یک روزنامه اسرائیلی تحلیل کرد
ایران شطرنج بازی میکند؛ اسرائیل پوکر
در اوایل سال ۱۳۵۸، با پایان سلطنت شاه ایران، آیتالله خمینی، جمهوری اسلامی ایران را تاسیس کرد. او رهبر معنوی کشور شد و اصل اساسی «صدور انقلاب ایران» را بنا نهاد. هدف این بود که الگوی ایرانی را در وهله اول به جوامع شیعی جهان و سایر مناطق صادر کند. این وظیفه از جمله به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و نیروی قدس آن محول شد. نویسنده در ادامه ادعا میکند: یکی از اهداف اصلی حکومت ایران تسلط بر جامعه بزرگ شیعیان لبنان و از طریق آن بر کل کشور، ایجاد یک جبهه مستقیم و فوری علیه «شیطان کوچک» - اسرائیل بود. جنگ اول لبنان که در سال ۱۹۸۲ آغاز شد، شرایط ایدهآلی را برای ایران فراهم کرد تا بتواند طرح خود را در لبنان اجرا کند. خلأ ایجاد شده با برکناری نیروهای نظامی فلسطینی در لبنان، به شیعیان این کشور اجازه داد تا به قویترین نیروی نظامی در این کشور تبدیل شوند.
نفوذ ایران به صحنه فلسطین، هم در اصل و هم در عمل پیچیدهتر بود. برخلاف وابستگی طبیعی مذهبی و عملیاتی حزبالله به عنوان یک جنبش شیعی به آیتالله خمینی و ایران، سازمانهای اسلامگرای فلسطینی (مانند کل جمعیت فلسطین) به جریان اسلام سنی تعلق دارند. حماس به جهانبینی اخوانالمسلمین پایبند است که از لحاظ تاریخی در رقابت با شیعیان قرار دارد. با این حال، ایران تصمیم گرفت برای پیشبرد صدور انقلاب و مقابله با دشمنان نهایی خود، آمریکا و اسرائیل، این رقابت را نادیده بگیرد. آغوش باز ایران برای فلسطینیها به سرعت مورد استقبال جناحهای کوچک جهاد اسلامی قرار گرفت که مشتاقانه پیشنهادهای آیتالله خمینی را پذیرفتند و در مقابل، از اواخر دهه ۱۹۸۰ برخی کمکهای اقتصادی و نظامی دریافت کردند. ارتباط با حماس سختتر بود. حماس به طور کامل با ایران هماهنگ نشد؛ اما به تدریج به پذیرش بودجه و سپس تسلیحات، کمکها و آموزشهای حزبالله تمایل نشان داد، تا اینکه در نهایت با حفظ حوزه عملیاتی مستقل، به نمایندگی از «حلقه دوم» ایران تبدیل شد.
این چارچوبی است که اساس منطق پشت جنگ شمشیرهای آهنین را تشکیل میدهد. من پیشینه ملموسی را که منجر به جنگ شد با یک حکایت شخصی آغاز خواهم کرد: در اواخر سال ۲۰۰۹، ژنرال جیمز ال. جونز که به عنوان مشاور امنیت ملی ایالات متحده خدمت میکرد، از من برای بازدید از کاخ سفید دعوت کرد. در ابتدای جلسه، ژنرال با این سوال مرا غافلگیر کرد: «اگر ایالات متحده چراغ زرد دهد، اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران حمله میکند؟»
من واقعا از این سوال غافلگیر شدم. به ژنرال جونز گفتم: «چرا از من میپرسی؟ به هر حال، به نظر میرسد مناسبتر است که این سوال را برای مقامات اسرائیلی مطرح کنیم. من یک متخصص دانشگاهی در امور تروریسم هستم.» جونز توضیح داد که او با مقامات رسمی مشورت خواهد کرد، اما به دیدگاه شخصی من در مورد این موضوع علاقهمند است. من پاسخ دادم: «اگر نظر مرا میپرسید، حتی «چراغ سبز» از سوی ایالات متحده نباید برای اسرائیل کافی باشد تا به چنین اقدامی دست زند.» حالا او بود که تعجب کرد؛ «واقعا؟ شما فکر میکنید حتی اگر آمریکا به اسرائیل برای حمله به ایران چراغ سبز نشان دهد، اسرائیل نباید حمله کند؟»
من پاسخ دادم: «درست است، به سه دلیل: اولا، اگرچه من در مورد تواناییهای نیروی هوایی اسرائیل متخصص نیستم، اما معتقدم حتی اگر کل نیروی هوایی برای حمله به ایران بسیج شوند، غیرمحتمل است که اسرائیل بتواند تمام تاسیسات هستهای ایران را به طور کامل نابود کند. ایرانیها از حملات اسرائیل به رآکتورهای هستهای در عراق و سوریه درس گرفتهاند، بنابراین تواناییهای هستهای خود را در تاسیسات مختلف در سراسر ایران که بیشتر آنها در اعماق زمین هستند، پراکنده کردهاند. من اضافه کردم که «در ارزیابی من، اسرائیل میتواند به این تاسیسات خسارات قابلتوجهی وارد کند، اما بعید است که بتواند همزمان همه آنها را نابود کند.»
