«تهرن»یک روایت دشوار از مشروطه - ۲ اسفند ۸۶
رهام وزیری
تئاتر تهرن دیالوگی است در فاصله دو مونولوگ، نمایش با جملاتی از محمدعلی شاه قاجار پس از به توپ بستن مجلس آغاز شده و با فرمان عزل محمدعلی شاه از سلطنت به پایان میرسد. تهرن میکوشد داستانی را در فاصله استبداد صغیر روایت کند. محمود استاد محمد که نامش برای به سالن کشاندن علاقهمندان حرفهای تئاتر کافی است، پس از پنج سال دوری از تئاتر داستان غریبی را برای به صحنه کشاندن برگزیده است. نمایش تهرن داستان مشروطه را در فضای بنادر خلیجفارس روایت میکند. استاد محمد مراسم زار وزارگیری را به عنوان بستر کار خود برگزیده است. در نگاه اول مراسمزار که ریشه در خرافات کهن دارد با داستانی از مشروطه جور درنمیآید، اما استاد محمد توانستهاست روایتی دلنشین از این دو درکنار هم قرار دهد. داستان تهرن حکایت یک مشروطه خواه است که در جریان استبداد صغیر به یکی از بنادر دورافتاده جنوب کشور تبعید شده است. علی نقیخان ملک دیوان با بازی اصغر همت به همراه همسرش خورشید که دختر ناصرالدین شاه است با بازی هدی ناصح و دخترش تاج ماه با بازی نگار جواهریان به بندری تبعید شدهاند. حکومت که از طریق تبعید و تحقیر ملک دیوان نتوانسته او را از راه مشروطهخواهی باز دارد با همکاری حاکم بندر سعی میکند از راه خرافه و فشارهای روانی زندگی ملک دیوان را پریشان کند. صاحب زالی، حاکم ظالم بندر، سالها است که با همکاری «بابازار» به مردم جاهل این بندر حکومت میکند. صاحب زالی ابتدا ملک دیوان را به همکاری با انگلیس و خیانت به وطن متهم میکند و سپس مدعی میشود که جن بر تاج دختر ملک دیوان مسلط شده است. کهور نوکر صاحب دیوان بیماری صرع دارد و غش کردنهای او کمک بزرگی برای صاحب زالی است که به مردم سادهاندیش بندر بقبولاند که بادهای کافر بر کهور مسلط شدهاند. صاحب زالی خورشید همسر ملکدیوان را تا سرحد جنون پیش میراند و کهور را به مراسم زارگیری میکشاند. ملکدیوان دخالت کرده و قصد نجات کهور را دارد که مردم خشمگین او را به بند میکشند و دست آخر بابازار برای کهور فرمان تهرن میدهد. تهرن آخر قصه دردناک بیماری است که بابازار نتوانسته روحش را از چنگ جن خلاص کند. به درمان فردی که تهرن شده دیگر امیدی نیست و باید او را در کوه هفتخواهران به زنجیر کشید تا خوراک حیوانات وحشی شود.
محمود استادمحمد در این نمایش از دید خود نبود فرهنگ و عدم شناخت را عامل اصلی شکست مشروطه معرفی میکند. خرافهزار در تهرن استعارهای میشود از بیفرهنگی مردم نسبت به مشروطه و مشروطهخواهی. نویسنده قصهای زیبا را نوشته است. تلفیقی سخت در نهایت داستانی روان را پدید آورده است. اما روانی متن در اجرا چندان از کار در نیامده است.
از انتهای قصه که به نظر میرسد استاد محمد به سرعت قصه را جمع میکند که بگذریم مابقی داستان قابل قبول است. شاید یک دلیل اصلی افت کیفیت اجرا را بتوان در تعویض دو بازیگر اصلی جستوجو کرد. در ابتدا قرار بود صدرالدین شجره و پردیس افکاری نقشهای ملک دیوان و خورشید را بازی کنند؛ اما گویا به دلیل درگیری در پروژههای تصویری جای خود را به بازیگران جدید دادند. کمبود فرصت تمرین بازیگران جدید باعث شده است تا کارگردان نتواند به خوبی از تمام ظرفیتهای بازیگری و قدرت اصغر همت استفاده کند. اجرای برخی بازیگران نیز غلو شده به نظر میرسد. ساختار نمایش به گونهای است که نمیتوان گفت بازیگران با اجراهای برجسته شده سعی دارند در تماشاگر آشناییزدایی ایجاد کنند.
مراسم زارگیری و فرمهای طراحی شده برای آن در کنار اورادی که ادا میشوند از نقاط قوت نمایش به حساب میآید. استاد محمد با این ارائه نشان داده است در مورد چگونگی اجرای مراسم زار شناخت کافی دارند. حضور خسرو احمدی در نقش صاحب زالی حس یک حاکم مستبد و ظالم را به خوبی القا نمیکند به خصوص برای تماشاگران غیرحرفهای تئاتر که خسرو احمدی را پیشتر در برنامه تلویزیونی و در نقشهای غیرجدی دیدهاند. موسیقی نمایش کارکردی کاملا پویا و غیرمنفعلانه دارد. موسیقی جنوبی عالی که تنها رابط بین تماشاگر و فضای یک شهر بندری است. در پسزمینه موسیقی صدای دریا و مرغان دریایی کمک فراوانی به القای این احساس میکند.
ارسال نظر