دایرهالمعارف اقتصاد
نوآوری - ۷ تیر ۸۹
مترجمان: محمدصادق الحسینی، پریسا آقاکثیری
بخش دوم و پایانی
ملزومات نوآوری
دو گفته رایج درباره نوآوری وجود دارد. مورد اول آن است که «اگر تله موش بهتری بسازید، دنیا پشت در خانه شما جمع خواهد شد.»
تیموتی سندفر
مترجمان: محمدصادق الحسینی، پریسا آقاکثیری
بخش دوم و پایانی
ملزومات نوآوری
دو گفته رایج درباره نوآوری وجود دارد. مورد اول آن است که «اگر تله موش بهتری بسازید، دنیا پشت در خانه شما جمع خواهد شد.» اقتصاددانی به نام ژاکوب اشموکلر (Jacob Schmookler) در اثر بسیار مهم و تعیینکنندهای که در رابطه با نوآوری به نگارش درآورده است، با مقایسه نرخ صدور حق ثبت با میزان سرمایهگذاری در تکنولوژیهای جدید، این دیدگاه را تایید کرده است. وی نتیجهگرفته که نوآوری تقریبا همواره به واسطه تقاضای اقتصادی به وجود میآید: افراد بر پایه این باور که بازدهی اقتصادی نوآوری بیشتر از هزینههای آن خواهد بود، دست به نوآوری میزنند. اما بعضی از اقتصاددانان دیدگاه وی را به این خاطر که بسیار سادهانگارانه است و به ویژه به دلیل غفلت از عواملی مستقل از اقتصاد که به شدت بر چگونگی وقوع نوآوری تاثیر میگذارند، مورد انتقاد قرار دادهاند. صرف وجود تقاضا برای یک کالا یا خدمت جدید برای به بار آمدن نوآوری کافی نیست.
گفته رایج دیگر آن است که «احتیاج مادر اختراع است». اما واقعیت آن است که فراغت مادر نوآوری است. به بیان اقتصادی مازاد سرمایه، زمان و هزینه اولیه لازم برای پیادهسازی یک ایده جدید را فراهم میکند. (رجوع کنید به سرمایهگذاری). از آنجا که ممکن است یک کالا یا خدمت جدید یا حتی یک قاعده تازه اجتماعی موفقیت آمیز نباشد، یک مبتکر بالقوه باید منابعی را فراهم کند تا بتواند بدون اینکه بازدهی تضمین شده باشد، پیادهسازی ایده خود را آغاز کند. از این رو توانایی گردآوری و بهکارگیری سرمایه برای هر گونه نوآوری ضروری است و سرمایه هم تنها زمانی در دسترس خواهد بود که افرادی از ثروت کافی برخوردار باشند تا افراد مبتکر بتوانند وقت خود را برای تفکر خلاقانه صرف کنند. اما برای بروز نوآوری صرف دسترسی به سرمایه کافی نیست. سرمایه باید پایدار و متحرک باشد (رجوع کنید به حقوق مالکیت). هرناندو دسوتو شرح میدهد که حتی در جاهایی که کارآفرینی زیادی صورت میگیرد و سرمایه در دسترس است، نیازهای مبتکران بالقوه برآورده نمیشود، مگر آنکه سرمایه متحرک باشد تا امکان تبدیل انواع مختلف ثروت به اعتبار فراهم آید. این تحرک «سند(های) مالکیت» مثل قبالههای ملکی را در بر میگیرد که «نمایانگر پتانسیل غیرمشهود موجود در داراییهایی است که انباشت میکنیم.» ثبات سرمایه در اثر حاکمیت قانون فراهم میآید که باعث میشود استفاده از زور و اجبار در جامعه به پدیدهای قانونمند و قابل پیشبینی بدل شود. اگر نتوان سرمایهگذاری را در برابر سلب مالکیت بیمه کرد، احتمال آن که صاحبان سرمایه ریسک سرمایهگذاری در یک ابداع جدید را قبول کنند، کاهش پیدا خواهد کرد. کشورهایی که حاکمیت با ثبات قانون از جمله حقوق مالکیت در آنها وجود ندارد، از رفاه کمتری برخوردار خواهند بود و نوآوری کمتری در آنها رخ خواهد داد. پل