نگاه دیگران-بخش دویستوهفتادویکم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
در آخرین حضور در کاپیتولهیل در دفاع از توافقنامه سینای۲، کیسینجر به سناتور «جورج مک گاورن» گفت که «ما به پایان روند گامبهگام» در خاورمیانه نزدیک میشویم. کیسینجر اصلا منظورش این نبود. در جریان مذاکرات سینا، کیسینجر به طرفهای اسرائیلی خود گفته بود که گام بعدی با مصر باید یک «معامله عدم خصومت» باشد. این همان چیزی است که او [کیسینجر] در آخرین سال اقامتش در سوئیت طبقه هفتم وزارت امور خارجه دنبال کرد. او سادات، رابین و حتی اسد را متقاعد کرده بود که در سال۱۹۷۶ که سال انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بود، باری از بارهای صلحسازی بردارند. اما کیسینجر درک کرد که موازنه قدرت در خاورمیانه نیاز به تلاش مداوم برای تثبیت نظم تازه تاسیس خود در مواجهه با چالشهای رادیکال عربی مورد حمایت شوروی دارد. اگر فورد دوباره انتخاب میشد و از کیسینجر میخواست باقی بماند، این نیاز به یک ابتکار دیپلماتیک جدید در سال۱۹۷۷ داشت. در این میان، مطابق با رویکرد گامبهگام خود، او به دنبال گام دیگری بود.
این بار او [فورد] مفهوم زمین را برای عدم تخاصم اختصاص داد که رابین در مذاکرات سینا از آن دفاع کرده و کیسینجر بارها آن را بهعنوان امری غیرقابل دستیابی رد کرده بود. ایدهای که کیسینجر برای سادات و رابین مطرح کرد همانا آمادهسازی یکساله برای یک مذاکره سه مسیره بود؛ نسخهای حتی پیچیدهتر از روشی که وی یک سال قبل در بررسی گزینه اردنی آن را رد کرده بود. کیسینجر از اسرائیل میخواست که این روند را با ارائه عقبنشینی نسبی در جبهههای مصر، سوریه و اردن در ازای تعهداتشان به عدم تخاصم آغاز کند. در کمال ناباوری، وقتی سادات یک ماه پس از امضای توافقنامه سینای۲ به واشنگتن آمد، به ایده کیسینجر با پیشنهاد عدم خصومت در قبال عقبنشینی اسرائیل از سینا به خط العریش-رأس محمد پاسخ داد. این همان پیشنهادی بود که رابین ۶ماه قبل، در آغاز مذاکرات تازه تکمیلشده، به کیسینجر داده بود؛ پیشنهادی که کیسینجر به این دلیل رد کرده بود که سادات هرگز آن را نمیپذیرد.
این بار، به گفته کیسینجر، سادات آماده بود تا فراتر از عدم خصومت گام بردارد و در صورت عقبنشینی اسرائیل به خطی در ۲۵کیلومتری مرزهای بینالمللی، «زمین برای صلح» را پیشنهاد دهد. این با ابتکار سادات که حافظ اسماعیل در فوریه۱۹۷۳، قبل از جنگ یوم کیپور، برای کیسینجر آورده بود، سازگار بود. کیسینجر هنگام بازدید رابین از واشنگتن در ژانویه۱۹۷۶، پیشنهاد کاملتر سادات را به او ارائه نکرد. در عوض به ابتکار عمل محتاطانهتر و غیر تخاصمیاش پایبند بود. در اصل، رابین مایل بود با پیشنهادهای عقبنشینی به مصر و سوریه که کیسینجر به دنبال آن بود همراهی کند، حتی پیشنهاد حذف شهرکهای جولان را برای امکان عقبنشینی قابلتوجهتر از جبهه سوریه ارائه داد. جای تعجب نیست که او متعهد به عقبنشینی قابلتوجه از کرانه باختری نمیشود. بااینحال، در فوریه۱۹۷۶، رابین حتی توانست کابینه خود را متقاعد کند که حداقل در تئوری با آن موافقت کنند.
با وجود این شروع امیدوارکننده، اما ابتکار عمل هرگز مورد توجه قرار نگرفت. با فوران جنگ داخلی در لبنان در همان ماه این مساله به سرعت تحتالشعاع قرار گرفت. این یک چالش جدی برای نظم منطقهای کیسینجر بود. با مداخله بسیاری از بازیگران خارجی برای حمایت از این یا آن جناح لبنانی و فعالیت سازمان آزادیبخش فلسطین بهعنوان یک دولت در یک دولت، تشدید درگیری لبنان خطر یک جنگ گستردهتر را به همراه داشت. کیسینجر میترسید که اسرائیل و سوریه- همسایگان لبنان- در آنجا به رویارویی کشیده شوند و کل برنامههای او را تهدید کنند. این بار نمیتوان به سادات برای کمک اعتماد کرد؛ زیرا او در کنار سازمان آزادیبخش فلسطین علیه نیروهای مسیحی مورد حمایت سوریه قرار گرفت تا بهعنوان تلافی غم و اندوهی که اسد به خاطر توافقنامه سینای۲ برای او ایجاد کرده بود، از آنها حمایت کند.
