عباس جوانمرد در ۹۲ سالگی در تورنتو درگذشت
مرگ پهلوان تئاتر ایران
فیروزهبهجتمحمدی یکی از نزدیکان جوانمرد شامگاه دوشنبه با اعلام خبر درگذشت این پیشکسوت تئاتر در تورنتو گفت: آقای جوانمرد در سه سال گذشته به علت بیماری اجازه پرواز نداشت و به همین دلیل نمیتوانست به ایران سفر کند.
زندگی
او در سال ۱۳۳۲ در «هنرستان هنرپیشگی» تهران درس بازیگری خواند و دو سال بعد شاگرد دورهای کارگردانی و هنرپیشگی پروفسور دیویدسون در دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۳۷ دورههای آموزش گویندگی و کارگردانی را در تلویزیون ملی ایران تشکیل داد و در سال ۱۳۳۹ سازمان تئاترهای تلویزیونی را در قالب ۶ گروه تئاتری به سرپرستی عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جعفر والی، موحد دیلمقانی، رکنالدین خسروی و خودش پیریزی کرد. اولین تلهتئاتر پخش شده از تلویزیون ملی ایران «مارگریت» نوشته آرمان سالاکرو ترجمه شاهین سرکیسیان به کارگردانی عباس جوانمرد بودهاست.
عباس جوانمرد در زمینه تئاتر و نمایش پژوهشهایی دارد که دربرگیرنده ریشه یابی تئاتر اروپا و ایران است و نه تنها در رسانههای فارسیزبان، بلکه در دانشنامهها، جنبشهای هنری و ایرانشناسی در سراسر جهان به ثبت رسیده و بازتاب داشته است. او در جوانی قهرمان شنا و واترپلو بود و سرپرستی تیم تهران را نیز بر عهده داشت.
او کتابهای «تئاتر، هویت و نمایش ملی»، «شهر طلایی» و «تکملهای بر تعزیه و نمایش ملی» را منتشر کرده است.
بعدازظهر دیروز اصغر فرهادی در سوگ نوشتی برای استادش نوشت: «عباس جوانمرد آموزگار بزرگ زندگی من، یکسال پس از آخرین دیدارمان چشم از جهان فروبست. بیست و هفت سال پیش، آغاز آشنایی من و پریسا با چنین مرد زلال و سخاوتمندی بود که آرامآرام چشمهایمان را به افقهایی دورتر گشود... بسیار از او آموختم، بیش از هر آموزگاری در این جهان. نه فقط در هنر و تئاتر، مهمتر از آن در نگاه به انسان. در ابتدای زندگی مشترکمان، پدرانه در کنارمان بود و بودنش باعث دلگرمی. یاد عزیزش همیشه با من و خانوادهام خواهد ماند.»
از گفتهها
این هنرمند مطرح تئاتر ایران در گفتوگویی که پیش از این و در نوروز ۱۳۹۳ منتشر شده، گفته بود: من اولین کسی بودم که به ارزیابیهای هنری که در آن زمان توسط وزارت کار و وزارت فرهنگ درحال انجام بود و طی آن در نظر داشتند به هنرمندان حکم دولتی همچون کارمندها بدهند، اعتراض داشتم و مخالف گرفتن پستهای دولتی توسط هنرمندان بوده و هستم. باور میکنید که من مطمئنم اگر کسی یک روز به حسین تهرانی (نوازنده تنبک) میگفت که تو مدیرکل فلان اداره شدی حتما یک سیلی به او میزد. همان موقع به نماینده وزارت کار اینها را گفتم و در نتیجه بهعنوان نماینده وزارت فرهنگ و هنر برای بررسی به آن کمیسیون رفتم و این درجهبندیها پیشنهادهای من بوده است. من الان به شما ابلاغیههایی را نشان میدهم که به من گفتند شما علاوه بر اینکه نماینده ما هستید بعد از تصویب آن، مسوول قسمت دوم آن نیز هستید. حالا اینجا چه شده که خود صاحب عله افتاده تو چاه؟! من به همراه فخری خوروش، علی نصیریان و عزتالله انتظامی جزو نخستین نفراتی بودیم که حکم درجه یک هنری گرفتیم؛ اما متاسفانه طی این سالها مرا بهعنوان هنرمند درجه یک نشناختند و این برای من همیشه سوال بوده که چرا باید اینگونه برخورد شود. هنر ما دشمن جان ماست و ما در آتش مهر خدایی میسوزیم، اگر این واقعیت باشد و هنرمند نتواند تاثیرگذار باشد، چرا عمرش را هدر بدهد؟! مهمتر اینکه، هنرمند اگر آزادی عمل و اندیشه نداشته باشد، تئاتر مانند پیکرهای میشود که خون در بدن ندارد و بد به حال دولتی که جلوی رادارها و چشمهای بینای جامعه یعنی هنرمندان را بگیرد. رادار بهعنوان شاهدی است که همه چیز را میبیند و از وقایع خبر میدهد و هشدار میدهد، عینا کاری که تئاتر باید بکند و درست همان صفتی که هنر دارد. فراموش نباید کرد که سیاستها از کانال تئاتر میگذرند، نه تئاتر از کانال سیاست که در این صورت نوعی اهانت به تئاتر است. ضمن اینکه نگاه و نقد تئاتر به سیاستهاست و آنها را تصحیح میکند یا کاستیهای آنها را آشکار میکند. در هر صورت تئاتر وظیفه خودش را انجام میدهد، حال، صاحب سیاست میخواهد بشنود یا نشنود.