رومر، دانشمندی که در زمینه رشد اقتصادی جایگاه ممتازی دارد، توضیح داده است که نوآوری از ترکیب نهادهای اجتماعی تشویقکننده رشد و ایدههای جدید منتج میگردد. افراد زیادی میتوانند در آن واحد در ایدهها (برخلاف اشیا) سهیم باشند؛ بنابراین ایدهها میتوانند سرعت پیشرفت تکنولوژیکی را به شدت افزایش دهند. بنابراین سرمایه، نهادهای اجتماعی و تکنولوژیهای جدید به تنهایی مسبب رشد نمیشوند؛ بلکه باید آنها را با توانایی و تمایل به تفکر و عمل خلاقانه ترکیب کرد (رجوع کنید به کارآفرینی). این بدان معنا است که نوآوری، الزامات فلسفی و روانشناختی خاص خود را به همراه دارد. توانایی تفکر خلاق به ابزارهای معرفتشناختی مثل روش علمی نیاز دارد که فرد مبتکر میتواند با استفاده از آن به یک مساله نزدیک شده و فرآیند حل آن را آغاز کند. فلسفههایی که چنین ابزارهایی را به وجود نیاوردهاند (مانند مذاهب جزمی)، از نوآوریهای تکنولوژیکی ممانعت خواهند کرد. همانگونه که ناتان رزنبرگ و ال.ای.بردزل بیان کردهاند روش علمی، ابزار ضروری برای ایجاد رفاه را برای تمدن غرب فراهم آورد. دیوید لاندس در کتاب خود با عنوان «ثروت و فقر ملل» به این نکته اشاره میکند که نوآوری علاوه بر آنکه عوامل جغرافیایی و دیگر عوامل غیرمستقیم را در پشت خود دارد، از بنیانهای اخلاقی و متافیزیکی مهمی نیز برخوردار است. بعید است جوامعی که در آنها نوآوری به صورت عاملی برای در هم ریختن گناهآلود نظم کیهانی در نظر گرفته میشود یا افراد به خاطر داشتن تفکری متفاوت با دیگران تنبیه یا طرد میشوند، این پدیده را تجربه کنند. از سوی دیگر مثلا دلیل پیشرفت آمریکا در اوایل دوران شکلگیریاش تا حدود زیادی این بود که «این کشور بستری مناسب برای دموکراسی و سرمایهگذاری بود» که در آن «برابری زمینه را برای پرورش اعتماد به نفس، جاهطلبی، آمادگی ورود به بازار و رقابت در آن و رشد روحیه فردگرایی و جسارت طلبی فراهم میکرد».
برخی از اقتصاددانان بر این باورند که شرکتهای بزرگتر در معرفی کالاها و خدمات ابتکاری مزیت دارند؛ زیرا میتوانند از پس سرمایهگذاری در ایده جدیدی که احتمال بیثمر بودنش وجود دارد و میتواند بسیار پرهزینه باشد، برآیند. مثلا RCA پیش از آنکه در تولید تلویزیونهای رنگی به موفقیت تجاری دست پیدا کند، بیش از شصت و پنج میلیون دلار را که در میانه قرن بیستم مبلغ بسیار زیادی بود، سرمایهگذاری کرد. همچنین بعضی از اقتصاددانان معتقدند که شرکتهای بزرگتر میتوانند افراد مستعدتری را برای طراحی ایدههای نو به خود جذب کنند. اما سلطه در بازار بدان اندازه که این اقتصاددانها گمان میکنند، حائز اهمیت نیست. فردریک شرر (Frederic Scherer) خاطرنشان میکند که بیش از نیمی از شصت و یک اختراع مهم قرن بیستم را کسانی صورت دادند که استاد دانشگاه بودند یا به هیچ سازمان تحقیقاتی رسمیای وابستگی نداشتند. اختراع تلفن، لامپ و حتی دستگاه پرورش نوزادان نارس که به عنوان وسیلهای برای جذابتر شدن کارناوالهای شادی در کانی آیلند عرضه شده بود، همگی به تحقیق و توسعه خصوصی بازمیگردد. علاوه بر آن شرکتهای جاافتاده و تثبیت شده نیز گاهی اوقات در ارائه ابتکارات به کندی عمل میکنند. مثلا