نمایه - ۲ مرداد ۹۵
استبداد ناصرالدین شاه
کار را ناصرالدینشاه میتوانست به قوه استبداد و طول سلطنت، مکنت و ثروت صورت بدهد که آن مرحوم هم کاری جز خودپسندی، حقد و حسد، آب انار خوردن، سواری و شکار، کباب مرغ، پرتقال، کباب و دمبلان نداشت. من مغرض نیستم. و [در] روزنامه خود که کسی نمیخواند حتی اولاد خودم مزخرف نمینویسم. هرکس به روزنامههای عهد استبداد من رجوع کند میداند در عالم آزادی تملق ندارم. خوب را خوب، بد را بد بلکه بیشتر هم کار به آن ندارم، آنچه میبینم و میشنوم مینویسم.
استبداد ناصرالدین شاه
کار را ناصرالدینشاه میتوانست به قوه استبداد و طول سلطنت، مکنت و ثروت صورت بدهد که آن مرحوم هم کاری جز خودپسندی، حقد و حسد، آب انار خوردن، سواری و شکار، کباب مرغ، پرتقال، کباب و دمبلان نداشت. من مغرض نیستم. و [در] روزنامه خود که کسی نمیخواند حتی اولاد خودم مزخرف نمینویسم. هرکس به روزنامههای عهد استبداد من رجوع کند میداند در عالم آزادی تملق ندارم. خوب را خوب، بد را بد بلکه بیشتر هم کار به آن ندارم، آنچه میبینم و میشنوم مینویسم. ناصرالدینشاه در پنجاه سال سلطنت خود اگر سالی یک قانون و قاعده نیکو جاری کرده بود دارای پنجاه قانون بودیم. ناصرالدینشاه سالی ده فرسنگ راهآهن کشیده بود دارای پانصد فرسنگ راه بودیم. ناصرالدینشاه سالی یک کرور پسانداز کرده بود پس از مرگ او پنجاه کرور پول داشتیم- که اگر سیصد کرور بود مظفرالدین شاه به سید بحرینی، امیر بهادر، حاجبالدوله، ناصر همایون، گبر و جهود داده بود.
حسد ناصرالدین
ناصرالدینشاه خیلی خیلی کار میتوانست بکند و هیچ نکرد. در صورتی که سه مرتبه فرنگستان رفت و خودش هم عالم و فاضل به قدری بود. او میل نداشت کسی اظهار آن کند [که] من قدم بلندتر از شما است. در صورتی که بلندتر بود! او میل نداشت کسی بگوید خطم بهتر از شما است در حالی که بسیار اعلی بود! او میل نداشت کسی اظهار کند من غذا بیشتر از شما میخورم ولو مهدی حمال معروف باشد که روزی هشت من نان میخورد. باری یک حقد و حسدی داشت که در عالم نظیر آن ممکن نمیشود. مظفرالدین شاه را میدانست چه کسی است و مخصوصا او را ولیعهد کرد. چنانچه اگر صحبتهای او را آنچه دیده و شنیدهام بنویسم مطلب طولانی میشود.
تزلزل شخصیت مظفرالدینشاه
مظفرالدینشاه جبون بیموقع، متهور بیجا، خسیس بیاندازه در مورد لزوم، بذال بینهایت در غیر لزوم بود. مثل اینکه برای یک رعد و برق ملک نهاوند قزوین را به سید بحرینی میداد [به] سید دیگری [که] هزار قسم مستوجب استحقاق بود یک قران نمیداد. افخمالدوله که مکه میرفت استدعای انعام کرد پنجاه تومان داد. آن وقت به قائممقام صد هزار تومان داد. در صورتی که افخمالدوله پسر عموی او و آن یکی بیگانه بود. صد هزار تومان بالون «نظامی» و هشتاد هزار تومان ترن رتارد میخرید. آن یکی در حجره تومانیانس پوسید، دیگری هنوز هم در پاریس است، اما ناهار مدرسه نظامی و دارالفنون را قطع میکرد! من هرگز نمیتوانم شرح احوال او را کماینبغی (آنطور که بود)بدهم. یک همچو آدم سستعنصر متلونالمزاجی در ربع مسکون نیامده. نوکرهای او خدای ما بودند. یک تسلط و اقتداری در این شهر داشتند که چه بنویسم. هرزگیها و کارهای محرمانه خلوت او کتابی جداگانه لازم دارد... به قدری در زیردست پسرها و نوکرهایش زار و زبون بود که اندازه نداشت.
تمام مملکت ایران و مالیات ایران برای سه پسر او کافی نشد. چیزی هم که بیشتر اسباب اذیت بود آن نقالی و پرگوئی صبحها [بود]. مثل معرکه، مردم جرگهزده در وسط شاه نقالی میکرد. خوب بود حافظه هم نداشت. تا [زمانی که] فرنگ نرفته بود از تبریز و باقاباقی و شکار خرس مراغه، پس از [سفر] فرنگ همه از آنجا، اما تمام را آن شهر، آن قهوهخانه، آن هتل، آن آدم، [ذکر میکرد] زیرا از اسامی مردم، منازل، شهر جز آنها که مثل فرایض همه میدانند هیچ یاد نداشت. وقتی هم از ملتزمین خود جویا میشد آنها هم از بس بیعلم بودند هر کدام یک اسم میبردند که آخر معلوم هم نمیشد.
خریدهای فرنگی
در سه سفر به قدری اسباب از فرنگستان آورد که اگر دولت ایران پایدار باشد ۱۰۰ سال دیگر آن قرض داده نمیشود. اما بیشتر بارها را همانطور بسته باز نکرده بردند. آنچه را هم باز کرد در یک دقیقه یغما شد. هرکس حاضر بود چیزی برداشته فرار کرد. صندوق خالی باقی میماند و قهقهه اعلیحضرت شهریاری. وقتی اظهار التفاتی میکرد، یک مرتبه یک دست لباس از سر کله و از پا کفش میداد. اما یک وقت ده شاهی را به جان کندن میگرفتند.
بانک ملی
:بانک ملی ما هنوز دایر نشده غواصی بحر فارس را امتیاز میگرفت، تمام راهآهن را میساخت، تمام جنگلها را اجاره میکرد. صد مقابل از اینها بالاتر [به دروغ] در روزنامهها نوشته و چاپ کردهاند که حیات و آبادی مملکت فراهم شد و عنقریب در زیر سایه این بانک ملت ما از فرانسه و آلمان میگذرد.
- روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج3، ص: 1809
ارسال نظر