در میزگرد بررسی مطالبات فرهنگی مردم از دولت یازدهم مطرح شد
۱۰ راهکار برای پاسخ به مطالبات فرهنگی
عکس: آکو سالمی همزمان با تشکیل دولت یازدهم، زمزمههایی بین نخبگان جامعه شنیده میشود که دولت چگونه میتواند به مطالبات فرهنگی رایدهندگان به دکتر حسن روحانی پاسخ مثبت بدهد؟ این پاسخ مثبت چگونه باید باشد؟ سقف مطالبات در حوزه فرهنگی کجاست؟ ظرفیت دولت برای اصلاح آن چه میزان است؟ اینها سوالاتی است که پاسخ آنها در گرو عملکرد دولت یازدهم است. تردیدی نیست که اولین خواسته مردم از دولت آقای دکتر روحانی ساماندهی وضعیت اقتصادی کشور است؛ اما در کنار بهبود معیشت و شاخصهای مثبت در حوزه اقتصاد، فرهنگ و مسائل خاص آن نیز در پلههای بعدی قرار میگیرند.
عکس: آکو سالمی همزمان با تشکیل دولت یازدهم، زمزمههایی بین نخبگان جامعه شنیده میشود که دولت چگونه میتواند به مطالبات فرهنگی رایدهندگان به دکتر حسن روحانی پاسخ مثبت بدهد؟ این پاسخ مثبت چگونه باید باشد؟
سقف مطالبات در حوزه فرهنگی کجاست؟ ظرفیت دولت برای اصلاح آن چه میزان است؟ اینها سوالاتی است که پاسخ آنها در گرو عملکرد دولت یازدهم است. تردیدی نیست که اولین خواسته مردم از دولت آقای دکتر روحانی ساماندهی وضعیت اقتصادی کشور است؛ اما در کنار بهبود معیشت و شاخصهای مثبت در حوزه اقتصاد، فرهنگ و مسائل خاص آن نیز در پلههای بعدی قرار میگیرند.
مردم میخواهند بدانند برنامه دولت یازدهم در حوزه فرهنگ چیست. این سوال، موضوع میزگردی با حضور دکترهادی خانیکی استاد ارتباطات و مشاور سید محمد خاتمی در دولت اصلاحات و دکتر امیر محبیان سردبیر روزنامه رسالت به عنوان دو طیف فکری متفاوت در کشور بود. دکتر خانیکی در این نشست از ۱۰ منظر مسائل فرهنگی کشور را مورد بررسی قرار داده و عنوان میکند: «دولت باید به جامعه علامت بدهد؛ نه با این شیوه که مثلا وزارت ارشاد اعلام کند که مطبوعات آزاد است، یا ممیزی کتاب را بردارد. این امر فقط در گفتار نیست، دولت باید در عمل نشان دهد که به سرمایههای اجتماعی بها داده میشود. در وزارت ارشاد دولت قبل، ۱۱۴ مورد فعالیت فرهنگی مجوز میخواست. این علامت بیاعتمادی است؛ در حالی که در یک جامعه فرهنگی اصل بر اعتماد است.»
دکتر امیر محبیان نیز در این رابطه میگوید: «عقل حکم میکند که یاس ایجاد نکنیم. بنده که جز اصولگرایان هستم و قاعدتا باید موضع انتقادی داشته باشم، معتقدم که باید به دولت فرصت داد تا آقای روحانی آنچه را که میخواهد اجرا کند؛ زیرا اگر این فرصت داده نشود، فرصتهای بزرگ از دست رفته است. متن میزگرد در پی میآید:
همزمان با تشکیل دولت یازدهم شاهد شکلگیری مطالبات انبوهی در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در جامعه بودیم. این مطالبات در هر بخش به نوعی نمادین شد، مثلا در حوزه اجتماعی هر اتفاقی با طرح شعار «روحانی متچکریم» تفسیر شد. اکنون طرح این مسائل به نوعی موجب نگرانی بین نخبگان جامعه شده، به این دلیل که اگر به این مطالبات پاسخ درستی از سوی دولت داده نشود، ممکن است به سرخوردگی اجتماعی منجر شود که پیامدهای مناسبی در پی نخواهد داشت. از همین رو با طرح این موضوع این سوال مطرح میشود که چگونه میتوان این مطالبات را به نوعی هدایت کرد که موجب سرخوردگی در جامعه نشود؟
