چالرز موری
مترجم: مرجان یشایائی
منبع: وال‌استریت ژورنال
زندگینامه میت رامنی می‌توانست دهان خیلی‌ها را ببندد. او سرمایه‌داری است موفق و سرمایه‌داری بهترین اتفاقی است که تا امروز در وضعیت مادی نوع بشر رخ داده است. از آغاز تاریخ تا قرن هجدهم جوامع بشری به جز قشر مرفه کم‌تعداد بالایی جامعه همگی در فقر می‌زیسته‌ا‌ند.

سپس با برآمدن سرمایه‌داری و انقلاب صنعتی ثروت ملی افزایش یافته و میزان فقر رو به کاهش گذاشت. هر جا که سرمایه‌داری نتوانست پا بگیرد فقر باقی ماند. و هر جا که سرمایه‌داری کنار گذاشته شد فقر بازگشت.
سرمایه‌داری جهان را از چاله فقر بیرون کشید؛ چرا که به مردم فرصت داد تا ارزش افزوده ایجاد کنند و از مواهب آن نیز بهره‌مند شوند. چه کسی برای ریاست‌جمهوری بزرگترین نظام سرمایه‌داری جهان شایسته‌تر از یک سرمایه‌دار موفق می‌تواند باشد؟
اما این گفته‌ها برای آقای رامنی راه به جایی نمی‌برد. کلمه «سرمایه‌دار» دارد صورت اتهام به خود می‌گیرد. ابتکارات ساختارشکنانه‌ای که همواره قلب تپنده اقتصادهای در حال رشد دانسته می‌شدند، اکنون دوزخی می‌نمایند. آمریکایی‌ها هر روز بیشتر به این باور نزدیک می‌شوند که وقتی کسی پولدار شده یعنی حق دیگری در جایی دیگر خورده شده. چه چیز رویکرد تاریخی ما را درباره ارزش نهادن به کامیابی اقتصادی دگرگون کرده است؟ دو مساله را می‌توان عامل اصلی این تغییر تلقی کرد. یکی رواج سرمایه‌داری بر مبنای زد و بند و بخشی نیز به دلیل سرمایه‌داری رفیق‌بازانه، یعنی وقتی سرمایه‌دارها به حساب سهامداران هوای خودی‌ها را دارند؛ اما عامل اصلی برای اشاعه این نگاه بدبینانه رواج سرمایه‌داری بر مبنای زد و بند است که البته تقصیر آن را باید بیشتر متوجه دولت دانست نه بده‌بستان‌های رفیق‌بازانه سرمایه‌داران. هر نوع کسب‌و‌کار و فعالیتی که در بدنه جامعه صورت گیرد در روزگار ما از قانون‌گذاران و بوروکرات‌ها (دیوان‌سالاران) تاثیر پذیرفته است. و نتیجه این تاثیر، فسادی فراگیر و عمیق است که شاهد آنیم. گاهی که شرکت‌های منفرد با همکاری سیاستمداران یا قانونگذاران مزایای خاصی در رقابت با سایرین به دست می‌آورند فساد فقط دامان کسب‌و‌کارهای خرد را می‌گیرد؛ اما گاهی که با مداخله دولت و اعمال قوانین مداخله‌گرانه در بازار آزاد زمینه سودآوری چشمگیر صنایع کلان به وجود می‌آید دانه درشت‌ها برنده می‌شوند. مانند مصرف اتانول برای سوخت خودروها که به کمک یارانه‌های دولتی امکان اجرایی شدن پیدا کرد یا دادن وام‌های کم‌بهره به مردم نیازمند که امیدی به بازپرداخت آنها وجود ندارد.
دست این نوع بده‌بستان‌ها پیش مردم رو شده است و مفهوم آن بیش از گذشته به صورت تعریف غالب از سرمایه‌داری در افکار عمومی جای می‌گیرد.
تغییر دیگر در وضعیت عینی جامعه آن است که برخی در بازارهای مالی یک‌شبه ره صدساله می‌روند. آمریکایی‌ها همواره کسانی را که با تولید کالاها یا خدمات مورد نیاز مردم به ثروت رسیده‌اند تحسین کرده‌اند. از این رو توماس ادیسون و هنری فورد یا استیو جابز که همین اواخر فوت کرد جزو قهرمانان ملی ما بوده‌اند. وقتی ثروت‌های چشمگیر از راهی به جز گرفتن تصمیمات هوشیارانه در روند خرید و فروش بازار نصیب کسی می‌شود، ظن وجود نوعی دانسته‌های پنهانی می‌رود، نوعی ابزار محرمانه مالی یا فرصت‌هایی که از دسترس مردم عادی دور نگاه داشته شده‌اند. کسی نمی‌داند که این آدم‌ها برای پولدار شدن چه کرده‌اند. سرمایه‌هایی که در راه‌هایی کارآتر به کار گرفته می‌شوند سود سرشاری به خود می‌آورند اما به واقع توضیح آنکه این سرمایه‌ها از کجا آمده نه آسان است و نه باورپذیر. امروز بسیاری بر این باورند که در میان ثروتمندان هستند افرادی که کاری شایسته ثروتی که دارند نکرده‌اند.


