چرا اشکان را دوست داریم؟

حیف از زابالتا

درست است که آن زمان حال دل خیلی‌ها بهتر و دغدغه قشر کثیری دنبال کردن نتایج تیم ملی بود، ولی در رخ دادن این موضوع نباید از نقش ستاره‌هایی مثل اشکان هم به سادگی گذشت. بازیکنی که در دل اروپا بزرگ شد و شانس بازی در تیم ملی آلمان را هم داشت، اما ترجیح داد به سرزمین مادری بازگردد و اینجا دلربایی کند. داستان حضور دژاگه در تیم ملی هم بسیار جالب بود؛ افشین قطبی نتوانست او را متقاعد کند، اما کارلوس کی‌روش توانست و او در نخستین بازی ملی‌اش برابر قطر دبل کرد و خیلی زود تبدیل به پای ثابت تشویق‌ها در ورزشگاه آزادی شد. در تمام سال‌هایی که این هافبک – وینگر فیزیکی پیراهن تیم ملی را می‌پوشید، یکی از بازیکنان مفید تیم محسوب می‌شد و اوج تصویری که از وی به یاد داریم، بلایی بود که بر سر آرژانتینی‌ها در جام جهانی ۲۰۱۴ آورد. فقط حیف که داور با پابلو زابالتا و علیه اشکان بود.

خارج از منیت

قهرمانی در یورو زیر ۲۱ ساله‌ها با تیم ملی آلمان، قهرمانی در بوندس‌لیگا به همراه ولفسبورگ و درخشش در لیگ برتر انگلیس گوشه‌ای از افتخارات باشگاهی اشکان است، اما او هیچ‌گاه بابت این موضوع به کسی فخر نفروخت و نخواست تا او را «بوندس‌لیگایی» یا «پرمیرلیگی» بنامند. مردم دژاگه را دوست داشتند چون زمانی که تتو داشتن در فوتبال ایران یک ناهنجاری محسوب می‌شد، او بی‌خبر از همه جا در وطنش حاضر شد، اما در عین اینکه برای خوشامد برخی حاضر نشد تا ظاهرش را تغییر دهد، از یک پوشش برای دست‌های پر از خالکوبی‌اش استفاده می‌کرد تا به کسی هم برنخورد. او خودش بود، هیچ‌گاه وارد بازی‌های خارج از زمین نشد و این‌گونه نیست که مثلا حالا که به کینگز لیگ (لیگی متشکل از ستارگان بازنشسته دنیای فوتبال که توسط جرارد پیکه اداره می‌شود) دعوت شده، آن را با فخر به گوش عالم فرو کند.

کاپیتان واقعی

همان‌طور که نوشتیم، تجربه نشان داده هرچقدر بازیکنان سرشان در کار خودشان باشد، برای مردم محبوب‌ترند. دژاگه ۵۹ بار پیراهن تیم ملی را پوشید، در دو جام جهانی جزو بازیکنان اصلی ترکیب بود و در اواخر کارش بارها بازوبند کاپیتانی را هم بر بازو بست اما هیچ‌گاه به خود اجازه نداد که در حیطه‌ای به غیر از آنچه وظیفه‌اش بوده، دخالت کند. او نه برای تعیین رئیس فدراسیون استوری گذاشت و نه با دیگر بازیکنان کودتا به پا کرد تا مربی متبوعش روی نیمکت بنشیند. با وجود اینکه شاید برخی از بازیکنان نسل فعلی که همبازی‌های خود او هم محسوب می‌شوند اگر نیمی از پیشینه دژاگه را داشتند، به جز تیم ملی برای خیلی چیزهای دیگر هم تعیین تکلیف می‌کردند!

وداع به موقع

در تاریخ فوتبال ایران بازیکنان زیادی بودند که تا آخرین قطره خون به بازی کردن ادامه دادند و در سال‌های پایانی هرچه خاطره خوش داشتند، از بین بردند. دژاگه اما این‌گونه نبود. او جزو معدود بازیکنانی است که هیچ‌گاه پیراهن آبی و قرمز را به تن نکرد و نزد طرفداران هردو محبوب است. چند سال حضور در تراکتور که با یک قهرمانی در جام حذفی هم همراه بود، باعث شد تا هم کارنامه وی در لیگ برتر ایران مثبت قلمداد شود و هم طرفداران پرشور تبریزی او را طور دیگری دوست داشته باشند. خلاصه که اشکان کلکسیونی از صفات مثبت اخلاقی و فنی بود و تعریف و تمجیدهایی که طی این چند روز از او می‌شود، چنین موضوعی را ثابت می‌کند. فقط ‌ای کاش برخلاف خیلی از بزرگان این فوتبال که بدون یک بازی بزرگ از مستطیل سبز جدا شدند، برای یکی از بهترین لژیونرهای تاریخ ایران یک مراسم در شأن او برگزار شود.