خانیکی: آنچه در جریان انتخابات ریاستجمهوری امسال در همه حوزهها و در همه ساحتها مورد توافق قرار گرفت و موجب انتخاب آقای دکتر روحانی شد، محصول نیازها و خواستههایی بود که در حماسه 24 خرداد خود را بهعنوان میل به تغییر و اصلاح وضع موجود یا اصلاح رویکردها در مدیریت اجرایی کشور نشان داد. طبیعتا در چنین شرایطی خواست تغییر که تفسیرهای مختلفی از این رای شده است، منجر به انتخاب دکتر روحانی شد. البته در بین اندیشمندان و صاحبنظران بحثی مطرح است که رای مردم دقیقا برچه مبنایی شکل گرفته، به خصوص با ترکیب آرا و تعبیری که از 49 درصد میشود، این ابهام نیز مطرح است. به هر حال کسانی که رای ندادهاند نیز در این بررسیها باید مورد توجه قرار بگیرند؛ چراکه آنها نیز مطالباتی دارند که باید مورد توجه قرار بگیرد، زیرا بخشی از این خواستهها به نظرمن یا منشا فرهنگی دارد یا در حوزه فرهنگ انعکاس پیدا میکند. به این معنا که اگر خواستههای انباشته شدهای در جامعه وجود داشته باشد که وجهه اقتصادی، اجتماعی وسیاسی داشته باشد، کاملا قابل بررسی است. شاخصی هم که میتوان به آن استناد کرد در رای مردم نمودار میشود. وقتی انتخاباتی انجام
میشود و دولتی مستقر میگردد، به این سوال میرسیم که چگونه میتوان بین خواستی که مردم دارند و دولتی که تشکیل میشود، ارتباط برقرار کرد. در ارتباطات اصل شناخته شدهای وجود دارد که تاکید دارد: «انقلاب طبقات فزاینده میتواند به انقلاب سرخوردگیهای فزاینده» منجر شود. تحقیقات محققانی مثل «برنر» که در کشورهای مختلفی از جمله در ایران انجام داده است، نشان میدهد که رسانهها چگونه میتوانند بین تقاضاهای اجتماعی و نیازهایی که بهوجود میآید و نحوه برآورده شدن آنها از سوی دولت و حکومت رابطه برقرار کنند. معمولا رسانهها میتوانند در چنین شرایطی این تقاضاها را افزایش داده یا میتوانند جنبه تعدیلکننده داشته باشند، اما در اینجا بحث ثانویهای نیز مطرح است؛ اینکه دولت در حوزه رسانه چقدر میتواند موثر باشد. در واقع وقتی رسانهها نقش سازنده دارند که بتوانند آنچه را که جامعه میخواهد تبدیل به چگونه خواستن کنند، یعنی این توان را دارند که به جای افزایش سقف خواستهها نحوه پاسخگویی به نیازها و برآورده شدن آنها را سامان بدهند.
پس از آنکه خواستهها متراکم شد، دولتها دو رویکرد کلی در پیش رو دارند: اول آنکه از کنار خواستهها و مطالبات بگذرند و توجه خاصی به آنها نداشته باشند. آن خواستهها را مربوط به ایام انتخابات بدانند و به سرعت آنها را فراموش کنند. رویکرد دوم این است که برای مطالبات و خواستهها اصالت قائل شده و تلاش کند که به صورت منطقی به آنها پاسخ بدهند. این پاسخ منطقی به رسمیت شناختن خواستهها و پیدا کردن راهحل و سازوکار منطقی برای تحقق آنها است. در شرایط عمومی بین خواستهها و عملکرد دولت فاصلهای ایجاد نشده یا کم نمیشود. این بحث کلی است که در سایر بخشها نیز صدق میکند. برداشت من این است (نمیخواهم بگویم مردم چه میخواهند چون اطراف خودم را میبینم) که پاسخ به مطالبات نیازمند کار جدی، علمی و تحقیقاتی است که خوشبختانه بخشی نیز انجام شده و آن تفسیر رای مردم است. دولت آقای روحانی مرتبا بر این موضوع تاکید کرده است. در سه مفهوم کلیدی میتوان گفت دو تعریف تدبیر و امید و سوم مبنای نظری و روشی که مبنای ائتلاف است سبب شده تا در جامعه برهمین اساس امیدی بهوجود آید که این امید تبدیل به سرمایه اجتماعی برای نظام شود ونهایتا آنکه وضعیت
ما بهتر از گذشته خواهد شد. همان مفهومی که در زبان رسانه به «روحانی متچکریم» تفسیر شد؛ یعنی هر آنچه که نشان دهد وضع ما بهتر خواهد شد، ناشی از شکلگیری این مطالبات است. طبیعتا به میزانی که این امید زنده نگه داشته شده و به آن پاسخ داده شود، برای نظام ارزش افزودهای بهوجود میآورد، اما باید توجه داشت که شکافی بین سطح تقاضا و امکاناتی که هست نیز وجود دارد. برای اینکه این شکاف عمیقتر نشود، باید تدبیر صورت بگیرد. به اصطلاح تفسیر بوروکراتیکی از مفهوم اعتدال انجام شود؛ زیرا به نظرمن اعتدال یعنی اصلاحات بوروکراتیک که نظام بتواند بخشی از این خواستهها را همواره برآورده کرده، به جای آنکه آنها را به خواستههای پنهان و جنبشهای بوروکراتیک سوق دهد؛ بنابراین اگر دولت میخواهد توانمندتر شود، اصلاح رویه دولت میتواند جلوهای از اعتدال باشد و به کم کردن فاصله بین خواست مردم و امکانات دولت کمک کند.
