عادی‌سازی، پروژه صلح نیست

عربستان سعودی در دوره محمد بن‌سلمان علاوه بر اینکه یک کشور اقتدارگرا و فاقد ارزش‌‌‌های مشترک با ایالات متحده است، تسلط منطقه‌‌‌ای را به شدت دنبال کرده است؛ به‌ویژه با جنگ بسیار مخرب خود در یمن. ضمانت امنیتی ایالات متحده می‌تواند بن‌‌‌سلمان را به انجام رفتارهای پرخطرتر ترغیب کند و ایالات‌ متحده را به درگیری‌‌‌هایی بکشاند که در آن هیچ سهمی ندارد، مانند مناقشه‌ای که باعث شد عربستان سعودی مناسبات دیپلماتیک خود را با ایران قطع کند. برنامه هسته‌‌‌ای توسعه‌‌‌یافته عربستان سعودی دارای بعد نظامی و همچنین انرژی خواهد بود و بن‌‌‌سلمان آشکارا علاقه خود را به تولید سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای ابراز کرده است. ارائه درخواست عربستان برای کمک به غنی‌‌‌سازی اورانیوم، ضربه‌‌‌ای به رژیم جهانی منع اشاعه و همچنین معکوس کردن سیاست دیرینه ایالات متحده خواهد بود. همچنین ممکن است رقابت در توانمندی‌‌‌های هسته‌‌‌ای بین ایران و عربستان سعودی به وجود بیاید.

برآورده کردن خواسته‌‌‌های بن‌‌‌سلمان، روابط عربستان با چین را که ریشه در منافع اقتصادی قوی و سایر منافع دارد، محدود نمی‌‌‌کند. ایالات متحده می‌تواند به طور موثرتری با چین در منطقه رقابت کند، نه با قبول تعهدات امنیتی بیشتر، بلکه با تقلید از چین در تعامل با همه کشورهای منطقه در راستای کاهش تنش. با توجه به همکاری‌‌‌های امنیتی گسترده بین اسرائیل و عربستان سعودی، عادی‌‌‌سازی روابط دیپلماتیک بین تل‌‌‌آویو  و  ریاض یک توافق صلح نخواهد بود. حتی هدیه عادی‌‌‌سازی ریاض به اسرائیل نیز بعید است که مواضع تند اسرائیل را در مورد جنگ غزه و درگیری بزرگ‌تر اسرائیل و فلسطین کاهش دهد و در عوض انگیزه اسرائیل برای حل این مناقشه را کمتر می‌‌‌کند.

زمینه

بخش عمده‌‌‌ای از انگیزه برای توافق امنیتی احتمالی با عربستان سعودی ناشی از میانجی‌گری دولت ترامپ برای ارتقای روابط بین اسرائیل و چند کشور عربی است. ارتقای روابط دیپلماتیک کامل در ابتدا شامل امارات متحده عربی بود و سپس بحرین، مراکش و سودان نیز به آن پیوستند. این تحول بیانگر انحراف از ابتکار صلح اتحادیه عرب است که از سال ۲۰۰۲ روی میز بوده است و اجازه روابط کامل با اسرائیل را به شرط پایان دادن به اشغال سرزمین‌‌‌های فلسطینی و اجازه ایجاد یک کشور فلسطینی ارائه می‌‌‌دهد.

اقدامات دولت ترامپ همچنین سابقه‌‌‌ای را ایجاد کرد که ایالات متحده پرداخت‌‌‌های جانبی قابل‌توجهی به رژیم‌‌‌های عربی درگیر به عنوان انگیزه‌‌‌ای برای حرکت به سمت روابط کامل با اسرائیل داشته باشد. رژیم‌‌‌ها حداقل به همان اندازه که ایالات متحده درخواست‌هایشان  را اجابت می‌کرد، انگیزه داشتند. به عنوان مثال، برای امارات متحده عربی، وعده ایالات متحده برای ارائه هواپیماهای جنگنده F-۳۵ و پهپادهای MQ-۹ Reaper بود . در صورت تحقق این مساله، امارات اولین کشور عربی خواهد بود که یکی از این دو سیستم پیشرفته ساخت آمریکا را دریافت می‌کند. برای مراکش، منافعی که ایالات متحده به ارمغان آورد، شکستن اجماع بین‌المللی با به رسمیت شناختن حاکمیت مراکش بر قلمرو مورد مناقشه صحرای غربی بود.

دولت ترامپ با هیاهوی فراوان، ارتقای روابط بین کشورهای عربی و اسرائیل را اعلام کرد و به این قراردادها عنوان «توافق ابراهیم» ماه اوت را داد. اما عربستان سعودی ماهی بزرگی بود که هنوز صید نشده بود. دستیابی به عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل به اولویت اولیه دولت بایدن در خاورمیانه تبدیل شد. دستیابی به توافق ریاض مستلزم کم اهمیت جلوه دادن انتقاد شدید بایدن از سوابق حقوق بشر رژیم سعودی است. به عنوان یک نامزد ریاست جمهوری، او قول داده بود که با آن رژیم به عنوان یک اهریمن رفتار کند.