من ادامه دادم: «دلیل دوم این است که من میدانم واکنش ایران به چنین حملهای توسط اسرائیل چه خواهد بود. ایرانیها تمام زرادخانههای عظیم موشکهایی را که در لبنان ساختهاند و به حزبالله منتقل کردهاند، برای این منظور به کار خواهند گرفت ؛ زرادخانهای متشکل از دههاهزار موشک (تا زمان گفتوگوی ما در سال ۲۰۰۹). راهاندازی این موشکها باعث خسارت بیسابقهای به جبهه و اقتصاد اسرائیل میشود.» گفتم: «دلیل سوم هم این است که در حالی که ایران توان هستهای دارد، بدون شک تهدید وجودی غیرقابل تحمل برای اسرائیل خواهد بود؛ این تهدید وجودی برای کشورهای همسایه ایران حتی بیشتر خواهد بود. من شک ندارم که ایران از توان هستهای خود برای سرعت دادن به تحولات در کشورهای خلیج فارس استفاده خواهد کرد. به نظر من هدف ایران جابهجایی دولتها و ایجاد فضای طرفدار ایران در این منطقه است.»
من نتیجه گرفتم: «بنابراین، نمیتوانم متوجه شوم چرا ایالات متحده از اسرائیل انتظار دارد برای همه کشورهای منطقه به اقدامات خطرناک و ریسکآمیز دست بزند. اگر اسرائیل به ایران حمله کند، هزینه هنگفتی را خواهد پرداخت، در حالی که بر روی «چراغ زرد» واشنگتن عمل میکند. اگر ایالات متحده لازم بداند که به ایران ضربه بزند، باید بر این اساس عمل کند یعنی یک اتحاد بینالمللی شامل کشورهای عرب و دیگر همتایان جهانی ایجاد کند. اگر اسرائیل برای مشارکت در این ائتلاف دعوت شود و بخشی از بار را به دوش بکشد، معتقدم که اسرائیل باید به چنین درخواستی پاسخ مثبت دهد.»
حدود یک دهه بعد از صحبت ما در سال ۲۰۰۹، این اتحاد منطقهای شکل گرفت. در ابتدا، این توافقنامه ابراهیم بود که راه را برای ابتکار عمل آمریکا با هدف ایجاد روابط نزدیکتر بین اسرائیل و عربستان سعودی و تلاش برای عادیسازی و صلح هموار کرد. این امر باعث میشود که ائتلاف نظامی شکل بگیرد و در صورت لزوم علیه ایران اقدام کند. به ادعای این نویسنده بزرگترین کابوس ایران در شرف تحقق بود. بایدن، با هدف استفاده از این دستاورد در انتخابات آتی ایالات متحده، تلاشهای قابلتوجهی برای تسریع این روند انجام داد.