محبیان: اگر اجازه بدهید میخواهم ابتدا عنوان این میزگرد را مورد نقد قرار بدهم؛ زیرا معتقدم این نگاه تا حدودی پوپولیستی است. فرهنگ بحثی است که به دلایل بسیار زیاد برای قشر گستردهای از مردم تا حدود زیادی در اولویت نیست. در واقع ابتدا باید دید که مطالبات نخبگان جامعه در حوزه فرهنگ چه میتواند باشد. چون فرض براین است که نخبگان ما سعی میکنند از نگاه بازتری به موضوع نگاه کنند. آنها از اولویتهای روزشان میگذرند و فراتر از برنامههای چند ساله دولت به یک نسل نگاه میکنند. مطالبات فرهنگی مردم خود مبتنی بر یک فرهنگ شکل میگیرد. به همین دلیل است که در فرهنگهای مختلف مطالبات تا حدودی متفاوت است. موضوع subculture یا فرهنگهای فرعی نیزبحث دیگری است که باید مورد توجه قرار بگیرد. مثلا در بررسی مطالبات فرهنگی باید توجه داشت که مطالبات مردم منطقه آذربایجان با گیلان متفاوت است؛ بنابراین فرهنگ مطالبهسازی نیز نقش مهمی ایفا میکند. وقتی از مردم صحبت میکنیم، منظورمان تودههای مردم است، بنابراین حل مسائل روز در اولویت است، درحالی که برای نخبگان این مساله مهم نیست. نخبگان در بررسی آفاتی که در حوزه فرهنگ مطرح است عنوان
میکنند که اصولا مطالبات فرهنگی چیست؟ اول باید حوزه این مطالبات مشخص باشد تا وقتی از فرهنگ سخن میگوییم این موضوع برای توده مردم جذابیت داشته باشد؛ زیرا بحث فرهنگ محض این کشش و جذابیت را ندارد. به نظرمن اگر دولت بخواهد مطالبات فرهنگی را در دستور کار قرار بدهد باید تا حدودی بتواند این آفات را دور کند. یکی از این آفتها «سیاست منتشر» است. در جامعه ما، سیاست کانونی نیست و منتشر است. از نوع لباس پوشیدن تا سایر رفتارهای اجتماعی گاهی عمیقا سیاسی شده است. سیاست چون در حوزه خود مقید نشده و به همه جا سرک کشیده، مشکل ساز شده است. دربسیاری از جوامع سیاست، محیط حل مساله نیست، بلکه محیط ایجاد مساله است. حتی در محیطهای سیاسی میبینیم که بسیاری از سیاستمداران از طریق ایجاد مساله رشد میکنند؛ یعنی بعد از اینکه بحث میشود روی موج مسائل سوار میشوند. درحالی که این شیوه حل مسائل در سایر حوزهها ممکن است جواب ندهد کما اینکه دراقتصاد با ایجاد مساله نمیتوان آن را حل کرد. چنانچه با غفلت از مساله نیز حل آن امکانپذیر نیست. در فرهنگ هم همین گونه است، اما در اقتصاد چون مسائل اقتصادی آثار زود بازده دارد، اگر به سرعت حل نشوند
اثرات خود را سریع نشان میدهند، اما در فرهنگ اثرات طولانیتری دارد؛ یعنی اگر مسائل امروز فرهنگ حل نشود در نسلهای آینده ممکن است شاهد فسادهای فکری بیشتری باشیم. حل مسائل فرهنگی بلندتر ازعمر یک دولت است. کمترین عمرمربوط به حل مشکلات یک جامعه، مربوط به مسائل سیاسی است، یعنی حداکثر دو دوره ریاستجمهوری لازم است. از آن عمیقتر مسائل اجتماعی است که عمری 20 ساله دارد؛ اما از همه اینها عمیق تر، فرهنگ است که نسلها را در مینوردد، بنابراین مسائل فرهنگی زودبازده نیست و باید روشنفکران و نه دولتها متولی آن باشند. در واقع باید روشنفکران دولت را هدایت کنند؛ بنابراین به نظر میرسد که محیط فرهنگی ما بیش ازحد سیاسی شده وسیاست زده است ما نیازمند فرآیند سیاست زدگی از فرهنگ هستیم. به این دلیل که به محض طرح مسائل فرهنگی در محیط سیاسی نه تنها آن مساله حل نمیشود و به چالش و جنجال منجر میشود، بلکه حل آن به تاخیر میافتد؛ بنابراین سیاست باید از حوزه «سیاست منتشر» به حوزه کانونی برگردد. یکی از مسائلی که آقای دکتر خانیکی هم به آن اشاره کرد، مساله رسانهها است. رسانهها ذیل سیاست، منتشر متولی اموری شدهاند که وظیفه اصلی و
ذاتی آنها نیست؛ مثل وظیفه حزبی. وظیفه یک روزنامه نیست که کار حزبی کند، میتواند در خدمت یک حزب به صورت شفاف و شناسنامهدار باشد، اما نباید نقش یک حزب را بازی کند؛ زیرا سیاست، فضای تنفس را برای سایر حوزهها میبندد؛ بنابراین حوزه فرهنگ باید غیرسیاسی باشد. دومین حوزه که میتواند حوزه فرهنگ را دچار مشکل کند، قشریگری یا سطحیگری است. در این حالت، فرد یا دولت اولویتبندی لازم را انجام نمیدهد و فقط به یک سطحی از موضوع نگاه کرده و عمق آن را نمیبیند. موضوع دیگر تک ساختی کردن موضوع فرهنگ است یعنی صرفا تصور میکنیم که میتوانیم حوزه فرهنگ را اداره کنیم. خود فرهنگ به مثابه یک ارتباط دوسویه است. فرهنگ، میتواند اقتصاد فرهنگ را نیز بهوجود آورد و برای این کار باید اقتصاد فرهنگ از قبل ایجاد شده باشد یا میتواند فرهنگ سیاسی را ایجاد کند که برای این کار سیاست فرهنگ و فرهنگ سیاسی باید بهوجود آید. تک ساختی کردن، مساله دیگری است که موجب میشود نتوانیم مشکلات را ببینیم. موضوع دیگر تک علتی کردن مسائل است. ریشه بسیاری از مسائل فرهنگی در یک علت مشخص نیست. از دیدگاه یونگ؛ حاصل کهن الگویهای ذهنی است که در طول تاریخ بر
