درس بزرگ سیاست صنعتی چین برای دیگر کشورها چیست؟
بسترسازی تولید با متر رقابت
فیلیپ اقیون (Philippe Aghion) به همراه مجموعهای از نویسندگان، در مقاله «سیاست صنعتی و رقابت»، با استفاده از مجموعه دادههای جامعی از تمام شرکتهای متوسط و بزرگ در چین بین سالهای 1998 و 2007، نشان میدهند که سیاستهای صنعتی تخصیصیافته به بخشهای رقابتی یا تقویت رقابت در یک بخش، رشد بهرهوری را افزایش میدهند. آنها رقابت را با استفاده از شاخص لرنر اندازهگیری میکنند و بهعنوان سیاستهای صنعتی، یارانهها، معافیتهای مالیاتی، وامها و تعرفهها را در نظر میگیرند. اقدامات برای تقویت رقابت شامل سیاستهایی است که بیشتر در بین شرکتها در یک بخش پراکنده است یا اقداماتی که شرکتهای جوانتر و مولدتر را تشویق میکند.
پس از جنگ جهانی دوم، چند کشور در حال توسعه «سیاستهای صنعتی» را با هدف ترویج صنایع نوپا یا محافظت از صنایع محلی در برابر رقابت محصولات کشورهای پیشرفتهتر انتخاب کردند. با این حال، این سیاستها در دهه 1980 عمدتا به این دلیل که سیاستهای صنعتی از رقابت جلوگیری میکنند و به دولتها اجازه میدهند تا برندهها را به شیوهای اختیاری انتخاب کنند، بدنام شدند؛ در نتیجه دامنه تصرف دولتها توسط منافع صاحبان قدرت را افزایش داد. بدون سیاست صنعتی، شرکتهای نوآور ممکن است برای مواجهه با رقابت کمتر در بازار محصول، فعالیت در بخشهای مختلف را انتخاب کنند که به تمرکز بالای بخشها و انگیزههای کم برای نوآوری به دلیل «اثر جایگزینی انحصار» منجر شود. در چنین حالتی، سیاستهای صنعتی که شرکتها را تشویق میکنند تا در همان بخش فعال شوند، مانند معافیت مالیاتی یا سایر طرحهای یارانهای، تمرکز را در بخش هدف کاهش و انگیزه شرکتها را برای نوآوری افزایش میدهند. بنابراین میتواند مکملی بین رقابت و سیاستهای صنعتی مناسب طراحیشده در القای نوآوری و رشد بهرهوری وجود داشته باشد. بهمنظور مستندسازی مکملهای بالقوه بین رقابت و سیاست صنعتی، آنها از مجموعه دادههای جامعی از تمام شرکتهای متوسط و بزرگ در چین بین سالهای 1998 و 2007 استفاده میکنند و تاثیر سیاستهای صنعتی را بر رشد بهرهوری در سطح شرکت در نظر میگیرند. یافته اصلی این است که وقتی سیاستهای بخشی به سمت بخشهای رقابتی هدف قرار میگیرند یا به گونهای تخصیص مییابند که رقابت را حفظ کنند یا افزایش دهند، این سیاستها رشد بهرهوری را افزایش میدهند.
ایده حمایت از بخشهای صنعتی این است که این بخشها باید در کوتاهمدت در برابر رقابت خارجی محافظت شوند تا زمانی که کاملا رقابتی شوند (نظریه گرینوالد و استیگلیتز). استدلال صنعت نوزاد، هم از نظر تئوری (برهان «انتخاب برندگان») و هم از نظر تجربی به چالش کشیده شده است.
برای مثال کروگر و تونسر، اثرات سیاست صنعتی در ترکیه را در دهه 60 تجزیه و تحلیل کردند و نشان دادند که شرکتها یا صنایعی که توسط اقدامات تعرفهای حمایت نمیشوند، با سهم بهرهوری بالاتر در نرخ رشد بهرهوری نسبت به صنایع حمایتشده مشخص میشوند. نزدیکترین ارتباط با این تحلیل مقاله نون و ترفلر (2010) است. آنها تجزیه و تحلیل میکنند که آیا همانطور که توسط استدلالهای «صنعت نوزاد» پیشنهاد میشود، رشد بهرهوری در یک کشور به طور مثبت تحتتاثیر حمایت از تعرفهها به نفع فعالیتها و بخشهایی است که «مهارتبر» هستند یا خیر؛ یعنی از کارگران ماهرتر استفاده میکنند یا نه. آنها همبستگی مثبت معناداری بین رشد بهرهوری و «سوگیری مهارت» به دلیل حمایت از تعرفه پیدا کردند. همانطور که نویسندگان خاطرنشان میکنند، چنین همبستگیای لزوما به معنای وجود علیت بین سوگیری مهارت به دلیل حمایت و رشد بهرهوری نیست: این دو متغیر ممکن است خود نتیجه عامل سومی مانند کیفیت نهادها در کشورهای مورد نظر باشد. با این حال، نون و ترفلر نشان میدهند که حداقل 25درصد همبستگی مربوط به یک اثر علّی است. به طور کلی، تجزیه و تحلیل آنها نشان میدهد که هدفگذاری ممکن است در واقع رشد را نهتنها در بخشی که یارانه میگیرد، بلکه در سایر بخشها نیز افزایش دهد. همانطور که تجربیات متفاوت ترکیه و چین، این واقعیت را بهوضوح نشان میدهد.
این بحث را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد: اقتصادی را در نظر بگیرید که در آن دو شرکت میتوانند به صورت افقی از هم متمایز شوند یا برای بهبود بهرهوری خود نوآوری کنند. در شرایط آزاد، دو شرکت معمولا «تنوع» را انتخاب میکنند؛ یعنی تولید در بخشهای مختلف را برای فرار از رقابت بین خود انتخاب میکنند. اجبار (یا تشویق) این شرکتها به فعالیت در یک بخش و در شرایط برابر، آنها را وادار میکند تا برای فرار از رقابت با یکدیگر به نوآوری عمودی (یعنی نوآوری و بهبود بهرهوری) متوسل شوند. این امر به نوبه خود باعث رشد بهرهوری میشود. حال با هدفگذاری این بخشها برای سیاستگذاری صنعتی میتوان شاهد رشد بهرهوری بود؛ همانطور که تجربه چین این واقعیت را مشخص میکند.
توجه داشته باشید که این استدلال کاملا متمایز از بحث صنعت نوزاد است، همچنین در ادبیات تاثیرات سیاست صنعتی جدید است. بهویژه بر عوامل خارجی یادگیری از طریق انجام یا بر عوامل خارجی دانش بین یک بخش صنعتی (کالای قابل تجارت) و یک بخش سنتی (کالای غیرقابل تجارت) متکی نیست. بنابراین، در حالی که رقابت (خارجی) برای رشد داخلی در مدل نوزاد-صنعت مضر است، در اینجا رقابت همیشه افزایشدهنده رشد است. آنها با استفاده از چنین مفروضاتی با برآورد مدلها به این نتیجه میرسند که سیاست صنعتی در چین توانست با هدف قرار دادن بخش رقابتی و جلوگیری از معایب، بهرهوری و نوآوری را افزایش دهد.