«دنیای اقتصاد» بررسی میکند
چرا آمریکا جولانگاه کرونا شد؟
انتظار میرفت بحرانی که ریشه بهداشتی و اجتماعی دارد، به کشورهای با درآمدسرانه بالا و ساختارهای اجتماعی مدرن کمترین لطمه را وارد کند. اما بر خلاف انتظارات آمریکا به بزرگترین قربانی ویروس تبدیل شده است، در این گزارش راز گسترش دور از انتظار ویروس در آمریکا وارسی شده است. بررسیها نشان میدهد ۷ عامل «درجه باز بودن اقتصاد یا economic Openness», «محدودیتهای ارتباطی بیرونی»، «سیاستگذاریهای اقتصادی و ساختار اشتغال»، «سیستم بهداشتی»، «خودکنترلی و همکاری اجتماعی»، «سیاستپذیری جامعه» و «هرم سنی» مهمترین متغیرهایی بودند که آمریکا را به ماوای مناسبی برای پرورش ویروس کرونا تبدیل کردهاند.
پایان یک موج
«میکاییل او.سالیون» اقتصاددان و تحلیلگر ایرلندی در آخرین کتابش که سال گذشته منتشر شد آینده جهان را از حیث اقتصادی و سیاسی پیشبینی کرده است. کتاب او اگر چه قبل از پاندمی ویروس کرونا منتشر شد، اما بحران جهانی فعلی را به خوبی منعکس میکند. او معتقد است نظمی که در سه دهه گذشته و به لطف جهانی شدن بر جهان حاکم بوده به نقطه پایان نزدیک شده است. به تفسیر او در سه دهه گذشته موجی به نام جهانی شدن شکل گرفته و کشتی دنیا را به سمت ساحل آرامش و رفاه حرکت داده است، کشورهای بیشتری را ثروتمند کرده، پدیدههایی مانند دبی، ترکیه و سنگاپور را معرفی کرده و رشد اقتصادی جهان را افزایش داده است. اما اکنون این موج به ساحل رسیده و زمان عقبنشینی آن فرا رسیده است. هر چه موج یاد شده از ساحل فاصله میگیرد گسلها و عدم تعادلهایی که در مسیر آمدنش ایجاد شده بودند، بیشتر ظاهر میشوند. این گسلها مهمترین علامت تغییرند و پایان نظم فعلی جهان را روایت میکنند. از جمله مهمترین این گسلها میتوان به «بحران بدهی پیشرو»، «جنگ تجاری»، «ظهور قدرتهای رادیکال جدید در کشورهایی مانند آمریکا، فرانسه و ترکیه»، «برگزیت»، «متزلزل شدن اقتصادهای بزرگی مانند آمریکا»، «نزاعهای داخلی در هنگکنگ»، «بیماریهای همهگیر (اشاره به بیماری ابولا در سال ۲۰۱۴»، «سختگیریهای مهاجرتی»، «کاهش قدرت نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی»، «اخراج کارگران چینی از آمریکا» و «کماعتبار شدن قراردادهای جهانی» اشاره کرد. این نویسنده اروپایی معتقد است اگر باور داریم که این دگرگونیها درحال وقوع هستند، باید از خود سوال بپرسیم که آیا وقوع همزمان و فشرده این دگردیسیها علامتی از تغییر مسیر نظم جهانیاند؟ یا تغییراتی معمولی که باید بیتوجه از کنار آنها عبور کرد؟ اگر علامت تغییرند، لازم است کشورها و جهان غافل نمانند و به مهار آن روی آورند یا حداقل خود را در مقابل گزندهای آن واکسینه کنند.