افکار مردم و فرهنگ مردم ما نفوذ کرده است. بالاخره دیکتاتوری یک موضوع منفرد نیست، بلکه این موضوع از گذشتههای دور روی افکار مردم ما نفوذ کرده است و در ضمیر ناخودآگاه مردم ما باقی مانده است. از دیگر آفات حوزه فرهنگ موضوع ارتجاعیگری است؛ یعنی نوگرایی افراطی غلط است. این فکر که هر چه نو است خوب و هر چه کهنه است بد است، باید اصلاح شود. لازمه اصلاح هم این است که باید از مطلقگرایی دور باشیم. باید نگاه فرآیندی نسبت به مسائل داشته باشیم اساسا فرهنگ یک پروژه نیست بلکه یک پروسه است و باید آن را در یک فرآیند ببینیم، اما در عین حال نکتهای که وجود دارد اینکه فرهنگ جامعه را متاثر از ارزشهایی کنیم که دولت را به اصلاح فرآیندهای غلط متقاعد کند؛ زیرا دولت خود را صرفا یک نهاد سیاسی یا اجرایی میداند. تصورش این است که بعضی از مسائل مثل کسب درآمد از حوزه نفت، جذابتر و چالشبرانگیزتر از مسائل فرهنگی است. اگر دولت بداند که خود بخشی از دستگاه فرهنگساز است، نقش خود را در ارتباط با سایر نهادها بیشتر تقویت میکند. دوم اینکه دولت باید به نقش خود آگاه باشد، باید مردم را برای تغییر فرهنگی متقاعد کند. برای این تغییر لازم است که
آمادگی ایجاد شود تا مردم نیاز به تغییر فرهنگی را احساس کنند. بخشی از مسائل ما مرتبط با مسائل فرهنگی است. تا آنها حل نشود سایر مسائل نیز حل نخواهد شد. یک مفهوم ساده فرافکنی، امروز جزو فرهنگ ما شده است و فرد مسوولیت خود را به عهده نمیگیرد؛ در نتیجه در همه حوزهها گرفتار هستیم، یعنی به جای اینکه مساله را حل کنیم آن را به دوش یکسری افراد دیگر میاندازیم، یعنی در مواجهه با مساله آن را به دوش دیگران میاندازیم و فکر میکنیم با این کار حل میشود در حالی که هیچ گاه با غفلت، بردوش دیگران انداختن یا با تکثیر مشکلات نمیتوان مشکلات را حل کرد. این مسائل در بخشی از فرهنگ جامعه ما شکل گرفته و حاصل دیروز و امروز نیست. باید جامعه آماده تغییر فرهنگی باشد. باید آنالیز دقیق فرهنگی داشته باشیم. یکی از مشکلات این است که ما جهان را آنگونه که هست نمیبینیم. یکی از معضلات این است که دنیا را از زاویه دید خودمان میبینیم و تفسیر میکنیم. همین عینکی که روی چشم من قرار دارد خودش فرهنگ است. من حتی فرهنگ را بر اساس فرهنگ موجود میبینم، یعنی اینکه خود شاخص اشکال دارد. یکی از مشکلاتی که بر معرفت شناسی ما اثر گذاشته این است که ما جهان
را بر مبنای آنچه هست نمیبینیم، بلکه براساس آنچه دوست داریم میبینیم. این دو با هم متفاوت است. نتیجه این میشود که نمیتوانیم نتیجه بگیریم. ممکن است خاطرات مستشرقانی که به ایران آمدهاند را بخوانیم و بخندیم در حالی که آنها خیلی دقیقتر از ما مسائل را دیدهاند، اما ما به دلیل آنکه غرق در مسائلمان هستیم، آنها را نمیبینیم. برای اینکه مسائل را حل کنیم باید وضع موجود را بشناسیم و برای حل آن اقدام کنیم. واقعا عرف فرهنگی ما چیست؟ برخیها میگویند براساس مسائل اجتماعی یا شرعی باید این عرف شکل بگیرد. برخی مدلهای غربی را برای حل مسائل فرهنگی مثال میزنند. درحالی که هیچگاه فرهنگ برای ما بحث چالش برانگیزی نبوده است. میگویید مطالبات فرهنگی مردم، این مطالبات کدام است؟ بر چه مبنایی شکل گرفته؟ ممکن است براساس شاخص غلط شکل گرفته باشد؛ بنابراین ابتدا باید مساله شناسی صورت بگیرد. نگاه جزءگرایانه به فرهنگ تغییر کند. همواره عادت کردهایم که همه چیز را جزء ببینیم بدون اینکه به کلیات توجه کنیم. از قدیم گفتهاند شیطان در جزء خانه دارد. اساس اختلاف در فرهنگ در جزئیات است و نه در کلیات. باید احساس نیاز به جامعه القا شود.
جامعه از دولت بطلبد که اول اشکالات فرهنگی را روشن کرده، سپس برای آن چارهاندیشی کند. وقتی از مشکلات یک کشور سخن به میان میآید همه ذهن مردم یا به سمت سیاست میرود یا اقتصاد، اصلا حوزه فرهنگ مغفول است. وقتی برای اصلاح فرهنگی کسی احساس نیاز نمیکند لذا وضع موجود نیاز به اصلاح نمیبیند در حالی که مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور مولود وضعیت فرهنگی ما است.
