این سبک آشنای مذاکرات ایرانی‌ها بود: به محض آنکه اجماع قریب‌الوقوع به‌نظر می‌رسید، یک موضوع مورد مجادله دیگر مطرح می‌شد. ما چیزی را که شما می‌خواهید می‌دهیم و الان شما هم چیزی را که از خودمان گرفته‌اید به ما پس بدهید.  من احساس شکست کردم، ناامید و خشمم را ابراز کردم و چشم‌هایم مملو از اشک شده بود و به آنها گفتم که روش‌های آنها کل توافق را به خطر انداخته است. به زنان از ابتدای زندگی گفته می‌شود که عصبانی شدن رفتار مورد پذیرشی در اجتماع نیست و گریه کردن در جلوی جمع نیز نشانه‌ای از ضعف است. عراقچی و روانچی متعجب شدند و برای اولین بار در طول یک ماه ساکت شدند. صداقت ناامیدی من مشخص بود. پس از سکوتی طولانی، عراقچی از مخالفت دست برداشت. این لحظه اشک‌آلود آخرین چرخش مهم مکعب روبیک بود. این زمان بود که همه بخش‌های مکعب روبیک برای من در جای مناسب قرار گرفت. چه در کار و چه در زندگی شخصی، زمانی که ارزش‌هایی مانند درستکاری، پافشاری و تعهد را همراه خود سر میز مذاکره می‌آورید، آنگاه بسیار قوی خواهید بود. او در بخش دیگری از این مطلب نوشت: من فکر می‌کردم به‌زودی به خانه بازگردم. بعد از بیست و پنج روز من بالاخره از هتل خارج شدم و تنها یک وعده غذا خارج از هتل کوبورگ خوردم. همه جای حمام اتاقم پر شده بود از لباس‌هایی که با دست شسته بودم و آویزان کرده بودم. او نوشت: دیپلماسی می‌تواند صبر شما را محک بزند.