یک آرایش پنهان
اکنون حدود یک سال از انتشار این کتاب میگذرد؛ اپیدمی جدید ظاهر شده؛ اقتصاد جهان را متلاشی کرده؛ بازارهای مالی را به هم ریخته و رکودی که قرار بود بهدلیل بحران بدهی در آینده اتفاق بیفتد را زودتر از موعد محقق کرده است. مهمترین جنبه اپیدمی حاضر که کمتر موردتوجه قرار گرفته، آرایش شیوع ویروس در کشورهای مختلف جهان، حداقل تا زمان فعلی است. توجه به جدول رتبهبندی کشورها براساس تعداد مبتلایان و فوتشدگان، به وضوح حکایت از یک آرایش پنهان اما معنیدار دارد؛ آرایشی که نیازمند مطالعه موشکافانه است. در صدر این رتبهبندی کشورهای قدرتمندی مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه، اسپانیا، کانادا، چین و سوئد هستند اما در انتهای جدول اقتصادهای بستهای مانند یمن، کره شمالی، زیمبابوه، سوریه و لیبی قرار دارند. اگر چه این آرایش با گذر زمان ممکن است به هم بخورد، اما پراکنش توزیع ویروس حداقل تا نقطه زمانی فعلی، بیارتباط با توصیف نویسنده ایرلندی از دگرگونی نظم جهانی نیست. آیا ماهیت جهانی شدن این است که کشورهای قدرتمندتر را بیشتر در تیررس بحرانهای جهانی قرار دهد؟ لازم به یادآوری است که در بحرانهای مالی دهه ۹۰ و ۲۰۰۸ هم کشورهایی مانند آمریکا، سوئد و ژاپن بیشترین آسیبها را دیدند. آیا اگر اپیدمی فعلی در ۱۰۰ سال قبل اتفاق میافتاد، جای کشورهای قدرتمند و ضعیف عوض نمیشد؟ اساسا در بحرانی که ریشه بهداشتی دارد، آیا نباید کشورهای فقیرتر نسبت به کشورهای ثروتمند و با درآمد سرانه بالاتر آسیب بیشتری ببینند؟ بحثبرانگیزترین جنبه از بحران ویروس کرونا که احتمالا در آینده بیشتر مطرح میشود، مقیاس شیوع و اثرات اقتصادی آن بر اقتصاد آمریکا است. بزرگترین اقتصاد دنیا اگرچه تنها ۳/ ۴ درصد از جمعیت جهان را دارد، اما حدود ۳۰ درصد از مبتلایان جهانی بیماری کرونا را در خود جای داده است. این بیماری شمار بیکاران اقتصاد آمریکا را به نزدیک ۴۰ میلیون نفر رسانده است و نرخ بیکاری را که قبل از بحران به رکورد ۴ درصد رسیده بود به اعداد غیرقابل باوری افزایش داده است. اگر ۴ ماه پیش میگفتند بیماری فراگیر و جهانی در راه است، کمتر کسی باور میکرد که آمریکا قربانی بلامنازع این بحران است. اکنون اگر چه این امر دور از پیشبینی وقوع یافته اما ریشههای واقعی آن هنوز بررسی نشدهاند. برای ریشهیابی این مساله نهتنها باید عوامل اقتصادی-سیاسی کلی موثر بر ویروس بررسی شوند، بلکه باید ساختار اجتماعی و الگوهای رفتاری جمعی ویژه در جامعه آمریکایی را موشکافی کرد. بهمنظور این بررسی ۲ گام مهم لازم است. ابتدا لازم است مجموعه عوامل موثر بر شدت بیماری کرونا بررسی شوند؛ به این معنا که مستقل از جغرافیا، چه عوامل و متغیرهایی منجر به تشدید بیماری و چه مجموعه فاکتورهایی منجر به کنترل آن میشوند. سپس لازم است به بررسی هریک از عوامل یادشده در آمریکا پرداخت و اثر تشدیدی یا کنترلی هر عامل را وارسی کرد. در یک دستهبندی مجموعه عوامل موثر بر مقیاس بحران جاری را میتوان به ۷ عامل «درجه باز بودن اقتصاد یا economic Openness»، «محدودیتهای ارتباطی بیرونی»، «سیاستگذاریهای اقتصادی و ساختار اشتغال»، «جایگاه بهداشتی»، «خودکنترلی و همکاری اجتماعی»، «ساختار تعامل اجتماعی» و «هرم سنی» تقسیم کرد.
