مسائل زنان در عصر مشروطه
مشهور است که زنان در تاریخ ایران همیشه تحت ظلم و ستم بودهاند، در حالی که در برخی تاریخنگاریها شاهد پدیدهای تحت عنوان «زنسالاری» در فرهنگ تاریخی ایرانی هستیم که مثلا در عصر ناصرالدین شاه در شخصیتی چون ملکشاه یا مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه و همسر محمدشاه تجلی مییابد. این دو سخن را چطور میتوان با یکدیگر جمع کرد؟
من ترجیح میدهم از اصطلاح «زنسالار» برای زنانی چون مهدعلیا استفاده نکنم، زیرا این اصطلاح از حیطه فکری دیگری برمیآید و نمیشود معادلی برای آن در تاریخ و فرهنگ این دوره یافت.
مشهور است که زنان در تاریخ ایران همیشه تحت ظلم و ستم بودهاند، در حالی که در برخی تاریخنگاریها شاهد پدیدهای تحت عنوان «زنسالاری» در فرهنگ تاریخی ایرانی هستیم که مثلا در عصر ناصرالدین شاه در شخصیتی چون ملکشاه یا مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه و همسر محمدشاه تجلی مییابد. این دو سخن را چطور میتوان با یکدیگر جمع کرد؟
من ترجیح میدهم از اصطلاح «زنسالار» برای زنانی چون مهدعلیا استفاده نکنم، زیرا این اصطلاح از حیطه فکری دیگری برمیآید و نمیشود معادلی برای آن در تاریخ و فرهنگ این دوره یافت. اما واقعیت این است که در تاریخ ایران چه در دوره صفوی (بر پایه آشنایی اندکی که دارم) و در دوران قاجار تا اواخر دوره ناصری، بیشک زنانی در حول و حوش دربار حضور داشتهاند که قدرتمند بودند. البته قدرتمند نه به آن معنا که حاکم باشند (اگرچه مهدعلیا بعد از مرگ محمدشاه حدود ۴۰ روز حکومت هم کرد و ناصرالدین شاه را به تاج و تخت رساند). این امر نیز به خاطر خاستگاه این سلسلهها که از ساختاری قبیلهای بر آمده بودند، بود. البته این ساختار قبیلهای حکومت تا دوران مظفرالدین شاه که به انقلاب مشروطه ختم میشود، کمتر میشود. یعنی بهطور کلی زنان در این دورهها به واسطه رابطهای که با پدر، برادر و همسرشان داشتند، اعمال نفوذ میکردند.
مثلا در میان اسناد دوران ناصری، نامههای زیادی به انیسالدوله نوشته شده است، یعنی کسانی که میخواستند صدایشان به ناصرالدین شاه برسد، به انیسالدوله و امیناقدس نامه مینوشتند، چون میدانستند که شاه به حرف ایشان گوش میکند. بنابراین نفوذ سیاسی زنان به این صورت بوده است، اما اینکه زنان نفوذ مستقیم بهعنوان یک زن یا یک قدرت سیاسی داشته باشند را تا الان ندیدهام. بنابراین استفاده از اصطلاح زنسالار برای این زنان درست نیست. البته در همان عصر مشروطه زنانی چون بیبیخانم استرآبادی نیز هستند که به ویژه در نشریات آن دوره و به ویژه در نشریات زنان، مطالبات خود را بیان میکردند و میگفتند که مثلا ما مدرسه نیاز داریم. یعنی به تدریج صدایی در بیان حقوق زنان در حال شکلگیری است. این را ما بعدا در نشریاتی چون «ایران نو» هم شاهدیم. به ویژه در این نشریه تعداد نامهها و مقالههایی که زنان نوشتهاند، بیسابقه است.
یعنی ربط نزدیکی میان خواست زنان برای تحصیل و سوادآموزی و احساس شهروندی زنان و شرکتشان در جنبشهای مشروطه و ملی وجود داشت. صحنه حضور زنان نیز عموما خانههای زنانی بود که مدارس هم بود. البته به تدریج مدارس دخترانه رسمی تاسیس شد. در همان مدارس زنان «گاردن پارتی» برای جمعآوری اعانه ملی برای مجلس برپا میکردند. در یک جمعبندی کلی شاهدیم که خواستهای شهروندی زنان در کنار خواستهای مربوط به حقوق زنان به موازات هم مطرح میشود. اما جنبه مهم دیگر این است که خواستهای اولیه این زنان حتی پیش از آنکه نشریاتی چون «دانش» و «شکوفه» و «نامه بانوان» و «زبان زنان» منتشر شود، در همان نشریات عمومی مشروطه مطرح میشد. دو چیز محور اصلی این مطالبات بود: نخست آموزش و تحصیل زنان و دوم تغییر و اصلاح قوانین ازدواج. این تغییر قوانین ازدواج هم در وهله اول برای مواردی مثل حق طلاق برای زنان نبود، بلکه بیشتر جنبه محدود کردن حقوق نامعقول مردانه را داشت تا مانع از سوءاستفاده آنان شود.
- به نقل از گفتوگوی محسن آزموده با دکتر افسانه نجمآبادی
ارسال نظر