نگرش سیستمی به «مالیات ستانی»

دکتر مهدی علی نژاد استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تبریز از دیر باز یکی از مسائل و مشکلات دولت‌ها از جمله دولت ایران بحث مالیات و جمع‌آوری آن از مودیان است. اهمیت این موضوع نیز طبیعتا به دلیل عمده بودن درآمدهای مالیاتی در هر دولت نسبت به سایر درآمدهای آن است. اگر چه سالیان زیادی است که در این زمینه بحث‌ها، کنفرانس‌ها و روش‌های گوناگونی اجرا شده است، اما کماکان مشکل وصول و جمع‌آوری مالیات خصوصا در کشور ما همچنان به قوت خود باقی است. خصوصا در این چند سال اخیر که تلاش‌های زیادی در این رابطه انجام شده است که به‌عنوان مثال می‌توان به تهیه نرم‌افزار جامع مالیاتی، تاکید بر ماده ۱۶۹ معاملات فصلی یا حتی بحث مجازات‌های قضایی اشاره کرد. اکنون سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا تمام این اقدامات و صرف این میزان هزینه در راستای افزایش وصول مالیات باعث کاهش پدیده فرار مالیاتی یا مالیات‌های زیر زمینی شده است؟ در حقیقت منظور این است که آیا ارتباط صحیحی بین مخارج متحمل شده و منافع حاصل از آن وجود دارد؟

البته نکته‌ای که باید به آن اشاره کرد، این است که علاوه بر هزینه‌های گزافی که دولت بابت وصول مالیات متحمل می‌شود، هزینه‌های دیگری نیز وجود دارد که چندان آشکارا قابل ردیابی نیست و دقیقا به همین دلیل نیز چندان کسی در این مورد یا اطلاعی ندارد یا اگر هم در جریان آن باشد، پیگیر آن نیست و آن هزینه فرصت از دست رفته عدم وصول مالیات است که در مباحث و بحث‌های مطرح شده کسی به آن توجه نمی‌کند. در حالی که شاید این هزینه پنهان بیشتر از هزینه‌های آشکار آن باشد.

با کمی دقت می‌توان پاسخ این سوال را حدس زد. اگرچه در ظاهر صرف این همه زمان و هزینه موجب شده احساس کنیم مشکلات و مسائل مرتبط با مالیات کاهش پیدا کرده است؛ اما اگر کمی واقع بین باشیم، کاملا مشخص است که اگر چه این اتفاق یعنی کاهش مالیات‌های زیر زمینی ممکن است اتفاق افتاده باشد؛ اما در مقابل این همه مصارف نتوانسته‌ایم منافع چندانی دریافت کنیم و مطمئنا نباید فراموش کنیم که مالیات درآمد اصلی هر دولتی است و با توجه به فلسفه وجودی مالیات نمی‌توانیم و نباید به این دستاوردهای اندک قانع شویم.

در دهه‌های اخیر خصوصا چند سال گذشته روش‌ها و گزینه‌های مختلفی مورد بررسی و آزمون قرار گرفته است و می‌توان تمام آنها را به‌نوعی ادامه همان روش‌های گذشته قلمداد کرد. روش‌هایی که هیچ‌گاه نتوانسته است مشکل را حل کند و صرفا نقش مسکن را بازی می‌کنند و برای برهه‌ای از زمان کفایت می‌کند و به نوعی همان قضیه آزمون و خطاست و مبالغ بسیاری در این بین هدر رفته و همچنان در حال از بین رفتن است.

اکنون سوالی که مطرح می‌شود این است که راه حل چیست؟ آیا همین سبک و سیاق را باید ادامه داد؟ آیا زمان آن نرسیده که مسیر را تغییر دهیم؟ مجددا تاکید می‌شود اگرچه این تلاش‌ها و زحمات خصوصا در چند سال اخیر توانسته است بخشی از مشکلات را کمتر کند اما به نظر می‌رسد نتوانسته است قانع‌کننده باشد!! بنابراین می‌توان به این نتیجه رسید که صرفا با بهبود روش‌های فعلی نمی‌توان به نتیجه رسید.