درجه باز بودن اقتصاد
با توجه به اینکه ویروس در یک نقطه جغرافیایی مشخص تکثیر شده و به سایر نقاط جهان سرایت کرده، اولین عاملی که مقیاس نفوذ اپیدمی را در یک کشور بیرونی تعیین میکند، درجه باز بودن اقتصاد آن کشور است، به این معنا که یک اقتصاد چقدر با محیط بیرون و کشورهای دیگر ارتباط دارد. بدیهی است که در یک «حالت حدی یا Extreme»، در یک اقتصاد کاملا بسته که هیچ ارتباطی با دنیای بیرون ندارد، احتمال نفوذ بیماری از یک کشور بیرونی به داخل این کشور معادل صفر است. اما هرچه درهای اقتصاد یک کشور به روی بازارهای جهانی بازتر باشد، تعداد آمد و شدها و پروازهای بینالمللی بیشتر خواهد بود و در نتیجه میزان نفوذ ویروس افزایش مییابد. البته اینجا ذکر یک نکته ضروری است. ممکن است یک کشور ماهیتا به لحاظ اقتصادی به میزان قابلتوجهی بازنباشد، اما ارتباط تجاری متمرکزی با کشور منبع ویروس داشته باشد؛ در چنین حالتی کشور یادشده بیشتر از سایر کشورهای بسته در معرض بیماری قرار میگیرد. مهمترین توضیح اینکه اقتصاد نسبتا بسته ایران در میان کشورهای نسبتا باز در صدر جدول قرار دارد، رابطه متمرکز آن با چین و ملاحظات داخلی است. اقتصاد آمریکا هر دوی این شرایط را دارد؛ یعنی هم درجه بالای باز بودن و هم ارتباط تجاری بالا با چین زمینه را برای نفوذ بیماری فراهم کرد. چین در سالهای گذشته بهطور میانگین بزرگترین شریک تجاری آمریکا بوده است. البته منظور از بازبودن اقتصادی، تنها نسبت تجارت به GDP نیست بلکه میزان خدمات و آمد و شدها نیز باید لحاظ شود. برای درک اثر شاخص بازبودن اقتصادی روی شیوع ویروس در یک کشور، تنها اثر روابط بینالمللی کفایت نمیکند، بلکه اثر آن با بررسی پراکنش داخلی در شهرها نیز قابلردیابی است. در عمده کشورها شیوع از شهرهای بزرگ و مراکز پروازهای بینالمللی شروع شد. در آمریکا، نیویورک و کالیفرنیا اولین مراکز شیوع ویروس بودند یا در ایالت تگزاس، شیوع ابتدا از مراکز بزرگی مانند هیوستون و آستین شروع شد. در ایران، تهران و قم بهعنوان میزبان پروازهای بینالمللی اولین مراکز شیوع بیماری بودند. این روابط اگرچه در نگاه اول بدیهی بهنظر میرسد، اما در حقیقت اثر همان جهانی شدنی را به تصویر میکشند که گویا بهمنبع دگرگونی در آرایش فعلی جهان تبدیل شده است.
محدودیتهای ارتباطی
دومین عاملی که مقیاس نفوذ اپیدمی در یک کشور را توضیح میدهد، میزان محدودیتهای ارتباطی است که از سوی دولت اعلام میشود، به این معنا که حتی برای کشورهای با درجه بالای اقتصاد باز، نوع پاسخ دولت به بحران میتواند اثر متفاوتی در رفتار بیماری داشته باشد. بهطور کلی اثر محدودیتهای ارتباطی را میتوان به ۳ عامل «زمان واکنش»، «محدودیتهای بیرونی» و «محدودیتهای درونی» تقسیم کرد. هرچه دولت در زمان مناسبتری به بحران پاسخ دهد، با احتمال بیشتری میتواند بحران را مدیریت کند. عدم پاسخگویی بهموقع یکی از انتقاداتی است که جامعه آمریکا دولت ترامپ را مورد نقد قرار میدهند؛ و اتفاقا به مهمترین سلاح حزب رقیب برای پیروزی در انتخابات پیشروی این کشور تبدیل شده است. اگرچه زنگ خطر شیوع ویروس از ابتدای ژانویه به صدا درآمده بود، اما به مدت ۲ ماه مقامات آمریکایی از پذیرش جدی بحران طفره رفتند بهطوری که برخی از مقامات بلندپایه خطر شیوع بیماری در این کشور را پایین ارزیابی میکردند. اولین واکنش جدی دولت ترامپ به بیماری از نوع محدودیتهای بیرونی و در تاریخ ۱۱ مارس بود که محدودیت پروازهای خارجی به اروپا اعلام شد؛ این واکنش بیش از دو هفته بعد از ابتلای اولین نفر در کالیفرنیا اعلام شد. درخصوص محدودیتهای داخلی، اولین سیاستهای جدی قرنطینه از ۲۱ مارس اعلام شد. یعنی حدود ۴ هفته بعد از شناسایی اولین کیس در کالیفرنیا. درخصوص محدودیت ارتباط بین ایالتی نیز واکنش قاطعی از سوی دولت ترامپ صورت نگرفت. کوتاهی دولت در زمانبندی و مقیاس محدودیتهای ارتباطی اگرچه بخشی از شیوع گسترده بیماری را در آمریکا توضیح میدهد، اما قطعا همه علت آن نیست.
