برای مبارزه با بیکاری چه باید کرد؟

ورن سی گیبسون

مترجم: امین گنجی

منبع: فریمن آنلاین

سال‌های اخیر پیشرفت‌های بسیاری در تکنولوژی رخ داده و کاهش قابل توجهی در موانع بر سر راه تجارت صورت پذیرفته است. در حالی که این پیشرفت‌ها و توسعه‌ها استانداردهای زیسته را افزایش داده‌اند اما برای افرادی که مهارت‌هایشان کم یا غیررقابتی بوده است، مشکلاتی را به وجود آورده‌اند. وقتی تغییرات به طور تدریجی رخ می‌دهند- درست همان‌طور که بسیاری از مردم کار کشاورزی را در سده‌ پیش ترک گفتند- گسست یا اغتشاش چندان بزرگی رخ نمی‌دهد. تغییرات اکنون سرعت بیشتری می‌یابد و به مشاغل حرفه‌ای با حقوق بالا تسری می‌یابند. اکنون سیستم‌های خودکار می‌توانند دست‌کم وظایف روزمره و عادی پژوهش‌های قانونی و تشخیص‌های پزشکی را انجام دهند.

اما بارها با بسته‌شدن درهای قدیمی، درهایی جدیدی برای کارگران گشوده می‌شوند. ماشین‌ها جایگزین کارگران می‌شوند، اما آنها قابلیت تولید را افزایش می‌دهند و فرصت‌های کاری جدیدی را می‌آفرینند. می‌توان انتظار داشت این الگو برای مدت زمان زیادی ادامه داشته باشد. با این وجود، هنوز روبات‌ها و کامپیوترها نمی‌توانند آن میزان از کارها را بر عهده بگیرند که تقاضا برای کارگران انسانی به طور چشمگیری کاهش یابد، اما در هر حال، حتی اگر چنین شود، چه بسا قابلیت تولید به شدت بالا رود و فرصت‌های جدید شغلی پدید آید.

مقدار بسیار زیادی از کار می‌تواند از راه دور انجام شود و این واقعیت منفعت بسیار زیادی برای مناطق با هزینه‌های زندگی پایین دارد. برون‌سپاری پیشاپیش از این مناطق نیروی کار زیادی جذب کرده است (اگرچه شاید با این کار، همین مناطق بدل به مناطقی رقابتی‌ شده باشند). مزیت‌های برون‌سپاری و دیگر عواملی که به افزایش قابلیت تولید می‌انجامند، به همه‌ مصرف‌کننده‌ها منفعت می‌رسانند، اما در این میان فرصت‌های شغلی زیادی نیز در میان اقلیت‌ها (گاه حتی اقلیت‌های گویشی) از بین می‌روند.

و نکته‌ نظری دیگری را هم باید اضافه کنم: در هر حال به زعم روتبارد، این واقعیتی تجربی است که کار در نسبت با منابع طبیعی کمیاب است. طی زمان، این شکاف کاهش می‌یابد و دست آخر ناپدید می‌شود.

آموزش کلید حل مشکل است

مشکلات آموزشی، بسیار زیاد هستند، اما دو نمونه از آنها به طور خاص به بیکاری و اشتغال مربوط می‌شوند. یکی از آنها تاکید بر تحصیل در کالج در عوض آموزش‌های فنی و حرفه‌ای است. پرزیدنت اوباما می‌گوید همه باید به کالج بروند. جدا؟ آن وقت تکلیف جوشکارها، راننده‌های کامیون، تعمیرکاران و خرده‌فروش‌ها چه می‌شود؟ این مهارت‌ها نیز تقاضای خاص خود را دارند و برای بسیاری از آدم‌ها مشاغلی با مزایا و حقوق خوب فراهم می‌آورند. چرا به جای کالج نباید کارآموزی کسب و کار جدی گرفته شود؟

مساله‌ دوم این است که مدیران و آموزگاران کالج‌ها از انگیزه‌ کافی برای آماده‌سازی دانشجویان برای مشاغل خوب برخوردار نیستند. مدارس عموما حرف زیادی از مشاغل فارغ‌التحصیلان خود یا بدهی‌های قرارگرفته بر دوش آنها نمی‌زنند.

موسسه‌ مک‌کینزی گزارش داده است به‌رغم این همه تاکید بر تحصیل در کالج‌ها، باز هم تا سال ۲۰۲۰ تنها یک سوم از نیروی کار، مدارک لیسانس یا بالاتر خواهند داشت. اما پرشدن بازار کار از متخصصان و دارندگان مدرک کسب و کار و «علوم» اجتماعی همزمان شده است با کمبود افراد دارای مدرک علوم پایه، مهندسی، ریاضی و تکنولوژی.

مک‌کینزی گزارش داده است که اکثریت کارفرمایان، کارمندان پاره‌وقت، موقت یا قراردادی را ترجیح می‌دهند. یکی از دلایل این گرایش، بیمه سلامت بسیار گران‌قیمت برای کارمندان تمام‌وقت است. اما سیستم‌های مدیریت منابع پیچیده‌تر و کار از راه دور نیز این گرایش را تقویت می‌کنند.

آمار بیکاری هولناک است، و با این وجود ...