پیشنهادی که این مقاله ارائه می‌دهد و شاید به‌گونه‌ای بتوان پاسخ سوال طرح شده یا به عبارتی مشکل اساسی مالیات را دانست می‌توان در دو بخش اصلی خلاصه کرد:

اولین راهکار این مقاله؛ تغییر نگرش‌های کنونی که فردی و غیرسیستمی است به یک نگرش سیستمی یکی از مشکلات اساسی کشور ما و مشکلات پیش روی آن، این است که ما هیچ‌گاه به مسائل و مشکلات به صورت سیستمی نگاه نکردیم و صرفا در پی رفع معلول هستیم و عمدتا کارهای صورت گرفته به نوعی در حد یک مسکن عمل می‌کنند و هیچگاه در پی ریشه کن کردن مشکلات نیستیم به همین خاطر وقتی یک مشکل از جایی حل می‌شود، مشکلات دیگری از جای دیگر خود را نشان می‌دهند.

بنابر این اتخاذ یک نگرش سیستمی جهت حل مسائل کشور اجتناب‌ناپذیر است. در حقیقت نیاز به یک مهندسی مجدد برای حل مسائل و مشکلات اساسی کشور احساس می‌شود که یکی از مسائل مهم و اساسی نیز بحث مالیات است که باید این اتفاق در ساختار آن ایجاد شود.

مفهوم نگرش سیستمی و مهندسی مجدد مصداق شعر سهراب سپهری است؛ «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید». اگر کمی تامل داشته باشیم کاملا مشخص است که تنها را حل مسائل و مشکلات کشور خصوصا در حوزه مالیاتی تغییر نگرش و تغییر رفتار نسبت به این مقوله است.

هنگامی که کلمه سیستم مطرح می‌شود معانی مختلفی در ذهن شکل می‌گیرد؛ اما تعریفی را که جامعیت بیشتری دارد می‌توان به شرح زیر مطرح کرد (پیری و همکاران، ۱۳۹۱):

«سیستم مجموعه یا ترتیبی از اشیا یا اجزای به هم وابسته بوده که در ارتباط با یکدیگر هستند و هدف عمومی واحدی را به انجام می‌رسانند.» از این تعریف کاملا پیدا است که سیستم چند ویژگی مهم نظیر هدفگرا بودن، وابستگی اجزا و... دارد.

اگر بخواهیم با یک مثال ساده مفهوم سیستم را عینی کنیم می‌توان اینگونه مطرح کرد که اگر در یک بیمارستان، شخص بیمار غیر از بیماری خود و درمان آن دغدغه دیگری داشته باشد یا اگر در دانشگاهی دانشجویان آن دانشگاه غیر از تحصیل و پژوهش دل مشغولی دیگری داشته باشند آن مجموعه سیستم کاملی ندارد. در حقیقت منظور این است که در سیستم مالیاتی ابتدا باید اهداف و فلسفه وصول مالیات شناسایی شود و همچنین در این سیستم همگان خود را جزئی از آن بدانند.

با این مثال‌ها کاملا مشخص می‌شود که در حوزه مالیات هم این نیاز مبرم و بدیهی است. بنابر این باید با طراحی یک سیستم کامل و سپس یک سیستم اطلاعاتی جامع مشکلات عدم وصول مالیات را به صورت زیربنایی مرتفع کرد تا به این ترتیب هم مسوولان مالیاتی و دولت و هم مودیان و در نهایت مردم جامعه به رضایت برسند تا به این ترتیب فلسفه وصول مالیات حل شود.

راهکار دوم پیشنهادی این مقاله برمی‌گردد به واژه‌ای که هر از چند گاهی در هر زمینه‌ای زیاد شنیده می‌شود اما هیچ‌گاه به طور کامل اجرا نمی شود و آن هم واژه‌ای نیست جز «فرهنگ». در حوزه مالیاتی نیز این واژه به کرات به کار گرفته می‌شود و معمولا بیان می‌شود که باید فرهنگ مالیاتی در جامعه رواج یابد و مردم باید بپذیرند که مالیات جزئی از وظیفه آنها است و از این شعارها که کمتر زمانی دیدیم که عملا محقق شود.