خودکنترلی و همکاری اجتماعی
محدودیتهای ارتباطی سیاستی بود از سوی یک عامل بیرونی که بهصورت جبری تعاملات و ارتباطات اجتماعی را محدود میکرد. اما بخش زیادی از ارتباطات به خودکنترلی و میزان همکاری اجتماعی بستگی دارد؛ اینکه جامعه تا چه حد بهصورت درونزا از خود در مقابل ویروس محافظت میکند. بهطور کلی، رفتار خودکنترلی تابعی از دو متغیر ملاحظات فردی و ملاحظات اجتماعی است. ملاحظات فردی به این معناست که فرد احتمال آسیب دیدن خود بر اثر بیماری را تخمین میزند بعد تصمیم به خودکنترلی یا عدم خودکنترلی میگیرد. ملاحظات اجتماعی به این معناست که فرد هنگام تصمیمگیری، علاوه بر اینکه به میزان آسیب خود فکر میکند، وزن دیگری نیز برای میزان آسیبی که رفتارش میتواند به بقیه اعضای جامعه وارد کند، قائل میشود. در این خصوص با توجه به تفاوت اثر ویروس روی سنین مختلف، میتوان جامعه را به دو گروه تقسیم کرد؛ گروه آسیبپذیر که عمدتا جمعیت مسن جامعه هستند و جمعیت کمتر آسیبپذیر که قشر جوان جامعه هستند. به لحاظ تئوریک میزان خودکنترلی در این دو گروه متفاوت است. گروه اول، احتمال مرگ بر اثر شیوع را بالا تخمین میزنند؛ بنابراین حتی اگر در تصمیماتشان برای ملاحظات اجتماعی وزنی قائل نشوند، تصمیم نهایی آنها «خودکنترلی کامل» است: چراکه گروه میانسال میدانند که در صورت ابتلا احتمالا هزینه غیرقابل جبرانی پرداخت خواهند کرد. اما گروه جوان، به لحاظ فردی میزان هزینه پرداختشده در صورت ابتلا (که سقف آن فوت است) را کمتر ارزیابی میکنند. بنابراین برای اینکه تصمیم به خودکنترلی کامل بگیرند، باید انگیزه اجتماعی بالایی داشته باشند و وزن بالایی برای آن قائل شوند. اگر چه بررسی دقیق رفتار این دو گروه نیاز به مطالعه دقیق دارد، اما بررسیهای میدانی نشان میدهد رفتار خودکنترلی و ملاحظات اجتماعی نهتنها نقش قابلتوجهی در مهار بیماری کرونا نداشته، بلکه میتواند بخشی از نفوذ غیرقابل پیشبینی ویروس در جامعه آمریکا را توضیح دهد. برای نقش کم خودکنترلی دو دلیل محتمل بهنظر میآید. اول اینکه در آمریکا، احتمالا بخشی از جامعه میزان هزینه اجتماعی و خطر کرونا را بهدلیل اهمال دولت در اقدام به موقع، کمتر از میزان واقعی ارزیابی کرده بود. دلیل دوم به ساختار جمعیت جوان برمیگردد؛ نسبت به سایر کشورها، مهاجران سهم بیشتری از جمعیت جوان در آمریکا را تشکیل میدهند. مهاجرانی که بعضا یا احساس تعلق ندارند یا هم بهدلیل اینکه دور از وابستگان و نزدیکانشان زندگی میکنند، بهطور طبیعی وزن کمتری برای ملاحظات اجتماعی و خودکنترلی قائل میشوند. برای درک مقایسه اثر مهاجرت و نزدیکی به خانواده روی وزن ملاحظات اجتماعی کافی است رفتار خودکنترلی جمعی را در یک شهر کمتر مهاجرپذیر مانند یاسوج با شهرهای مهاجرپذیرتر مانند تهران و همینطور میزان ابتلا را در آنها مقایسه کرد.