نویسنده در ادامه این مقاله بدون استناد به شواهد متقن ادعا میکند: اجازه دهید برای لحظهای به تلاش ایران برای دستیابی به قابلیت هستهای بازگردیم. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در دهههای اخیر، یک هدف اساسی برای دولتهای خود تعیین کرده است: خنثی کردن آرزوهای هستهای ایران. او یک استراتژی دوگانه و موازی را دنبال کرد؛ در ابتدا تلاش کرد تا از امضای توافق هستهای باراک اوباما با ایران جلوگیری کند، و متعاقبا، از لحظه امضای آن، به اعمال فشار بر رئیسجمهور آمریکا برای خروج از آن متمرکز شد. در مورد اول، نخستوزیر شکست خورد و توافقنامه امضا شد.
در مورد دوم، نتانیاهو نقش اساسی در وادار کردن رئیسجمهور ترامپ به خاتمه مشارکت ایالات متحده در توافق هستهای ایفا کرد. در ماه مه ۲۰۱۸، ترامپ اعلام کرد که ایالات متحده از توافق خارج خواهد شد. از آن لحظه، موانعی که در مسیر ایران به سمت عبور از نقطه گریز وجود داشت، برطرف شد.
به موازات آن، طی سالها، اسرائیل تحت رهبری نتانیاهو عملیات مختلفی را با هدف آسیبرسانی، بازدارندگی، به تاخیر انداختن و جلوگیری از فعالیتهای هستهای ایران آغاز کرد. بر اساس گزارشهای خارجی، اسرائیل طیف وسیعی از روشها را برای این منظور به کار گرفته است، خواه ترور هدفمند، نفوذ اطلاعاتی به سیستمهای ایران، حملات سایبری، خرابکاری، آتشسوزی یا سایر اقدامات باشد. ایران بعد از این اقدامات خشمگین شد و قول داد انتقام خواهد گرفت حتی در موارد متعددی اقدام به انجام حملاتی کرد که بعضا موفق بودند. Revenge در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ اعلام کرد: ایرانیها این اصل را پذیرفتهاند که «انتقام غذایی است که بهتر است سرد سرو شود.»
با وجود تکذیب مداخله در حادثه ۷ اکتبر از سوی مقامات جمهوری اسلامی نویسنده تایمز اسرائیل ادعا میکند: در واقع، پیشزمینه جنگ، تمایل ایران برای انتقام گرفتن از اسرائیل است. اما ایرانیها از روی غریزه برای انتقام عمل نمیکنند. بنابراین حمله حماس به جشن «سیمچات تورات» فقط از نظر انتقام قابل درک نیست. محرک این جنگ هدف استراتژیک ایران بود یعنی سازماندهی یک انفجار منطقهای که یک بار برای همیشه تلاشهای آمریکا و اسرائیل را برای ایجاد ائتلافها و ائتلافهای ضدایرانی با عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی از بین میبرد. عملیات اسرائیل در غزه برای این منظور کافی نخواهد بود. اسرائیل باید به یک جنگ کشیده شود و ترجیحا یک جنگ چندجبههای.
با این حال، ایرانیها میدانستند که این درگیری نباید به یک تنش غیرقابل کنترل تبدیل شود. هدف از حمله به اسرائیل که به اشغال غزه و همچنین تشدید تنش در امتداد مرزهای دیگر منجر شود، به اندازه کافی طاقتفرسا بود اما ایران نمیخواست اسرائیل را به رفتار غیرمنطقی و انجام اقداماتی سوق دهد که در منطقه قابل مهار نباشد.
بنابراین جنگ شمشیرهای آهنین، جنگ نیابتی ایران است. این نویسنده بدون ذکر شواهد قابل قبول در ادامه مطلب خود ادعا میکند: روش اجرایی که به کار گرفته شد، در تهران برنامهریزی شد. چگونه میتوانیم این را با اطمینان بدانیم؟ زیرا این دقیقا همان نقشهای است که ایران سالها برای حمله حزبالله به اسرائیل از لبنان برنامهریزی کرده بود. فقط اینکه به جای هزاران نفر از اعضای نخبه نیروی حماس، طرح اولیه شامل ضربه شدیدتر به اسرائیل توسط گروه بسیار بزرگتری از نیروی رضوان حزبالله بود که همزمان با شلیک دههاهزار موشک به جبهه داخلی اسرائیل، به آنجا نفوذ کنند. حزبالله و ایران برنامه خود را پنهان نکردند. آنها آن را در همه رسانههای ممکن و مقالات در رسانهها، مصاحبهها، عکسها، کلیپهای ویدئویی به عنوان تلاشی برای منصرف کردن اسرائیل و ایالات متحده از حمله به ایران منتشر کردند.