علاوه بر امید به عادی‌‌‌سازی روابط با اسرائیل، تاثیر تهاجم روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ بر بازارهای انرژی جهان و تحریم‌‌‌های بعدی علیه روسیه، به هدف دیگری در قبال ریاض از سوی آمریکا تبدیل شد. جنگ و تحریم‌‌‌ها باعث افزایش قیمت‌های نفت و گاز شد که به افزایش تورم در ایالات متحده و همچنین در اروپا و پیامدهای سیاسی داخلی نامطلوب کمک کرد. کمک گرفتن از عربستان برای تثبیت قیمت نفت یکی از اهداف سفر بایدن در سفر به عربستان سعودی در ژوئیه ۲۰۲۲ بود که طی آن با شاهزاده محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان سعودی دیدار کرد.

اگرچه نتایج در مورد همکاری در زمینه نفت عمدتا ناامیدکننده بود اما ایده تجارت عادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی با اسرائیل به نفع ایالات متحده همچنان مطرح بود. بن‌‌‌سلمان تصریح کرده است که این لطف‌‌‌ها باید فراتر از آنچه به دیگر کشورهای عربی ارائه شده بود، باشد. خواسته‌‌‌های ولیعهد سعودی شامل ضمانت امنیتی رسمی از سوی ایالات متحده، همراه با کمک در توسعه برنامه هسته‌‌‌ای غیرنظامی و کاهش محدودیت‌‌‌های فروش تسلیحات ایالات متحده به عربستان سعودی است. اگرچه ممکن است توافق تا اواسط سال ۲۰۲۳ کامل شده باشد، اما افزایش خشونت اسرائیل و فلسطین در اراضی اشغالی، انجام هر آن چیزی را که به عنوان یک ژست دوستانه در قبال اسرائیل از سوی هر حاکم عرب حتی حاکم مستبدی مانند بن‌‌‌سلمان باشد دشوار کرده است.

به نظر می‌‌‌رسید که حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر و پس از آن حمله ویرانگر اسرائیل به نوار غزه باعث شد که این ایده به کلی کنار گذاشته شود. دولت بایدن به جای کنار گذاشتن این مفهوم، آن را تغییر کاربری داد. کاخ سفید در حالی که اهداف دیگر خود را حفظ می‌‌‌کند، سعی دارد از چشم‌‌‌انداز عادی‌سازی با عربستان سعودی که برای تل‌‌‌آویو ارزش دارد، به عنوان اهرمی در برابر اسرائیل استفاده کند. از جمله اهداف این خواهد بود که اسرائیل عملیات نظامی در نوار غزه را به یک فاجعه انسانی تبدیل شده، تعدیل کند و گام‌‌‌های معناداری برای حل و فصل مناقشه اسرائیل و فلسطین با راه‌‌‌حل دو دولتی بردارد.

با توجه به مخالفت شدید دولت راستگرای اسرائیل با محدود کردن عملیات نظامی خود در غزه و مخالفت شدیدتر آن با راه‌حل دو دولتی، برخی گمانه‌زنی‌‌‌های اخیر نشان می‌‌‌دهد که ایالات‌ متحده و عربستان سعودی با توافق جداگانه از جمله تضمین امنیتی ایالات متحده به عنوان چارچوبی برای مشارکت اسرائیل پیش می‌‌‌روند. این احتمال را نمی‌توان رد کرد، اگرچه عادی‌‌‌سازی دیپلماتیک عربستان و اسرائیل همچنان هدف اصلی دولت است. علاوه بر این، دخالت اسرائیل ممکن است برای تضمین هر گونه تاییدیه مورد نیاز کنگره برای توافق امنیتی با ریاض ضروری باشد.

نفت و امنیت ملی در روابط آمریکا و عربستان

گنجاندن موضوع نفت در سفر بایدن به عربستان سعودی به آغاز روابط آمریکا و عربستان برمی‌‌‌گردد؛ زمانی که رئیس‌‌‌جمهور فرانکلین روزولت با بنیان‌گذار پادشاهی سعودی عبدالعزیز بن سعود در ماه‌‌‌های پایانی جنگ جهانی دوم در یک ناوشکن آمریکایی در کانال سوئز دیدار کرد. دسترسی شرکت‌های آمریکایی به اکتشافات نفتی بزرگ در عربستان سعودی یکی از اهداف اصلی ایالات متحده در آن زمان بود. اما وضعیت نفت از آن زمان تا حد زیادی تغییر کرده است؛ به‌ویژه با توجه به انقلاب فرکینگ (تولید نفت  شیل ) در ایالات متحده. ایالات متحده در حال حاضر تنها ۵‌درصد از نفت وارداتی خود را از عربستان سعودی تامین می‌‌‌کند و یک صادر کننده نفت خام است و تفاوت بین صادرات و واردات چهار برابر مقدار نفتی است که از عربستان می‌گیرد.