آقای دکتر محبیان شما اشاره کردید که فرهنگسازی پروسهای بلندمدت است. در حالی که ما نمونه تاثیرات کوتاه مدت را هم دیدهایم؛ مثلا در دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی. این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
من اصلا در آن دوران مطالبات فرهنگی ندیدهام، اتفاقا حوزه فرهنگ در دوران آقای خاتمی شدیدا سیاسی شده بود. وزارت ارشاد محل چالشهای سیاسی بود. این نشان میدهد که سطحیترین شکل فرهنگ مطرح بود. به همین دلیل معتقدم که وزارتخانههای ما باید به شدت غیرسیاسی شوند. باید نگاه عمیق به آنها داشته باشیم و خود را از نتیجه خواهی دور کنیم. مثل این است که بگوییم در مدت 4 سال کل مطبوعات کشور آزاد شوند، این اصلا شدنی نیست. چون معلوم نیست که فرهنگ مطبوعات ما چقدر درست است که براساس آن بتوان تصمیمگیری کرد. یک مثال میزنم، ژاپنیها فرهنگهای انتشار دارند و نه سیاست منتشر. از آنها بپرسید که چگونه این کار را کرده اید؟ پاسخ آنها این است که از مهدکودک شروع کرده و نسلی را ساختهاند. در جامعهای که میخواهید فرهنگسازی کنید، باید از حوزه پیش دبستان و دبستان کار را شروع کرد. فرهنگسازی در دوران دانشگاه راه به جایی نمیبرد. ضمن آنکه باید دید چه چیزی را میخواهید به جامعه انتقال دهید و درمورد چه چیزی اشکال دارید. متاسفانه مردم ما مطلق نگر هستند. هر گروهی که حاکم میشود و قدرت را به دست میگیرد در صدد حل مساله نیست، بلکه در صدد
فرصتطلبی است. فرهنگ ناجی پرستی در بین مردم ما و از سوی دیگر، مردهگرایی یک فرهنگ است. به قول مهدی اخوان ثالث: نادری پیدا نخواهد شد امید/ کاشکی اسکندری پیدا شود. بحث من این است که این فرهنگ باید اصلاح شود که خوش استقبال و بد بدرقه نباشیم. یک نفر را میآوریم و از او میخواهیم همه چیز را حل کند. آن شخص هم احساس قدرت میکند. وقتی نمیتوند این نقش را خوب ایفا کند با شکست، او را کنار میگذاریم. این فرهنگ غلطی است. ما همواره در حال بازکردن فایلهای نیمه باز هستیم. برای آقای خاتمی واحمدی نژاد این سرنوشت تکرار شد و برای آقای روحانی هم تکرار خواهد شد. این جریان تا زمانی که حل نشود تا ابد تکرار خواهد شد.
آقای دکتر خانیکی، بفرمایید چگونه میشود فضای سیاسی را از فرهنگ دور کرد.
نکاتی که آقای محبیان عنوان کردند، نکات درستی است؛ اما به خاطر سوال مشخص و کاربردی که شما دارید از صحبتهای ایشان هم استفاده میکنم. هر فرهنگی به طور عام و فرهنگ ما به طور خاص سرشار از تواناییها و ضعفهایی است. این نظر بسیار قابل دفاع است که بگوییم همه ناتوانیها در فرهنگ ما جمع شده است؛ زیرا هر چه فرهنگ قویتر باشد، اعتماد به نفس در جامعه بالاتر میرود. همانگونه که در فرهنگ ایرانی میگوییم هنر نزد ایرانیان است و بس. به هر حال فرهنگ عامل حیات یک جامعه است. اینکه چه بخشی از فرهنگ را میخواهیم باید حداقل تعریف کلاسیک تایلور را برای فرهنگ مبنا قرار دهیم که فرهنگ یک کل تالیفی شامل: هنر، اخلاقیات، آداب و... است و طبیعتا در هر مقطعی هم وجهی از فرهنگ برجستهتر میشود. امروز که ما در جامعه مدرن زندگی میکنیم، بسیار دنبال مفهوم آخر میگردیم. در تهران زندگی کنیم باید چه فرهنگی را داشته باشیم؟ میخواهیم سریع صنعتی شویم، چه فرهنگی صنعتی شدن ما را برجستهتر میکند؟ به این منظور بر اساس طبقهبندیهای جدید کلاسیک، نظریاتی که برای فرهنگ وجود دارد را در شش دسته طبقهبندی میکنیم؛ گروه اول فرهنگ به مثابه کل جامعه و
فراگیر است. هر جا کم میآوریم، میگوییم فرهنگمان خراب است. دسته دوم فرهنگ را به عنوان یک ارثیه اجتماعی میبینیم. به قول دکتر سید جعفر شهیدی وقتی آدم به تخت جمشید میرود نوشته اهورا مزدا که تاکید دارد خدایا این سرزمین را از دروغ و دشمن و خشکسالی حفظ کن، بعد از سالها میبینیم که هنوز این ملت گرفتار این سه مشکل بزرگ است. برای اینکه وضعمان بهتر شود بهتراست که به تنهایی خو نکرده و به نهاد اجتماعی برویم. گاهی گروه سومی هم هست که هر چیزی را درون فرهنگ معنا میکند. یعنی اگر بپذیریم کار سیاسی ما کار فرهنگی است یعنی از قاعده بزرگتری به نام فرهنگ تبعیت کردهایم و میگوییم اگر این باشد حیات سیاسی و قاعده اجتماعی ما میتواند معنا پیدا کند. همان بحثی که در نسبت بین اقتصاد و فرهنگ مطرح است. کدام یک از این مسائل به حیات فرهنگی ما شکل میدهد؟ زندگی سیاسی اجتماعی ما کجاست؟
