مترجم:مجید روئین‌پرویزی

یکی از اهداف اصلی کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت اثبات نادرستی مجموعه‌ای گسترده از اندیشه‌ها بود که امروزه مرکانتیلیسم نامیده می‌شود. حدود یک‌چهارم کتاب او به آزمون اصول و اجرای مرکانتیلیسم اختصاص دارد. برخی از مرکانتیلیست‌ها اعتقاد داشتند تنظیم دولتی تجارت خارجی برای دستیابی به یک تراز تجاری اصطلاحا مطلوب به معنی بیشتر بودن صادرات از واردات و در نتیجه افزایش ذخایر شمش طلا و نقره (bullion) ضروری است، این امر با پرداخت سایر کشورها به شکل فلزات گرانبها به واسطه مازاد صادرات کشور بر واردات به وجود می‌آید. جالب است که ما همچنان از اصطلاح «تراز تجاری مطلوب» برای توصیف موقعیتی که در آن کشوری بیش از آنچه از دیگران کالا گرفته به آنها کالا داده است استفاده می‌کنیم و تفاوت میان این دو نیز از طریق پرداخت طلا یا «برگه بدهی» تسویه می‌شود. تراز تجاری مطلوب، تنها زمانی مطلوب است که به اشتباه تصور کنیم ثروت یک کشور به میزان ذخایر فلزات قیمتی‌اش وابسته است.

در مقابل، اسمیت معتقد به تجارت خارجی آزاد بود، با این استدلال که اگر انگلستان می‌تواند کالایی را برای مثال پشم، با هزینه کمتر از فرانسه تولید کند و فرانسه نیز می‌تواند کالایی را برای مثال نوشیدنی، با هزینه کمتر از انگلستان تولید کند، آنگاه برای هر دو طرف سودآور خواهد بود تا کالایی را که با هزینه کمتری تولید می‌کنند با کالایی که تولیدش هزینه بالاتری برایشان دارد مبادله کنند. به زبان اقتصاد، این پدیده استدلال «مزیت مطلق» در تجارت خارجی نامیده می‌شود. البته، این استدلال تنها محدود به تجارت بین‌‌الملل نیست و برای تجارت داخل یک کشور نیز به همین ترتیب کاربرد دارد.

در بدنه تحلیل اسمیت در مورد چگونگی توسعه پویای بازارها در خلال زمان، استدلال دیگری را نیز می‌توان برای تجارت بین‌‌الملل آزاد یافت. اگرچه اسمیت هیچ‌گاه این بحث خود را به طور کامل بسط نداد، اما اقتصاددانان بعدی می‌توانستند آن را از کتاب ثروت ملل وی استنتاج کنند. تاکنون دریافته‌ایم که به اعتقاد اسمیت یک عامل مهم تعیین‌کننده ثروت ملل «بهره‌وری نیروی کار» است و بهره‌وری نیروی کار نیز بیش از هر چیز به «تقسیم کار» بستگی دارد. او اشاره می‌کند که هر چه کار تقسیم شده‌تر و تخصصی‌تر گردد، بهره‌وری نیروی کار نیز بیشتر افزایش می‌یابد. اسمیت معتقد بود که تفاوت در توانایی افراد و در نتیجه بهره‌وری آنها خود تا حدود زیادی نتیجه تقسیم کار است نه اینکه علت آن باشد. اسمیت معتقد بود که همه ما در ابتدا به یک میزان از استعداد برخورداریم و تنها پس از آنکه کسب تخصص در فعالیت‌های مختلف را آغاز می‌کنیم است که نسبت به دیگرانی که بدین‌گونه تخصصی نیافته‌اند خبره‌تر می‌شویم. با انجام دادن بیشتر یاد گرفته و همان‌طور که در انجام وظایف تخصصی‌مان کارآتر می‌شویم می‌توانیم به طور فزاینده کالای خود را ارزان‌تر تولید نماییم.