در بحبوحه این هرجومرج، کیسینجر از دریافت پیام ژنرال شهابی که اکنون رئیس ستاد ارتش سوریه بود، شگفتزده شد. او این پرسش را مطرح کرد که آیا اسرائیل مایل به پذیرش یک نیروی «صلحبان» سوریه در لبنان خواهد بود که در حمایت از وضعیت موجود تحت سلطه مسیحیان مداخله کند یا خیر. کیسینجر از پرسش شهابی فهمید که اسد به دنبال پیشنهاد «توافقنامهای بر سر حوزهی منافع با اسرائیل با میانجیگری آمریکا» است. او در خاطرات خود خاطرنشان میکند که «تقریبا کاریکاتور دیپلماسی کلاسیک موازنه قدرت» بود، که در آن ایالاتمتحده اکنون میتواند نقش «چرخ تعادل ضروری» را بازی کند. اینکه سوریه مسوولیت حفاظت از مسیحیان لبنان و مهار سازمان آزادیبخش فلسطین را بر عهده بگیرد، موهبتی برای اسرائیل بود. بااینحال، رابین اصرار داشت که استقرار نیروهای سوریه در لبنان نمیتواند بیشتر از یک تیپ باشد و اینکه این نیروها نباید در بیش از ۱۰کیلومتریِ جنوب بزرگراه دمشق-بیروت مستقر شوند و آنها را در فاصله ایمن از مرز اسرائیل نگه دارند. هنگامی که کیسینجر این تفاهم را با سوریها تایید کرد، رابین فورا با چراغ سبز نشان دادن به مداخله اسد موافقت کرد.
ساف و شبهنظامیان نامنظم دروزی و مسلمان همتای ارتش سوریه نبودند. در نتیجه، جنگ داخلی فروکش کرد. اسد از نتیجه آنچنان خشنود بود که به کیسینجر پیشنهاد کرد که ایالاتمتحده و سوریه اکنون منافع موازی در مبارزه با نیروهای رادیکال در سراسر جهان عرب ایجاد کردهاند. کیسینجر توانسته بود سوریه را در صفوف قدرتهای وضع موجود قرار دهد. همانطور که او با افتخار مشاهده کرد، «ائتلاف رادیکال علیه روند صلح در حال فروپاشی بود.» به نظر او «تعادل ظریفی که بهوجود آمد، چشمانداز صلح کلی را حفظ کرد.» بااینحال، یک نقص در طراحی کیسینجر برای ایجاد ثبات در لبنان وجود داشت، اگرچه سالها طول کشید تا ظاهر شود. رابین با ممانعت از حرکت ارتش سوریه به سمت جنوب رودخانه «لیتانی»، خلائی را در جنوب لبنان ایجاد کرده بود که ساف به سرعت آن را پر کرد و بهتر بود حملات تروریستی علیه شهرهای مرزی شمالی اسرائیل انجام شود.
این امر در نهایت باعث مداخله نظامی تمامعیار اسرائیل در سال۱۹۸۲ شد تا ساف را به سمت شمال به بیروت و از آنجا به خارج از لبنان یعنی به تونس در دوردستها سوق دهد. پسازآن، اسرائیل جنوب لبنان را به مدت ۱۸ سال اشغال کرد؛ درحالیکه سوریه برای پنج سال پسازآن، شمال لبنان را اشغال کرد. اشغال طولانی ناگزیر باعث ایجاد مقاومت میشود. در نهایت با حمایت ایران، حزبالله جنوب را بهدست گرفت و سپس کنترل موثری بر دولت بیروت بهدست آورد. هدف کیسینجر در لبنان جلوگیری از ظهور یک کشور رادیکال دیگر در آنجا بود؛ اما در نهایت این اتفاقی بود که افتاد و دو جنگ دیگر را با اسرائیل در لبنان رقم زد تا اینکه تعادل جدیدی برقرار شود. با وجود این، به استثنای برخی درگیریهای جزئی طی تهاجم سال۱۹۸۲، اسرائیل و سوریه از درگیری در لبنان اجتناب و توافقنامه جدایی خود را درباره جولان حفظ کردند؛ درحالیکه مصر صلح خود را با اسرائیل برقرار و حفظ کرد. دیپلماسی کیسینجر در ایجاد نظم منطقهای کم و بیش پایدار در خاورمیانه موفق بود. سه سال تلاش مداوم برای ساخت آن طول کشیده بود؛ حفظ آن مستلزم تلاشهای مستمر برای پیشبرد روند صلح است. طبق طراحی کیسینجر، این روند باید بهصورت مراحل کوچک و تدریجی باشد.