گروه چهارم فرهنگ را به مثابه راهحل مساله تعریف میکند. یعنی خیلی ساده اگر یک گروه صنعتی بخواهد مشتریان خود را راضی کند نیاز دارد که کار فرهنگی بکند. به هر حال این راهحل کم هزینهتر را کار فرهنگی میگویند و در نهایت سطح آن پایین آمده و به تبلیغات و رسانه تبدیل میشود. کمی جدیدتر در دسته بندی پنجم فرهنگ را به مثابه الگوها و نهادهای اجتماعی در نظر میگیرند؛ یعنی مطالبات فرهنگی یا کار فرهنگی که دولت و نخبگان باید انجام بدهند، در این گروه جای میگیرند. مثلا گفته میشود که سازمانهای اجتماعی چگونه میتوانند جامعه جدید را سامان بدهند. آیا فقر فرهنگی را باید نهادها سامان بدهند یا دولت؟ الگوها را کجا میسازند؟ آیا این الگوها در محیط کار بهوجود میآیند؟ وقتی وارد دانشگاه میشویم آیا نهاد دانشگاه ما را وادار میکند که از الگوی موجود تبعیت کنیم؟ اینها نمونه سوالاتی است که در این بخش قابل طرح است. در رده آخر فرهنگ به مثابه تغلیظ حیات اجتماعی است. با این تعاریف اکنون میتوان زمینه قابل فهمتری از مطالبات انباشته شده دولت در سهگانه تدبیر، امید و اعتدال دستهبندی کرد. با تقسیم بندی آقای محبیان موافقم که ما درایران
با سیاست منتشر مواجه هستیم. فرهنگ ما به تنهایی سیاسی نشده است، بلکه مذهب و اقتصاد هم سیاسی شده است. برای اینکه این روش را متعادل کنیم به نظر من یک تفکیک میتوان قائل شد و آن اینکه مطالبات خاص و فرهنگ مطالبات از یکدیگر متمایز شوند. این سوال باید پاسخ داده شود که مطالبات فرهنگی چیست؟ اگر همین الان باید مطالبات مردم در حوزههای دیگر را مورد بررسی قرار بدهیم، اولین خواسته مردم قطعا این نیست که تیراژ روزنامهها بالا برود، بلکه میگویند دولت با این گرانیها چه خواهد کرد؟ مهمترین خواست مردم و جامعه این است که یک نگاه فرهنگی بر کشور غلبه پیدا کند.
راه عملی برای اینکه این نگاه فرهنگی به گفته شما بر کشور غلبه کند، چیست؟
خانیکی: اگر این شیوه را بپذیریم برای اقتصاددان و مدیر بازرگانی ما نیز این موضوع کاربرد پیدا میکند. تجربه دولت آقای خاتمی بر این موضوع صحه میگذارد. دولتی سرکار آمد که شعار رییس دولتش اقتصادی نبود. آقای خاتمی آمده بود، کار فرهنگی و سیاسی کند به عنوان جریانی که ایدهای داشت. شعار محوریاش جامعه مدنی بود. حال همین دولت مساله انبارهای خالی گندم را هم باید حل میکرد، اما جایی موفق بود که توانست بحث جامعه مدنی را به عرصه اقتصاد سیاست و فرهنگ وارد کند. جاهایی که موفق نبود به چاله منازعات سیاسی افتاد. اگر بتوانیم این نظر را در جامعه بهعنوان یک رویکرد سیاسی جابیندازیم که مشارکت و رقابت مربوط به همه شهروندان است و نه یک طبقه خاص، آنگاه سیاست منتشر وضعیت را روشنتر میکند. از سویی بخشی از منازعات جامعه مدنی سیاسی تفسیر شد و مشکل ایجاد کرد. اگر کارنامه دولت اصلاحات را بررسی کنید اولین موفقیتهایش در بخش اقتصادی است؛ در حالی که شعاراصلی آن دولت اقتصاد نبود. درمورد دولت آقای روحانی نیز میتوان گفت اگر بتواند نشان دهد که به جامعه نگاه فرهنگی دارد و جامعه متقابلا شفاف عمل کرده فاصلهاش را کم کند یعنی فهم جامعه این
باشد که دولتی دارد که امید و اعتمادی برایش بهوجود آورده، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. درواقع دولت باید بتواند طوری عمل کند که اعتماد از دست رفته گروههای مرجع از جمله اندیشمندان، هنرمندان، روزنامهنگاران و نویسندگان برگردد تا بتوان بسیاری از مشکلات را حل کرد.
چگونه این اعتماد به دست خواهد آمد؟
خانیکی: دولت باید به جامعه علامت بدهد؛ نه با این شیوه که مثلا وزارت ارشاد اعلام کند که مطبوعات آزاد است، یا ممیزی کتاب را بردارد. این امر در گفتار نیست، باید در عمل نشان دهد که به سرمایههای اجتماعی بها داده میشود. در وزارت ارشاد دولت قبل، 114 مورد فعالیت فرهنگی مجوز میخواست. این علامت بیاعتمادی است؛ در حالی که در یک جامعه فرهنگی اصل بر اعتماد است. حتما هم در این جامعه تخلف انجام میشود. وقتی حوزههای وسیع از مجوزها وجود دارد، این به نوع نگاه سلبی دافعه ایجاد میکند. وقتی تصور این است که نهاد دولت بسیار دلسوزتر از مردم برای حمایت از دین است- که بنده چنین اعتقادی ندارم- مشکلاتی که ایجاد میشود به نهاد دولت مرتبط خواهد شد.
