصاد و مفاهیم آنها داشته است؟
در پاسخ این سوال شما به چند مطلب اشاره میکنم و تفصیل آن را به زمان دیگری موکول میکنم؛ یکم همیشه پیشروی آرام و توسعه غیرتجویزی و برساختی در «ساحَت اجتماعی ایران» اتفاق افتاده است. دوم جامعه ایرانی با چالش ذهنیت و فرهنگ توسعهگرا با ذهنیت و فرهنگ ضدتوسعه نیز مواجه بوده است، یعنی نیروهای ضدتوسعه و نیروهای توسعهگرا همزمان فعال بودهاند. سوم توسعه شهری و شهریکردن اقتصاد ایران و عبور از اقتصاد دهقانی و دامی با خواست و کنش جامعه رخ داده است. چهارم دولتهای معاصر ایران غالبا ضدتوسعه بودهاند و بعدها شکلگیری دولت رانتی و اقتصاد رانتی نیز به تضعیف بیشتر فرآیند توسعه کمک کرده است. در واقع چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از آن همواره دولتهای ایران توسعه را به ایدئولوژی و سیاست پیوند زدهاند و از منطق ایدئولوژی پیروی کردهاند و منطق اجتماعی و اقتصادی را رها کردهاند.
پس از این منظر معتقدید که روشنفکران نقش خود در میان مردم را منطبق با مفهوم مدرن توسعه بازی نکردهاند؟
قرار نیست روشنفکران به همهچیز جزء به جزء توجه کنند، بلکه بهطور کلی سرنوشت توسعه در اندیشه و زبان و عمل روشنفکری مقدر میشود، بنابراین تقدیر توسعه در اندیشه و زبان و عمل روشنفکری تعیین میشود و با آگاهی عمومی و زبان متعارف جامعه تماس برقرار میکند و مردم عادی با آن انس میگیرند. اما مطلب مهمی که میخواهم به آن اشاره کنم و باید بعدا به تفصیل به آن پرداخت «فقدان نقد توسعه و نقد جامعه» است. گفتمان روشنفکری در نقد توسعه و نقد جامعه غفلتهای زیادی داشته است. اگر توسعه و جامعه نقد نشود، اتفاقات بدی رخ میدهد و جامعه از حال خود بیخبر میماند و آینده مبهم میشود. روشنفکران ایرانی در دوره معاصر فقط به نقد دولت اهمیت دادهاند، اگرچه نقد دولت و قدرت هم مهم است، اما به نظر من نقد جامعه و نقد توسعه از آن هم مهمتر است وکمک میکند جامعه به آینده خود وقوف پیدا کند و تاریکی آینده را روشن سازد و توسعه خود را هوشمندانهتر کند.
ارسال نظر