این نویسنده صهیونیست در ادامه ادعاهای خود افزود: مدل جنوبی یعنی حمله حماس همان طور که گفته شد دقیقا شبیه طرح ایران برای مرز شمالی از سوی حزبالله بود. با تمام احترامی که برای حماس قائل هستم، آنها توانایی طراحی چنین حملهای، آماده شدن برای آن، آموزش، مسلح شدن، جمعآوری اطلاعات و مهمتر از همه غافلگیری اسرائیل را نداشته و ندارند. اما این غافلگیری اسرائیل در کتابهای تاریخی بدون اشاره به کمک و برنامهریزی ایران نوشته خواهد شد. درست است که خودپسندی، اعتماد به نفس بیش از حد و تمایل به خودفریبی در بین بسیاری از رهبران اسرائیل، عوامل مهمی در موفقیت این طرح بود، اما بدون انگیزه ایران، جنگ شروع نمیشد. منافع ایران در خنثی کردن عادیسازی روابط با اسرائیل، تاریخ عمومی شروع جنگ را تعیین کرد. کاهش آمادگی نظامی اسرائیل در تعطیلات سیمچات تورات، تاریخ دقیق را دیکته کرد: ۷ اکتبر.
نویسنده اسرائیلی ادامه میدهد: این سوال مطرح میشود که چرا ایران، فلسطینیها را به جای نیروهای شیعه نیابتی خود برای حمله به اسرائیل انتخاب کرد؟ همانطور که گفته شد، جبهه ایرانی دو بازوی اصلی در کارزار خود علیه اسرائیل دارد: بازوی ضعیفتر فلسطینی که شامل حماس و جهاد اسلامی فلسطین میشود و بازوی قویتر شیعه یعنی حزبالله. در تلاش برای کشاندن اسرائیل به یک جنگ منطقهای محدود، ایران مجبور بود بین این دو سلاح یکی را انتخاب کند. ایران میدانست که فعال کردن طرح شمال شامل حزبالله صدمات بیشتری به اسرائیل وارد میکند. وسعت شلیک موشک در تمام مناطق اسرائیل و همچنین تخریب گسترده و تعداد تلفات در جبهه داخلی بیسابقه خواهد بود.
نفوذ عمیق نیروی رضوان حزبالله به خاک اسرائیل و کشتار گستردهای که در چند محل به وقوع خواهد پیوست، ممکن است باعث شود که اسرائیل به طور غریزی به استفاده از تمام تواناییهای خود بدون توجه به ملاحظات منطقی متوسل شود. علاوه بر این، ارتباط مستقیم میان حزبالله و ایران جای انکار را برای ایران باقی نمیگذارد و ممکن است واکنش اسرائیل را مستقیما در خاک ایران به دنبال داشته باشد. این دقیقا همان چیزی است که ایران به دنبال اجتناب از آن بود. همچنین به همین دلیل است که به حزبالله دستور داد تا (حداقل در حال حاضر) سطح محدودی از شدت حملات خود را علیه اسرائیل حفظ کند. ایران نمیخواست جعبه پاندورا را باز کند.
اسرائیل مستقیما وارد تله ایران شد. ضربه مهیبی که از بازوی کمتر قوی ایران خورد، اسرائیل را بر آن داشت تا قول نابودی کامل حماس را بدهد. ایران میدانست که پس از لشکرکشی اسرائیل به نوار غزه، حتی اگر قدرت نظامی حماس خنثی شود، بازوی استراتژیک قوی یعنی حزبالله تقریبا آسیبنخورده باقی میماند. بازدارندگی ایران در برابر حمله به تاسیسات هستهای خود حفظ خواهد شد و تهران رستگار خواهد شد. سیاستمداران ایران با مشاهده پاسخ خشمگین اسرائیل، پوزخندی از روی رضایت زدند؛ اسرائیل دقیقا طبق نقشه آنها عمل میکرد.