الگوی زندگی جمعی
عامل بعدی که میتواند میزان شیوع بیماری را در یک جامعه توضیح دهد، الگوی زندگی جمعی در آن جامعه است. الگوی زندگی در جوامع مختلف متفاوت است و این تفاوت میتواند میزان ابتلای جمعی به ویروس را تغییر دهد. بهطور کلی هر چه یک جامعه منزویتر باشد و روابط بین فردی و نهادی در جامعه کمتر باشد، احتمال شیوع کرونا نیز کاهش مییابد. در طرف مقابل، هر چه زندگی روزمره افراد بیشتر به تعاملات دوسویه و چندسویه اجتماعی وابسته باشد، احتمال کنترل رفتار جمعی کاهش مییابد و بیماریهای واگیردار به میزان غیرقابل کنترلی شیوع پیدا میکنند. بهنظر میرسد در آمریکا در بسیاری از موارد الگوی زندگی بیشتر مبتنی بر روابط جمعی است. اولین بعد مقایسه ساختار تهیه مایحتاج روزمره در آمریکا و مقایسه آن با کشورهای سنتیتر مانند ایران است. در عمده شهرهای آمریکا، خردهفروشی کالاها و خدمات ساختار متمرکز دارد؛ به این معنا که در یک منطقه خاص، یک یا چند فروشگاه بزرگ وجود دارد که بخش قابلتوجهی از مایحتاج روزمره را یکجا و بهصورت متمرکز پوشش میدهد. هر یک از فروشگاههایی مانند والمارت، دلار جنرال و کاسکو نیازهای روزمره بخش قابلتوجهی از جمعیت شهرها را پوشش میدهند. اما در بسیاری از کشورها زنجیره عرضه مایحتاج روزانه بهصورت غیرمتمرکز و به وسیله فروشگاههای کوچک پوشش داده میشود که در هر خیابان و حتی کوچه یافت میشوند. طبیعی است که در یک حالت متمرکز بهدلیل تراکم افراد در یک مکان خاص، احتمال شیوع بیماری بیشتر میشود. به عبارت دیگر، یک فرد بیمار در یک ساختار متمرکز با سرعت بیشتری بیماری را به افراد دیگر منتقل میکند. این وضعیت برای نحوه تهیه وعدههای غذایی روزانه نیز صدق میکند. در بسیاری از شهرهای آمریکا، خانوادهها بهمنظور تهیه وعدههای غذایی روزانه خود وابسته به مراکز تهیه غذای بیرون هستند. این درحالی است که آشپزی در خانه در جوامع سنتیتر نقش پررنگتری دارد. طبعا هر چه وابستگی خانوارها به جامعه برای تهیه غذا بیشتر باشد، احتمال رفتار جمعی خودکنترلی نیز کاهش مییابد؛ چراکه خانوارها در کوتاهمدت فرصت تغییر رفتار بنیادی ندارند.
سیاستگذاریهای اقتصادی و ساختار اشتغال
عامل مهم دیگری که میزان اثر ویروس در جامعه را توضیح میدهد، ساختار اقتصاد و سیاستهای اقتصادی سیاستگذاران است. ساختار اشتغال بهطور ویژه نقش قابلتوجهی در اثرات ملموس بحرانها دارد. در اقتصادی که بخش قابلتوجهی از جمعیت در بخش دولتی مشغول بهکار است، اشتغال تعهدی است و تابعی از عمق بحران نیست.
به این معنا که چه بحران باشد چه نباشد، دولت متعهد است که اشتغال بخش مهمی از نیروی کار را حفظ کند. به همین دلیل، کمتر شنیده میشود در یک اقتصاد دولتی، تعداد بیکاران بهطور ناگهانی افزایش یابند. در این اقتصادها، عوض اینکه بیکاری افزایش یابد، دولت بدون اینکه تولیدی صورت بگیرد، دستمزد پرداخت میکند، اما هزینه آن در دوره بعدی از طریق کسری بودجه و تورم به عموم جامعه انتقال مییابد. اما در سوی مقابل، در اقتصاد غیردولتی که نیروی کار عمدتا در بخشهای خصوصی اشتغال دارند، اشتغال نسبت به بحرانها کشش بسیار بالایی دارد. هرگونه تغییر در شدت بحران میتواند بخش قابلتوجهی از نیروی کار با بهرهوری پایین را از کار بیکار کند. مهمترین دلیل اینکه بیکاری در اقتصادی مانند آمریکا بهصورت روزانه افزایش مییابد، ساختار اشتغال آن است. در هفتههای گذشته تعداد بیکاران آمریکا به حدود ۴۰ میلیون نفر نزدیک شده است. برخی مطالعات جامعه شناختی نشان میدهد سن کار و سن استقلال مالی فرزندان از خانواده در آمریکا بالنسبه پایین است؛ به این معنا که جوانان اولین تجربههای کاری خود را در سنین پایینتری خواهند داشت. بدیهی است که در جامعهای که هم جمعیت فعال بیشتر است و هم سن کار پایین، احتمال تعاملات اجتماعی و نتیجتا احتمال شیوع بیماری بیشتر است. علاوه بر این، سیاستهای مالی و پولی دولت نیز نقش قابلتوجهی در مهار اثرات بیماری دارد. در هفتههای گذشته دولت آمریکا سیاستهای کمسابقهای را در حوزههای مالی و پولی اجرا کرده است. سیاستهایی که به حد زیادی موثر بودهاند؛ بهطوریکه بخش قابلتوجهی از ریزش در بازارهای مالی را جبران کرده است.