درحالی که دین ما در طول تاریخ توسط مردم حمایت شده و مردم آن را زنده نگه داشتهاند. اینکه شخصی به عنوان مدیر فکر کند که دلسوز دین و فرهنگ و ایران است و باید مراقب منِ شهروند باشد این علامت منفی است؛ یعنی دولت قصد مداخله در عرصه فرهنگی دارد. داشتن دید فرهنگی به آن معنا است که قدرت فرهنگ، مقوله جدیدی در سیاستهای اجتماعی و اقتصادی است. مثلا میگوید دولت جدید تیم قوی دارد یا تیم او ضعیف است. به نظر من تیم قوی موخر است؛ زیرا داشتن دیدگاه فرهنگی مشخص، مهم تراز انتخاب تیم قوی در کابینه است. این دید حاصل انتخاب مدیران در وزارت ارشاد یا میراث فرهنگی نیست، بلکه عرض من این است که این دید فرهنگی در همه بخشها باید متبلور باشد. مثلا در سیاست و اقتصاد باید این دیدگاه حاکم باشد و به عنوان میثاق مشترک کابینه دنبال شود. دوم آنکه دولت باید مداخله گریاش را کم کند. نهاد دولت جدید مبتنی بر نخبگان قوی است، اما در مقابل هرچه جامعه قویتر باشد مداخله گری دولت کم میشود و به این مطالبات پاسخ داده میشود. مرحله بعدی این است که دولت اعتمادش را به روزنامهنگاران، هنرمندان و اهالی فرهنگ چایگزین سوءظن کند. انتقادی که به دولت قبل
وارد بود، بر همین نکته تاکید داشت. در واقع دولت اعتمادی به این گروه از جامعه نداشت. این یک رویکرد غلط است که فکر کنیم، فقط کارشناسان ما کارشناس هستند. سیاست مطبوعاتی و نشر را چه کسانی بهتر میدانند؟ وقتی دولت سیاستگذاری فرهنگی میکند، این کار را بسیار پرهزینه انجام میدهد. ششم آنکه دولت باید شفافیت و نظارتپذیری را بپذیرد. سازوکار پنهان از جنس کار فرهنگی نیست. اگر یارانه داده میشود یا سیاست ترغیبی وجود دارد، باید برابر باشد. هفتم مزیتهای نسبی است. بر این اساس باید فرهنگ و هنر ایرانی در سایر بخشهای سیاستگذاری از جمله اقتصاد و سیاست دیپلماسی خود را نشان بدهد. هشتم آنکه دولت به عنوان رقیب در فرهنگ در برابر بخش غیردولتی قرار نگیرد. به هر حال دولت دارای منابع قدرت ثروت و منزلت است. در نتیجه میتواند اعمال محدودیت کرده یا تصدیگری خود را کم کند. نهم ساماندهی به خواستههای معطل است. از مجوزهای مختلف تا انتقادهای اهالی فرهنگ و اندیشه در جامعه. اگر از سوی دولت به آنها علامت داده شود آنها هم میبینند که دیگر معطل چاپ کتاب و مجوزهای دیگر نخواهند ماند. در نتیجه این موضوع موجب افزایش اعتماد میشود. خانه
سینما، انجمن صنفی روزنامهنگاران که به ناروا تعطیل شدهاند، اگر توسط دولت بازگشایی شوند؛ یعنی علامت دادن به اینکه پیام نخبگان را گرفتهایم؛ یعنی تهدیدها تبدیل به اعتمادسازی شده است. دهم، توجه جدی به کم کردن فاصله بین فرهنگ رسمی و غیررسمی است. به نظر من مهمترین نتیجه اعمال محدودیت و سانسور این است که دو نوع فرهنگ شکل میگیرد که از قضا بسیار فاخر و پرهزینه است؛ اما در ذیل آن فرهنگها زبانهای مخفی، موسیقی زیر زمینی و... شکل میگیرد که این برای جامعه خطرناک است. به میزانی که دولت آزادی میدهدو حقوق اساسی به رسمیت شناخته شود، این فاصله نیز کم خواهد شد. درمجموع راه مدبرانهای برای رویکرد اعتدالی وجود دارد که میتوان با تکیه بر امیدی که در جامعه بین نخبگان شکل گرفته، به مسیر درست هدایت شود.