به زبان اقتصاد مدرن، با افزایش تخصص نیروی کار بازدهی فزاینده (هزینه‌های کاهنده) به وجود می‌آید. بخشی از بحث اسمیت پیرامون مزایای تجارت خارجی به طور کلی بر همین مفهوم پویای بازدهی فزآینده استوار شده بود. او پی برد که اگر دو نفر در بدو تولد به یک میزان استعداد داشته باشند و استعدادشان بدون تغییر باقی بماند، حتی اگر هر دو تخصص یافته و کالاهایشان را مبادله کنند، هیچ مزیتی برای هیچ یک از آنها وجود نخواهد داشت. (ملیت دو فرد در اینجا هیچ تفاوتی ایجاد نمی‌کند مثلا یکی از آنها انگلیسی و دیگری فرانسوی باشد) اما اگر هر دو، با تخصصی در کار خود ماهرتر گردند، هزینه تولید کالاهای هر دوی آنها کاهش یافته و هر دو از تخصص و تجارت سود خواهند بود. از این بینش اسمیت شناختی به دست می‌آید که برای توسعه تجارت آزاد بسیار اساسی است و آن اینکه هر ملتی به وسیله‌ای فرآیندی پویا در طی زمان می‌تواند با تخصص و تقسیم کار به مزیت مطلق در هزینه تولید کالاهایی خاص دست یابد و لذا تمام ملت‌ها از تجارت بین‌المللی حاصل از این تخصص و تقسیم کار منتفع خواهند شد.

اسمیت که بسیار «سیاست محور» (Policy -oriented) بود در تحلیل خود از تجارت بین‌الملل به ویژه سیاست‌های مرکانتیلیستی را به این دلیل که حجم تجارت را کاهش داده‌اند به نقد کشید.

او اینطور نتیجه گرفت که این سیاست‌ها به غلط میزان ذخایر طلا و نقره را به جای جریان ورود و خروج کالا، مبنای ثروت یک کشور تلقی می‌کنند. اسمیت معتقد بود سیاست صحیح دولتی در قبال تجارت بین‌‌الملل، باید همان سیاستی باشد که در مورد تجارت داخلی اتخاذ می‌شود یعنی اجازه دهیم مبادلات داوطلبانه در بازارهای آزاد و به دور از مقررات دولتی صورت گیرند. به اعتقاد او سیاست آزادی اقتصادی، منجر به افزایش سطح زندگی در تمام کشورها می‌شود. اقتصاد مدرن در ارزیابی اندیشه‌های مسلط این دوره، تفاوت دیگری را میان کلاسیک‌ها و مرکانتیلیست‌ها کشف کرده که به میزان چشمگیری بر رویکرد آنها نسبت به اهمیت بازارهای آزاد در مقابل مقررات دولتی تاثیرگذار بوده است.

این تفاوت‌ها با وجود آنکه هیچ‌گاه توسط اسمیتین‌ها (Smithian) یا اقتصاددانان کلاسیک بعدی به تفصیل تشریح نشدند، برای نگاه کلاسیکی به پیامدهای «فعالیت اقتصادی» اساسی محسوب شده و حتی تا به امروز اهمیت بنیادین خود را حفظ نموده‌اند. آنها باید با این حقیقت روبه‌رو شوند که اگر فرض کنیم مقدار کل منابع موجود در جهان ثابت است، آن گاه فرآیند مبادله میان دو فرد یا دو کشور مستلزم آن خواهد بود که در این جریان یکی از آنها نفع برده و دیگری ضرر کند.

یعنی به بیان برخی اقتصاددانان مدرن، مبادله اقتصادی یک «بازی مجموع صفر» است که در آن یک طرف برنده و یک طرف بازنده وجود دارد. بنابراین هنگامی که انگلستان برای مثال با فرانسه به مبادله می‌پردازد، اگر یک طرف از این مبادله سود ببرد، طرف دیگر باید ضرر کند. دیدگاه مخالفی وجود دارد مبنی بر اینکه مبادلات اقتصادی «بازی مجموع صفر» نبوده و هر دو طرف می‌توانند از مبادله منتفع شوند. برای آن که کسی بتواند ثابت کند تمام کشورها می‌توانند از تجارت خارجی سود ببرند، باید بتواند نشان دهد که میزان کالاهای موجود در جهان پس از مبادله افزایش یافته است. هر چند اینجا جای به میان آوردن چنین اثبات‌هایی نیست، اما برخی کتب درسی مقدماتی اقتصاد نشان می‌دهند که چگونه تجارت خارجی به هر دو طرف سود رسانده و میزان کل کالاهای موجود در جهان نیز بعد از مبادله افزایش می‌یابد. این بینش آدام اسمیت و سایر نویسندگان کلاسیک، مبنی بر اینکه برخلاف باور مرکانتیلیست‌ها همه می‌توانند از تجارت منتفع گردند، زمینه استدلالی محکمی را برای مبادلات داوطلبانه‌ خواه میان افراد یک کشور خواه میان کشورها فراهم آورد.جنبه‌ای از تجارت خارجی که چندان علاقه اسمیت را جلب نکرد این سوال است که مبادله در چه قیمتی صورت می‌گیرد و در نتیجه چه چیز نحوه تقسیم منافع تجارت میان دو طرف مبادله را تعیین می‌کند.

منبع: Economictheories