در هیچ‌کدام از کارهایم خودم نبودم

زند ادامه داد: برای ورود به دوبله اصلا با هیچ‌کس آشنا نبودم. به انجمن گویندگان رفتم و آن‌ها گفتند ورود تو به این عرصه خیلی طول می‌کشد. از طریق یکی از دوستانمان در تلویزیون به آقای مانی معرفی شدم و در آنجا کارآموزی را شروع کردم و یک سال فقط طرز کار گوینده‌ها را نگاه کردم؛ البته امروز این‌طور نیست. داوطلبان می‌آیند، دیالوگ جلویشان ‌گذاشته می‌شود و جمله را می‌گویند. در صورتی که آن موقع رسم بود که باید کار گوینده‌ها را می‌دیدیم و گوش می‌کردیم.

این پیشکسوت صدا و دوبله گفت: هنگامی که فیلم «میهن‌پرست» مل گیبسون را دوبله کردیم و خودم جای گیبسون حرف می‌زدم، پس از دوبله‌ صحنه‌ای که پسر گیبسون از دست می‌رفت، گوینده‌ای که به جای پسر او صحبت می‌کرد، بیرون رفت و گریه کرد. من خوشحالم که ما هنگام دوبله بدون آنکه تصویری از ما پخش شود چنان با صوت خود بازی کردیم که دیگران تحت تاثیر قرار بگیرند و گریه کنند. یا هنگام دوبله‌ «حس ششم» در صحنه‌ای خانم رادپور و شیرزاد که جای مادر و پسر حرف می‌زدند طاقت نیاوردند و یک دفعه زدند زیر گریه و من آمدم بیرون و نیم ساعت این دو را رها کردم و گذاشتم که تخلیه روحی شوند. اگر به این صورت کار انجام شود خیلی ارزشمند است. ولی مدیران دوبلاژی هستند که در روز دو فیلم سینمایی کار می‌کنند و به خود می‌بالند که آن قدر فرز هستیم که در روز دو سینمایی کار می‌کنیم. من اصلا به این جور کار کردن عقیده ندارم. البته مدیر دوبلاژ کندی هم نیستم. کار ما مثل فوتبال است، دروازه‌بان دویست توپ را می‌گیرد. ولی اصلا دیده نمی‌شود ولی اگر یک گل بخورد، دیده می‌شود. ما هم اگر کارهای خوبی انجام دهیم، دیده نمی‌شود ولی در مورد یک کار بد ما صحبت می‌شود.

او در پاسخ به اینکه کدامیک از کارهای خود را بیشتر دوست دارد، توضیح داد: برخی از قسمت‌های شرلوک‌هلمز که به جای جرمی برد حرف می‌زدم، خیلی جالب شده است. بعضی از استالونه‌هایی که گفتم خوب شده است. بروس ویلیس را در «اشک خورشید» پسندیدم. مل‌گیبسون از جمله هنرپیشه‌هایی است که راحت با او ارتباط برقرار می‌کنم، مثلا در فیلم‌های «میهن‌پرست» و «شجاع‌دل». حتی قرار بود «مصایب مسیح» را کار کنم، ولی به علت هم‌زمانی با دوبله ایرانی «بشارت منجی» امکان‌پذیر نشد. البته انتخاب یکی از کارهایم برایم سخت است و البته آن‌قدر از خود راضی نیستم که همه‌ کارهای خودم را بپسندم. او از خاطرات دوبله‌ کارهایش چنین گفته بود: نصف بیشتر ناواروهای پخش‌شده غیرقابل پخش بوده است، من با دیالوگ آنها را قابل پخش می‌کردم، مسوولان پخش نمی‌فهمیدند، بعدا متوجه می‌شدند چه اتفاقی افتاده است. نه اینکه دروغ بگویم و به اثر خیانت کنم. بلکه یک جوری دیالوگ را تغییر می‌دادم که فرد عامی کم‌سواد از فیلم خوشش بیاید. ولی فرد حرفه‌‌ای که فیلم را می‌دید، می‌فهمید چه اتفاقی افتاده است. ولی کاری می‌کردم که پولی که از مملکت بابت خرید این اثر خارج شده است، از بین نرود.

او تاکید می‌کرد: در هیچ‌کدام از کارهایم بهرام زند نبودم. در سریال ناوارو، ناوارو شدم؛ آدمی که غر می‌زند، پایین و خفه حرف می‌زند و حتی هنگام شوخی هم خیلی جدی است.

او همچنین درباره سریال «شرلوک هلمز» توضیح داد: بازیگران سریال «شرلوک هلمز» هنرپیشه‌ تئاتر انگلیس بودند و داستان آن به ۱۸۰ سال پیش انگلیس برمی‌گشت و دیالوگ‌های فاخری داشتند، پس جمله‌بندی گویش آنها باید فرق می‌کرد، یعنی خود من فکر کردم جای شرلوک هلمز چه کسی حرف بزند که این فخامت را داشته باشد. چون روی دیالوگ آن خیلی کار کردم و با توجه به نزدیک بودن هجاهای انگلیسی و فارسی، انگار اینها دارند با آن آوای گفتاری که در ۱۸۰سال انگلیس وجود دارد، فارسی حرف می‌زنند. این موجب شد که سریال موفقی شود، حتی من کادویی داشتم از طرف انجمن دوستداران شرلوک هلمز از انگلیس که با دو کتاب از دوبله‌ این اثر تقدیر کرده بودند.