به نظر شما علامتهایی که آقای دکتر خانیکی به آن اشاره کردند، در آغاز تشکیل دولت یازدهم دیده شده است؟ اصولا این علامتها چقدر میتوانند به اعتمادسازی کمک کنند؟
محبیان: اولا درحوزه فرهنگ خیلی معتقد به پاسخهای تک گزینهای نیستم. راه تغییر دادن غیرممکنها، تغییر شرایط است. اگر دولت بتواند همان شعارهای انتخاباتی خود را که بر سه اصل تدبیر، اعتدال و امید بود، پیاده کند، دولت موفقی به لحاظ پاسخگویی به مطالبات فرهنگی خواهد بود. به این دلیل که این شعارها ریشههای فرهنگی دارد. اگر بخواهد همانها را محقق کند باید کار فرهنگی کند اگر بتواند پایه این کار را بگذارد، در واقع از حوزه آفت سیاست منتشر به فرهنگ منتشر رفته است، اما این سوال پیش میآید که حلقه واسطهای که ما را از شرایط موجود به مطلوب میرساند، چیست؟ کدام بخش از جامعه را اگر تقویت کنیم آسیبهای اجتماعی و فرهنگی کاهش مییابد؟ من عنصر اصلی را عقل میدانم. تدبیر است که اعتدال را بهوجود میآورد امید هم محصول عقل است. فراموش نکنیم که آفات بیعقلی، شامل خود بزرگ بینی، انکار، تکذیب، لجاجت، افراط، تفریط و خیال پردازی است که در فرهنگ سیاسی ما بسیار به کار گرفته شده است و حاصل آنها مترادف با بیعقلی است. ما فرهنگ گسترده عقلگرایی در دین مان داریم اما کمتر از آن تبعیت میکنیم، امام باقر(ع) میفرماید: هیچ مصیبتی بالاتر از کم
عقلی نیست؛ بنابراین گرهی که دولت آقای روحانی در حوزه فرهنگ میتواند بگشاید، فرهنگسازی عقل است. من معتقدم که عقلانیت یک مفهوم اصولی است که حاصل تطابق بین فرد و عقل است. تصمیم عقلانی نیاز به دلیل ندارد، بلکه در راستای نیل به هدف است به همین دلیل معتقدم اگر دکتر روحانی بتواند عقلانیت را در جامعه گسترش داده و مردم احساس کنند که عقل بیشتر در جامعه متبلور است، از میزان تجاوزطلبی که سیاست منتشر میتواند به فرهنگ کند، کاسته خواهد شد؛ زیرا بسیاری از انسانها در اصل عقلانی هستند، اما هنگامی که تصمیم میگیرند، مبتنی براحساس تصمیم میگیرند. انسانها به سمت راست عقلانی و چپ احساسی تصمیم میگیرند. بسیاری از تصمیمهای غلط هنگامی گرفته میشود که براساس احساس گرفته شده و براساس عقل تفسیر شود. اگر بخواهیم به دولت توصیه کنیم تا گره مشکلات فرهنگی ما را بگشاید، بهترین توصیه شاید این باشد که تصمیمات عقلایی بگیرد. بیتحملیها از احساس برمیآید و نه از عقل. اگر دولت بتواند بر احساس غلبه کرده و به عقلگرایی رو آورد، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. اگر دولت در تصمیمات عقلانیت را ببیند و نخبگان ببینند که دولت سیاسی برخورد نکرده
بلکه سیاست خود را براساس دیدگاه نخبگان تعیین کرده است، آنگاه میتوان گفت که این نشانهها به جامعه مثبت بوده است، دنیای امروز دنیای اشارتها و بشارتهاست؛ بنابراین شدیدا دولت آقای روحانی در منظر عام تحت نظراست که آیا از تدبیر بهره میگیرد؟ اعتدال در رفتارش دیده میشود؟
شما این این نشانهها را میبینید؟
محبیان: دولت آقای روحانی چنین ادعایی میکند. عقل هم به ما حکم میکند که یاس ایجاد نکنیم. بنده که جزو اصولگرایان هستم و قاعدتا باید موضع انتقادی داشته باشم، معتقدم که باید فرصت داد تا روحانی آنچه را که میخواهد اجرا کند؛ زیرا اگر این فرصت داده نشود، فرصت بزرگ دیگری از دست رفته است. همان گونه که دکارت آغازگر مدرنیسم است و میگوید در داشتههای خودتان شک کنید، باید روش حل مساله را نیز یاد داد. برای حل مسائل متد لازم است؛ اما ما گاهی مواقع در مقابل مسائل همان طور میایستیم بدون آنکه گامی برداریم، غافل از اینکه حل مساله روش دارد. از سویی ارزش انسان به میزان عقلانیت اوست. برداشت من این است که دولت آقای روحانی، تاکنون عزم این کار را داشته است. باز هم باید خود را امیدوار کنیم که انشاءالله بتوانند کاری در حوزه فرهنگ انجام بدهند. باید دقت کنیم که اگر این فرصت از دست برود دیگر قابل برگشت نیست؛ زیرا در این صورت نخست فرصت آزادی و در مرحله بعد فرصت عدالت از دست رفته است. اگر ارزشها را یکی یکی دستمالی سیاسی کرده و کنار بگذاریم، نمیتوان امیدی به تغییر داشت. نباید اجازه داد که عقل دستمالی سیاسی شود که اگر چنین شود،
جایگزین آن بیعقلی است؛ بنابراین به نظرمن دولت باید بسیار محتاط عمل کند. لازمه موفقیت این دولت در عملگرایی و عقلگرایی است. اگر میخواهد هر دو را داشته باشد، باید به جمع نخبگان اهمیت بدهد. یک رییسجمهور لزوما باهوشترین و عاقلترین فرد نیست. رییسجمهور باید بتواند هوشمندان را مدیریت کند؛ یعنی بتواند از خودش هوشمندتر را به کار بگیرد. برای این کار نیاز به اتاقهای فکر داریم. همه جوامع از لحاظ علمی وقتی پیشرفت میکنند که فونداسیون و ساختار اولیه آنها براساس علوم محض باشد. دولتهای پیشرفته، هوشمندان خود را به سوی علوم محض هدایت میکنند؛ در حالی که در جامعه ما این روند برعکس است. اگر دولت آقای روحانی بتواند کاری کند که عقلانیت حاکم شود، کار بزرگی انجام داده است.
ارسال نظر