سیستم بهداشتی
سیاستهای بهداشتی بهمنظور مهار بیماری دیگر عاملی است که میتواند تفاوت شیوع بیماری در کشورها را توضیح دهد. بهطور کلی هر چه سرانه خدمات بهداشتی بیشتر بوده و دولتها سیاستهای حمایتی بیشتری به جامعه ارائه بدهند، احتمال کنترل شیوع کرونا بیشتر است. در مقابل هر چه سرانه خدمات و مخارج بهداشتی و همینطور گنجایش خدمات بهداشتی برای تست یا درمان بیماران کمتر باشد، احتمال شیوع بیشتر میشود. آمریکا به لحاظ کیت، بیشترین تعداد تستهای تشخیصی را داشته است؛ در آمریکا حدود ۲۲ میلیون تست تشخیصی صورت گرفته است. بعد از آن روسیه با حدود۱۳ میلیون تست در جایگاه دوم قرار دارد. اما هنگامی که تعداد تست بهصورت سرانه بررسی میشود، نمره آمریکا ضعیفتر میشود. در این خصوص، در آمریکا به ازای هر یک میلیون نفر حدود ۶۷ هزار نفر تست شدهاند؛ این درحالی است که در روسیه ۹۲ هزار و در ایتالیا ۷۱ هزار نفر تست شدهاند. در ایران به ازای هر یک میلیون نفر تنها ۱۳ هزار نفر تست شدهاند.
سیاستپذیری
متغیر دیگر موثر بر شیوع ویروس، «سیاستپذیری» جامعه است. سیاستپذیری به این معناست که یک جامعه چقدر سیاستهای جدید را میپذیرد و چقدر در مقابل آنها مقاومت میکند؛ بهویژه سیاستهای محدودیتی که قرار است بهصورت ناگهانی و بدون تجربه مشابه قبلی الگوی زندگی مردم را بهطور کامل تغییر دهد. هر چه سیستم اجتماعی یک کشور به محیط دستوری و کمونیسم نزدیکتر باشد، سیاستگذار قدرت اعمال سیاست بیشتری داشته و جامعه نیز سیاست جدید را با آغوش بازتری میپذیرند. اما در جامعهای که سیاستها عمدتا مبتنی بر آزادیهای فردی بوده، احتمال پذیرش یک سیاست محدودکننده ناگهانی کمتر است. مردم آمریکا نهتنها در ابتدای موج بیماری مقاومت نشان میدادند، بلکه در مقطعی علیه قرنطینه به خیابان ریختند.
هرم سنی جمعیت
آخرین متغیری که روی میزان تلفات به ویژه تعداد مرگومیر بر اثر بیماری ویروس کرونا اثر میگذارد، هرم سنی است. بهطور کلی هر چه سهم میانسالان در ساختار جمعیتی بیشتر باشد، احتمال تلفات افزایش مییابد. بررسیها نشان میدهد نقش میانسالان در هرم سنی جمعیت در آمریکا قبل از شروع بیکاری کرونا نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر بیشتر بوده است. این نقش با استفاده از «نسبت وابستگی سالمندان» اندازهگیری میشود که جمعیت بالای ۶۴ سال سن را به جمعیت بین ۱۶ تا ۶۴ سال سن مقایسه میکند. ژاپن با نسبت ۴۶ و بعد از آن ایتالیا و فنلاند به ترتیب با نسبت ۳۶ و ۳۵ بیشترین نسبت وابستگی سالمندان را دارند. رتبه آمریکا ۳۳ و نسبت وابستگی آن ۲۴ است. این درحالی است که رتبه ایران ۹۸ و نسبت وابستگی آن حدود ۹ است. بنابراین علت شیوع بیش از اندازه بیماری ویروس کرونا در بزرگترین اقتصاد دنیا را نمیتوان تنها به یک عامل نسبت داد. عوامل متعددی از جمله میزان جهانی شدن، سیاستهای نامناسب، ساختار و الگوهای رفتاری جمعی، سیستم بهداشتی و هرم سنی در این واقعه نقش داشتهاند.