برای جلوگیری از احتمال افشای این طرح ایران توسط اسرائیل، ایرانیها سیستم هماهنگ انکار را نیز طراحی کردند. این کارزار دو روز پس از ۷ اکتبر آغاز شد. چند روز بعد، نصرالله در سخنرانی خود تاکید کرد که ایران و حزبالله از قصد انجام این عملیات آگاه نشدهاند و این تصمیمی است که «رهبران مقاومت» گرفتهاند. بلافاصله پس از عملیات ۷ اکتبر، سه رهبر «محور مقاومت» با یک پیام واحد همگام بودند: این یک ابتکار فلسطینی بود نه ایرانی. ادعایی مشکوک، اما به ظاهر مورد قبول محافل اطلاعاتی و تصمیمگیری اسرائیل. نتانیاهو در پاسخ به سوالی در یک کنفرانس مطبوعاتی در ۲۸ اکتبر مبنی بر اینکه آیا اسرائیل اطلاعاتی در اختیار دارد که ایران را در عملیات ۷ اکتبر دخیل میکند، پاسخ داد: «ایران از حماس حمایت میکند.
اما لزوما نمیتوانم بگویم که در این عملیات خاص آنها در برنامهریزی خرد شرکت داشتند، البته بدون حمایت آنها، حماس وجود ندارد.» اگر این اطلاعات به نخستوزیر داده میشد، شاید جور دیگری این سوال را پاسخ میداد. چگونه میتوان ناهماهنگی بین تحلیل فوق و ارزیابیهای اطلاعاتی و تصمیمگیرندگان اسرائیل را توضیح داد؟ آیا دلیل آن عدماطلاعات کافی برای حمایت از این تئوری است یا میتواند تصور اشتباه دیگری باشد؟ به ادعای این نویسنده صهیونیست ایرانیها با دقت برنامه امنیت اطلاعات حمله ۷ اکتبر را طراحی کردند. آنها نه تنها به آن افراد مخفی در حماس دستور دادند تا با دقت از برنامههای خود محافظت کنند، بلکه اقداماتی را برای جلوگیری از هرگونه درز اطلاعات از طریق کانالهای حزبالله و ایران انجام دادند. به عبارت دیگر، اطلاعات اسرائیل نهتنها از طریق کانالهای اطلاعاتی خود در مقابل حماس قادر به تشخیص مقاصد و نقشههای عملیات نشد، بلکه در شناسایی سیگنالهای اطلاعاتی در مورد این موضوع در مقابل حزبالله و ایران نیز ناکام ماند. در نتیجه، این باور غالب وجود دارد که ایران در حمله به اسرائیل دست نداشت.
در سال ۲۰۱۹، من با معاون رئیس شورای امنیت ملی ژاپن، مردی خردمند و مسن ملاقات کردم. گفتوگو به توافق هستهای ایران کشیده شد. در آن مقطع زمانی (در اواخر دوره ریاست جمهوری ترامپ)، رئیسجمهور متوجه اشتباهی شد که مرتکب شده بود و به شدت در تلاش بود تا به چارچوب یک توافق هستهای جدید بازگردد. من اضافه کردم: «و تناقض این است که ایرانیها نیز به همین موضوع یعنی توافق هستهای جدید علاقه دارند اما آنها حاضرند کمتر از آنچه در توافق قبلی داده بودند، بدهند و ترامپ باید بیشتر دریافت کند. لبخندی زد و گفت: فکر میکنم حق با شماست. اما مشکل اینجاست که برای رسیدن به همین هدف، آمریکاییها پوکر (بازی تاکتیکی آمریکایی مبتنی بر فریبکاری و فریب) بازی میکنند و ایرانیها شطرنج» (بازی استراتژیک ایرانیالاصل بر اساس برنامهریزی بلندمدت و محاسبه قدمهای پیش رو).
به نظر میرسد که قبل از شروع جنگ ۷ اکتبر، اسرائیل نیز در حال بازی پوکر - با استفاده از تاکتیکهای حیلهگرانه، دستکاری و حیله بود؛ در حالی که ایران درگیر بازی شطرنج بود و چند حرکت پیش رو را برنامهریزی میکرد.