تغییر شرایط عینی به روالی که می‌بیینیم باعث شده دشمنی‌ها با سرمایه‌داری بالا بگیرد. اما نمی‌توان همه چیز را به گردن شرایط انداخت. از جمله نمی‌توان گفت سرمایه‌دارانی که به روش سنتی کسب ثروت می‌کنند به دلیل شرایط عینی خود را کنار کشیده‌اند. برای این گوشه‌گیری شاید بتوان دو دلیل ذکر کرد. اول آنکه بسیاری از سرمایه‌داران موفق امروز افراد چپ سیاسی هستند که فکر می‌کنند کارشان مشروع است؛ اما هیچ وفاداری به سرمایه‌داری به عنوان یک نظام ندارند یا وابستگی به سرمایه‌داران دیگر خارج از دایره سیاست احساس نمی‌کنند. به علاوه این سرمایه‌داران چپ در مهم‌ترین جاها جمع شده‌اند. فعال‌ترین کارآفرینان در صنایع فن‌آوری بسیار پیشرفته (های تک) و همین‌طور بیشترین افراد دست‌اندرکار صنعت رسانه یا صنایع تفریحی از بین لیبرال‌ها آمده‌اند. حتی روسای صنایع مالی به تدریج در کار قبول سیاست‌های جرج سوروس (سرمایه‌گذار معروف آمریکایی که به دلیل مداخلاتش در سیاست معروف شده.م) هستند.
دیگر آنکه سرمایه‌داری و درستکاری در روزگار ما هر کدام راه خود را می‌روند. از نظر تاریخی مزایای سرمایه‌گذاری آزاد و عمل به تعهداتی که در نتیجه کامیابی در سرمایه‌گذاری ایجاد می‌شوند همواره با آرمان‌های ملی ما گره خورده بودند. در مک گوفی ریدرز، کتابی که چندین نسل است بچه‌های آمریکایی با آن بزرگ شده‌اند، در کنار محاسن قدرت نوآوری، سختکوشی و کارآفرینی از خویشتنداری و کمال فردی و توجه به وابستگان اشخاص نیز بسیار گفته شده است. آزادی عمل و عمل به تعهدات جدی اخلاقی به نظر دو روی سکه زندگی آمریکایی می‌آمدند. اکنون اما از آنچه گفته شد نشان کمی مانده است. برای آنکه به فضائل اخلاقی باور داشته باشیم باید بدانیم برخی رفتارها در همه جا و برای همیشه خوبند و برخی رفتارها در همه جا و برای همیشه بد. این جایگاه نظری نقادانه و صریح را دیگر نه در مدارس آمریکایی می‌توان دید و نه در خانه‌های آن. در عوض این روزها شاهد زوال مفهوم نظارت بوده‌ایم، که روزگاری در زندگی موفق‌ترین آمریکایی‌ها حضوری پررنگ داشته و نیز به چشم خود نابودی مفهوم شایستگی را می‌بینیم که در گذشته سرمایه‌داران قدر، مطیع و فرمانبردار آن بودند. بسیاری از سران اقتصادی جهان از آنچه در بحران مالی ۲۰۰۸ رخ داد وحشت‌ کردند. پس چرا آنان نه پیش و نه پس از بروز بحران حرفی نزدند؟ زیرا سرمایه‌دارانی که خویشتندارانه و صادقانه عمل کرده بودند در برابر همتایان بی‌صداقت و بی‌پروای خود دیگر نه تریبونی برای موعظه پیرامون استانداردهای خود داشتند و نه واژگانی در خور این موعظه. به این ترتیب حسن شهرت سرمایه‌داری لکه‌دار شده و اصول سرمایه‌داری را باید از نو بازخوانی کرد. اما در حال و هوای سیاسی کنونی برای به روز کردن مفاهیم سرمایه‌داری نیازمند تعریفی دوباره از حقایق قدیمی هستیم، تعریفی که بتواند نظر مساعد طیف سیاستمداران را جلب کند.
برخی پیشنهادها از این قرارند: ایالات‌متحده برای شکوفایی بشریت به وجود آمد. یعنی آنکه همه خواستند آزادی را برای کسب شادمانی به کار گیرند. سرمایه‌داری تعبیر آزادی‌خواهانه از اقتصاد است. شادکامی، یعنی در واقع همان تعریف کلاسیک رضایت ماندگار و موجه در زندگی، هم به آزادی اقتصادی وابسته است و هم به اشکال دیگری از آزادی. تنها وقتی می‌توانیم ادعای کامیابی کنیم که سلسله موفقیت‌های کوچک و بزرگ زندگی ما به طور مستقیم از عملکرد خود ما حاصل شده باشد. شاید بتوان به آن نام «موفقیت بازیافته» داد که ممکن است حاصل یک ازدواج درست باشد یا بزرگ کردن بچه‌هایی شایسته یا به دست آوردن جایگاهی مهم در یک اجتماع یا حتی دلبستگی به نوعی باور و عقیده. زمینه کسب چنین موفقیت‌هایی در حوزه اقتصاد به واسطه وجود سرمایه‌داری فراهم می‌شود. اما مهمترین شاخص موفقیت ایجاد زندگی خوب برای خود و خانواده‌تان است که از راه تلاش و پشتکار به دست آمده باشد. به راه انداختن کسب‌و‌کاری موفق که به واسطه عملکرد فرد از هیچ، چیزی نو بیافریند هر قدر هم کوچک باشد رضایت خاطری را ایجاد می‌کند که از درآمد مادی به دست آمده بسیار باارزش‌تر است. پیدا کردن شغلی که هم مخارج زندگی را تامین کند و هم فرد از آن لذت ببرد از شروط حیاتی و اولیه کسب موفقیت است. و همه آنچه گفته شد بستگی دارد به آزادی عمل در حوزه اقتصاد.