بنابراین، اهمیت صادرات نفت از عربستان سعودی و سایر کشورهای خلیج‌فارس را نباید از نظر دسترسی ممتاز برای شرکت‌های آمریکایی‌سنجید. بلکه اهمیت نقش خلیج فارس در تجارت جهانی نفت مطرح است که هرگونه اختلال در آن می‌تواند پیامدهای اقتصادی در سراسر جهان از جمله در ایالات متحده داشته باشد. یک مفهوم این است که یک رابطه خاص با عربستان سعودی یا هر تولیدکننده واحد دیگر، چیزی نیست که امنیت انرژی و اقتصادی را برای ایالات متحده ارتقا دهد. در عوض، هدف باید تقویت صلح و ثبات در منطقه خلیج‌فارس و به حداقل رساندن خطر آسیب‌‌‌های اقتصادی باشد. برعکس، هر چیزی که خطوط درگیری را تشدید و منطقه را به بلوک‌‌‌های رویارویی تقسیم کند، این خطر را افزایش می‌‌‌دهد.

به جز نفت، عربستان سعودی از نظر امنیتی چیزی برای ارائه به ایالات متحده ندارد. اگرچه ممکن است یک توافق امنیتی در آینده به عنوان یک معاهده یا توافق امنیتی «دوجانبه» توصیف شود، اما واقعا یک پیشنهاد یک طرفه خواهد بود یعنی ایالات متحده ارائه دهنده و رژیم سعودی دریافت کننده امنیت است. در برخی زمان‌‌‌ها و مکان‌‌‌های دیگر، پیوند امنیتی ایالات متحده با یک شریک ضعیف‌‌‌تر ممکن است بستری را برای آمریکا با هدف مقابله موثر با تهدیدی فراهم کند که برای واشنگتن و همچنین شریک آن نگرانی ایجاد کرده است. اما قبلا نشان داده شده است که هرگونه حضور نظامی قابل‌توجه ایالات متحده در عربستان سعودی برای آمریکا یک بدهی است، نه یک دارایی، و به جای کاهش تهدیدها علیه منافع ایالات متحده، آنها  را افزایش می‌‌‌دهد.

استقرار نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی طی عملیات سپر صحرا به منظور آماده‌سازی برای بیرون راندن نیروهای عراقی از کویت در سال ۱۹۹۱ یکی از عوامل اصلی رادیکال شدن اسامه بن لادن، بنیان‌گذار القاعده بود. چند سال بعد، در سال ۱۹۹۵، گروه دیگری از تروریست‌‌‌ها محوطه برج‌‌‌های خُبر در شرق عربستان سعودی را بمباران کردند و ۱۹ عضو نیروی هوایی آمریکایی را در محل زندگی خود کشتند. بیشتر نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی متعاقبا به یک پایگاه هوایی دورتر منتقل و بعدا به قطر انتقال داده شدند. طبق منابع رسمی، حدود ۲۶۰۰ پرسنل نظامی ایالات متحده که وظایف پشتیبانی را در عربستان سعودی انجام می‌دهند، «برای محافظت از نیروها و منافع ایالات متحده در منطقه  در آنجا مستقر هستند.

منافع ایالات متحده در منطقه که بیشترین آسیب‌پذیری را در برابر اقدامات خصمانه دارد، نیروهای نظامی آن است؛ این مساله منجر به این استدلال چرخشی می‌شود که نیروهای ایالات متحده برای محافظت از نیروهای آمریکا در منطقه مستقر هستند. در مورد همکاری ضدتروریسم با عربستان سعودی، چنین همکاری‌‌‌هایی ناشی از رابطه‌‌‌ای خاص یا به‌‌‌عنوان مابه‌ازایی برای کمک‌‌‌های واشنگتن به ریاض نبوده است. در عوض، این همکاری‌ها تابع این بوده است که آیا سعودی‌‌‌ها خود را هدف تروریسم می‌‌‌بینند یا خیر. برای سال‌‌‌های متمادی، عربستان سعودی بخش بزرگی از مشکل تروریسم بود و اصلا بخشی از راه‌‌‌حل نبود؛ حتی تا حدی که به نظر می‌‌‌رسید مقامات سعودی به برخی از هواپیماربایان ۱۱ سپتامبر کمک کرده‌‌‌اند.رژیم سعودی تنها پس از یک سری بمب‌گذاری‌ها در ریاض در سال ۲۰۰۳ مبارزه با تروریسم را جدی گرفت و همکاری موثر با ایالات متحده را آغاز کرد؛ این انفجارها سعودی‌‌‌ها را متقاعد کرد که آنها نیز می‌توانند قربانی تروریسم بین‌المللی شوند.