ژیلت از ترس آنکه مبادا تیغ فولادی ضدزنگ جدیدش آن قدر کارا باشد که باعث شود فروش محصولاتش کاهش پیدا کند، در ارائه این محصول در دهه ۶۰ چندان عجله نکرد( معلوم شد که این نگرانی نیز مثل واهمه از بهکارگیری ماشینآلات نساجی در قرن هجدهم در انگلستان بیدلیل بوده است). آیبیام نیز تا وقتی که شرکتهای کوچک و تازهکاری مثل اپل و کمودور در ارائه کامپیوترهای شخصی با موفقیت روبهرو نشدند، تولید این محصول را به تاخیر انداخت. به علاوه شرکتهای پرسابقه و ثروتمند لزوما به استعدادها دسترسی بیشتری ندارند. برخی از شرکتهای نرمافزاری سیلیکون ولی با تعبیه تخت در محل کار، ایجاد مکانی برای بازیهای فوتبال دستی و فریزبی و پرکردن اتاقها با غذاهای مجانی سعی کردهاند این مکانها را به گونهای طراحی کنند که استعداد نوآوری و خلاقیت در کارگران شکوفا شود. کارمندان شرکت فیلمسازی پیکسار نه در اتاقک، بلکه در «کلبههایی» که خودشان طراحی کردهاند کار میکنند تا بدین طریق، محیط ایدهآلی برای تفکر خلاق به وجود آید. تمایل افراد به تامل درباره ایدههای غیرمعمول و مواجهه با کسانی که نوآوریهای آنها را غیراخلاقی یا نامعقول میدانند نیز بر توانایی آنها جهت نوآوری موثر است. این فرآیند خلاق غالبا به طور بالقوه با عدم موفقیت و ورشکستگی مالی همراه است.
در حالت افراطی، نوآوری میتواند به تضاد با خانواده، دوستان و رهبران مذهبی و اجتماعی منجر شود. بنابراین نوآوری با پدیده روانشناختی اعتماد به نفس ارتباط دارد. آزادی سیاسی نیز یکی از ملزومات حائز اهمیت است. از آنجا که نوآوری غالبا به مبادله و بیان ایدهها نیاز دارد، آزادی مخالفت کردن از اهمیت ویژهای برخوردار است. همچنین بدان خاطر که نوآوری در اغلب موارد به واسطه میل کسب سود تحریک میشود، امنیت حقوق مالکیت نیز با تضمین امنیت افراد مبتکر در بهرهگیری از ثمرات کار خود، نقش یک محرک مهم را ایفا میکند. نوآوری علمی همانند خلاقیت هنری یا فلسفی در کشورهایی که از آزادی سیاسی بالاتری برخوردارند، به میزان بیشتری صورت خواهد پذیرفت. به علاوه برای آنکه آزادی سیاسی با موفقیت همراه باشد، باید با ابتکار و نوآوری همراه شود تا به جای تامین امیال قدرتهای سیاسی، نیازهای مصرفکنندهها را برآورده نماید. اگرچه اقتصاددانی به نام کنت ارو (KENNETH ARROW) در دهه ۱۹۶۰ استدلال کرد که بازارهای آزاد به خاطر ترس از ریسک، کمتر از میزان بهینه در نوآوری سرمایهگذاری میکنند، اما رزنبرگ و بریدزل معتقدند که دلیل پیشرفت کشورهای غربی دقیقا این بود که «عکسلالعمل بازار به نوآوریها آزمایش موفقیت یا شکست آنها بود و این اثری بود که در نتیجه این حقیقت که هر کس باید ضرری را که متحمل شده بود به تنهایی به دوش میکشید، تشدید میشد. این گونه استفاده از انگیزه رقابتی برای تشویق تغییر، گسستی آشکار از سنتها بود؛ زیرا جوامع و حاکمان آنها همواره به شدت در مقابل تغییر ایستادهاند، مگر آنکه تغییر قدرت و رفاه خود شخص حاکم را افزایش داده باشد». به نظر رزنبرگ و بریدزل، ریسکهای بالقوه نوآوری باعث میشود که در اقتصاد آزاد، سرمایه با آگاهی و هوشیاری بیشتری در مقایسه با اقتصادهای دستوری به کار گرفته میشود.