آنچه از دست دولت بر می‌آید آن است که قوانینی ایجاد کند تا به کمک آنها تجارت با آگاهی و دست باز بتواند راه خود را برود. از آن مهم‌تر دولت باید با قدرت ضامن اجرای قوانینی باشد علیه استفاده از زور، کلاهبرداری و تبانی مجرمانه و از اعمال قوانین شبه‌جرم برای آنان که به دیگران آسیب می‌رسانند دفاع کند. هر نوع ورود یا مداخله دیگر دولت در بازار نتیجه‌اش محدود کردن آزادی اقتصادی و در پی آن محدود کردن راه‌های کسب موفقیت افراد است. به باور من هوادار آزادی فردی هیچ یک از محدودیت‌هایی که گفتیم مشروعیت ندارد. اما به هر عقیده‌ای باور داشته باشید باید به این حقیقت اعتراف کرد که هر مداخله‌ای که بر سر راه کسب‌و‌کار مردم مانعی ایجاد کند یا دست مردم را برای ورود به حرفه‌ای ببندد یا هزینه استخدام یا اخراج را بالا ببرد یا شرایط و تسهیلات کار را معین کند یا سودی را مال خود کند، مزاحم آزادی اقتصادی می‌شود و راه کامیابی را برای استخدام‌کننده و استخدام‌شونده دشوار می‌کند. در ضمن به هر عقیده‌ای باور داشته باشید باید بدانید که هر مداخله جدید از سوی دولت به جایی می‌رسد که نتوان قوانین بنیادی ضدکلاهبرداری و تبانی را اعمال کرد. سیاستمداران در هر طیف که باشند می‌دانند این نوع مداخلات بیشترین آسیب را به افراد و سرمایه‌گذاری‌های کوچک وارد می‌آورد. بانک‌ها و شرکت‌های بزرگ می‌توانند به نوعی خود را با قوانینی که تصویب می‌شوند هماهنگ ‌کنند. این کسب‌و‌کارهای کوچک و افراد هستند که در نتیجه تصویب برخی قوانین جدید مانند «قانون اجرای سلامت و ایمنی حرفه‌ای» یا «آژانس حفاظت از محیط زیست» یا «کمیسیون فرصت‌های شغلی برابر» با مشکلاتی اساسی روبه‌رو خواهند شد. در آخر سیاستمداران از هر طیف می‌دانند نتیجه رخدادهای بیست و پنج سال گذشته به یک نظام قانون‌گذاری تو در تو و قوانین غیرمنطقی مداخله‌گرانه و قوانین مالیاتی فاسد منجر شده است. ساده‌سازی و منطق‌گرایی جامع در این نظام حتی دموکرات‌های میانه‌رو را نیز در فضایی که از نظر سیاسی کمتر قطبی باشد مایل به توافق می‌کند. از سویی دیگر وقتی به یک اجماع ملی می‌رسیم که بدانیم این سرمایه‌داری است که بهترین و ضروری‌ترین سازوکارها را برای زندگی آمریکایی در نظر می‌گیرد و این سرمایه‌داری آزاد است که علاوه بر تولید ثروت ملی و کاهش فقر، توانایی آمریکایی‌ها برای دستیابی به «موفقیت بازیافتی» را برای کسب شادمانی گسترش می‌دهد.
علاوه بر آن برای رسیدن به اجماع ملی نیازمند آنیم که ادبیات خود درباره اخلاقیات سرمایه‌داری را احیا کنیم. احترام شخصی و حس شایستگی و توجه به وابستگان و نزدیکان، ارزشی است هم‌وزن ارزش‌های دیگر. از نظر تاریخی این ارزش‌ها عمیقا در نوع آمریکایی سرمایه‌داری تجسم یافته‌اند. اگر به طبقه متوسط و کارگر آمریکایی باید دوباره یادآوری کنیم که ثروتمندان دشمن آنان نیستند به ثروتمندان نیز باید بگوییم که تعهدات آنان تنها با پرداخت صورت‌حساب‌های مالیاتی به انجام نمی‌رسد. نظارت اصولی می‌تواند میراث آزادیخواهانه ما را پرورش دهد و اعاده کند و بی‌تفاوتی سرمایه‌داران به این نظارت می‌تواند ریشه میراث تاریخی ما را بخشکاند.