متاسفانه این عادت نادرست در کشور ما وجود دارد که همیشه به دنبال معلول هستیم و کمتر سعی می‌کنیم خودمان را به زحمت بیندازیم و به جست‌وجوی علت یا علل واقعی مشکل بپردازیم. در واقع قضیه بر‌می‌گردد به همان مثال معروف گل‌آلود بودن سرچشمه و اینکه در هر دوره‌ای شخصی با ظرف مشخصی آب گل‌آلود را از مسیر رودخانه به بیرون می‌ریزد و با جابه‌جایی فرد مورد نظر، شخص دیگر و ظرف دیگر و... و این داستان تا کنون ادامه داشته و دارد که قطعا هیچگاه سرچشمه با این اعمال پاک نخواهد شد. بنابر این باید لحظه ای برگردیم و علت را درست کنیم تا مشکلات برطرف شوند.

در مقوله فرهنگ مالیاتی نیز دقیقا مشکل همین است. یعنی کمبود فرهنگ مالیاتی در کشور خود معلول علت یا بهتر بگویم معلول سوال دیگری است که علت تمام مشکلات مالیاتی است و اگر نتوانیم به این سوال پاسخ دهیم شاید بتوان با روش‌ها و راهکارهای فعلی کمی از بار هزینه‌ای ناشی از عدم وصول مالیات و نیز هزینه‌های پنهان آن بکاهیم اما یقینا مشکل کماکان پابرجا خواهد ماند.

حال این سوال چیست که نتوانستیم تا کنون به آن پاسخ دهیم؟ این سوال ساده و متداول این است «که چرا مالیات بدهیم» آری سوال بسیار ساده‌ای است و سوالی است که بارها شنیده‌ایم و در تئوری و مباحث نظری و کنفرانس‌ها ساعت‌ها می‌توانیم به آن جواب بدهیم و برای پرداخت مالیات دلایل کاملا درست بیاوریم اما در نهایت می‌رسیم به همان زنبور بی‌عسل!!

مشکل این نیست که ندانیم واقعا چرا مالیات می‌دهیم بلکه مشکل این است که نتوانسته‌ایم برای مردم و مودیان این سوال را به صورت عینی ترسیم کنیم. هنر این است که این سوال به یک فرهنگ عمومی تبدیل شود و یکایک افراد جامعه نمودهای عینی مالیات‌هایی را که می‌پردازند مشاهده و حس کنند که مالیات‌های پرداختی به خودشان برمی‌گردد.

علت اینکه در این مقاله اشاره به مسیر اشتباه شد همین است. به‌عنوان مثال حتی خیلی از مردم نمی‌دانند که وزارت دارایی صرفا وصول کننده است و بخش اعظم مالیات‌ها را سازمان‌های دیگر مصرف می‌کنند.

جالب‌تر این است که بدانیم بحث فرهنگ مالیاتی خود یکی از زیر‌ساختارهای پیاده‌سازی سیستم و نگرش سیستمی است. بنابراین تنها زمانی می‌توانیم ادعا کنیم که کلمه فرهنگ مالیاتی در جامعه نهادینه شده و تمامی افراد با رضایت کامل و با صداقت مالیات می‌پردازند که به آنها نشان داده شود آثار واقعی مالیات آنها در کجا خود را نشان داده است. و تنها زمانی می‌توانیم بگوییم که به سوال «چرا مالیات می‌دهیم؟» پاسخ داده‌ایم که دیگر شخصی از خود یا از دیگران هیچ‌گاه این سوال را نپرسد!

نتیجه‌گیری

در بحث مالیات نکته‌ای که حائز اهمیت است تغییر نگرش به یک نگرش سیستمی و پیاده‌سازی سیستم مهندسی مجدد جهت حل و کاهش مشکلات مالیاتی است. همچنین مودیان و مردم باید بتوانند اثر واقعی پرداخت مالیات خود را مشاهده کنند تا دیگر پرداخت مالیات تبدیل به یک فرهنگ عمومی شود؛ زیرا در این صورت می‌توانیم از صرف هزینه‌ها و زمانی که در حال هدر رفتن است جلوگیری کنیم و با این کار می‌توانیم هم از بار روانی دولت نسبت به عدم وصول مالیات و کاهش درآمدهای مالیاتی دولت بکاهیم و هم با بسط این فرهنگ عمومی به آبادانی کشور کمک کنیم تا از این طریق هم دولت نسبت به مالیات‌های وصولی رضایت کامل را داشته باشد و هم مردم نسبت به پرداخت آن با اطمینان خاطر عمل کنند.