دورنمای سود انحصاری، انگیزه بسیار مهمی برای بروز نوآوری است. یک «تلهموش جدید» حداقل تا زمانی که رقبا از این ابتکار پیروی نکرده باشند، مزیتی را برای تولیدکنندهاش فراهم خواهد آورد. به قول شومپیتر «هر موفقیتی میتواند باعث شود که برای مدتی انحصار ایجاد شود» نمونهای برای اینکه نوآوریها غالبا با میل به کسب سود انحصاری آغاز میشود، صنعت فیلمسازی است. کارآفرینی به نام آدولف زوکر در اوایل شکلگیری صنعت فیلمسازی شرکت Paramount Pictures را به راهانداخت. این بنگاه نیز همانند بسیاری از دیگر استودیوهای فیلمسازی، تمام فرآیند تولید فیلم از نوشتن متن تا تهیه و توزیع فیلم بین سینماهایی را که آنها نیز تحت مالکیت این شرکت بودند، انجام میداد. از آن جا که فیلمسازی همچنان ایدهای نسبتا تازه بود، منطقی بود که یک بنگاه واحد هم به تولید فیلم پرداخته و هم آنها را نمایش دهد. این مورد همانند شبکههای تلویزیونی بود که زمانی در مالکیت شرکتهای تولیدکننده تلویزیون بودند. در ۱۹۴۸ تصویب یک قانون ضدتراست به مالکیت استودیوهای فیلمسازی بر سینماها پایان داد. اما انحصارهای دنیای واقعی در برخی مواقع به نوآوری کمک کردند. یک ابزار قانونی که برای حمایت از نوآوری و ترغیب آن طراحی شده حق ثبت است که یک انحصار حقوقی است که حق انحصاری کسب سود از پیادهسازی یک ایده را به صاحب آن ایده اعطا میکند. هر کس را که سعی کند از فروش چیزی که تحت پوشش حق ثبت فرد دیگری باشد سود به دست آورد، میتوان مورد پیگرد قرارداد و مجبور به بازپسدهی این سودها کرد.
با این همه اگرچه امکان وجود انحصار موقتی میتواند به بروز نوآوری کمک کند، انحصار دائمی میتواند مانعی سر راه آن به شمار رود. شرر مینویسد: «شرکتی که هماکنون بازار را تحت سلطه دارد، از افزایش سرعت بهبود محصولات خود چندان منتفع نخواهد شد». از این رو حق ثبتها تنها برای مدت محدودی اعطا میشوند. این امر تضمینکننده آن است که اگر شرکتها میخواهند سلطه خود را بر بازار حفظ کنند، باید همچنان به ارضای نیازهای مصرفکنندگان ادامه دهند. «اگر ورود یک مبتکر کوچکتر به بازار جایگاه شرکتهای مسلط را به خطر بیندازد و این شرکتها در اثر عملکرد ضعیف خود به جایگاه دوم تنزل یابند، ضرر زیادی خواهند کرد. اما اگر خوب عمل کنند، از سهم بیشتری در بازار برخوردار خواهند شد». علاوه بر مثال مربوط به آیبیام و اپل، تاریخ نوآوری در شرکتها آکنده از مثالهای دیگر است.
ناکامی هنری فورد در عرضه استارت برقی اتومبیل این فرصت را برای داجبرادرز ایجاد کرد که به رقابت با Model T بپردازد.
در دهه ۱۹۶۰ نیز زمانی که مدیران فروشگاههای بن فرانکلین، ایدههای یکی از کارمندان خود به نام سام والتون (Sam Walton) را نپذیرفتند، او خود فروشگاههای والمارت را تاسیس کرد.
درباره نویسنده: تیموتی سندفر(Timothy Sandefur)، نماینده اصلی در پروژه «آزادی اقتصادی» بنیاد حقوقی پاسیفیک در ساکرامنتوی کالیفرنیا است. وی همچنین عضو هیات تحریریه مجله لیبرتی (Liberty) است.
ارسال نظر