درصد بیکاری طبق روش U-۳ ۱/۹ درصد است در حالی که طبق روش U-۶ این درصد را ۲/۱۶ گزارش داده‌اند. مردم هنوز بیکارند و مشکلشان انگار به این زودی حل نمی‌شود. حدود ۴۵ درصد از آن بیکاران بیش از ۲۷ هفته به دنبال کار بوده‌اند. تعداد کارگران سرخورده طی بحران اخیر به شدت افزایش یافته‌اند. این بحران به طور رسمی در ژوئن ۲۰۰۹ پایان یافت و اگر همچون دفعات قبل، بهبودی واقعی را از سر می‌گذراندیم، اکنون باید GDP رشد خیره‌کننده‌ای می‌داشت و بیکاری به طور قابل توجهی کاهش می‌یافت. نه تنها بیکاری بالا است، بلکه رشد GDP نیز برای نیمه‌ اول سال ۲۰۱۱ نزدیک به صفر بوده است. گمانه‌زنی‌ها از بازگشت بحران سخن می‌گفتند، اگرچه پاییز کمی امیدوارترمان کرد.

میزان از بین رفتن فرصت‌های شغلی از زمان رکود عظیم ۲۰۰۸، ۵/۷ میلیون برآورد می‌شود؛ و سه میلیون بیشتر از این عدد، یعنی ۵/۱۰ میلیون نفر، سرخورده شده‌اند. کل افرادی که به آن‌ها دستمزد پرداخت می‌شود، ۱۳۰ میلیون نفر است که نسبت به میزان مشابه خود در سال ۲۰۰۰- یعنی زمانی که جمعیت ۱۱ درصد کمتر بود- کاهش نشان می‌دهد. در حال حاضر، برای هر فرصت شغلی هفت نفر به رقابت با یکدیگر می‌پردازند.

بیکاری بر حسب محل، تغییرات زیادی می‌کند. برای مثال، نرخ U-۳ در داکوتای شمالی ۲/۳ درصد و در نوادا حدود ۴/۱۲ است. همچنین بر حسب دسته‌های شغلی نیز این میزان تغییر می‌کند. برای مثال، در قسمت عرضه با کمبود جوشکار‌ها، متخصصان تغذیه و پرستاران، و نیز متخصصان کامپیوتر و مهندس‌ها مواجهیم.

اعداد مجموع، عموما تفاوت‌های مهمی را پنهان می‌کنند. بسیاری از کارفرمایان نمی‌توانند آدم‌های مناسبی برای وظایف مورد نظر خود بیابند. طبق گزارش‌ مک‌کینزی، ۴۰ درصد از شرکت‌ها برای شش‌ماه آماده‌ استخدام بوده‌اند، در حالی که ۶۴ درصد جاهای خالی آنها پر نشده است؛ زیرا نتوانسته‌اند داوطلبان مناسبی (به ‌خصوص برای وظایف مربوط به مدیریت و مهندسان کامپیوتر) پیدا کنند.

به‌عبارت دیگر، اعلانیه‌های «استخدام فوری» هنوز همه جا پراکنده‌اند. بعضی از دوستان من که دستی در کسب و کار دارند، می‌گویند حتی برای شغل ساده‌ای مثل منشی، آدم مطمئنی پیدا نمی‌کنند؛ یعنی کسی که بتواند نامه‌های قابل قبول بنویسد و با اکسل یک صفحه‌ ساده طراحی کند. افسوس که امروز دیگر در دنیای کسب و کار نمی‌توان گفت یک دارنده‌ مدرک لیسانس حتما واجد این مهارت‌های ابتدایی است.

سیاست‌های اخیر دولت

دولت فدرال نتوانسته در سال‌های اخیر هیچ کاری برای حل معضل بیکاری انجام دهد. تورم پولی از ۲۰۰۸ تاکنون بسیار بالا بوده است، اما به تورم قیمتی نینجامیده و بنابراین بیکاری همچنان بالا مانده است، آن هم عمدتا به این دلیل که بانک‌ها وام نمی‌دهند، بلکه در عوض مقادیر بسیاری از ذخایر افزوده‌ خود را انباشت کرده‌اند.

قابلیت تولید و همراه با آن سود شرکت‌ها رو به رشد است. این پدیده عموما در مراحل اولیه‌ بهبود اقتصادی رخ می‌دهد. کارفرمایان تصور می‌کنند که استخدام کارکنان جدید در ایام رشد می‌تواند برای منافع آنها خطرناک باشد و به همین دلیل، از چنین کاری منصرف می‌شوند. همچنین وقتی نیازمند نیروهای اضافی هستند، در وهله‌ نخست به کارگران موقتی رو می‌کنند. وقتی شبح بیکاری هرچه بیشتر خود را بر فراز سرمان می‌گستراند، کارمندان نیز سخت‌تر کار می‌کنند. تنها وقتی بهبود اقتصادی مراحل بیشتری را طی کرد، کارفرمایان با استخدام نیروهای جدید دائمی کنار می‌آیند.

افزایش قابلیت تولید در درازمدت اتفاق خوبی است، اما بهبود وضع اشتغال نیز بالاخره باید آغاز شود، پس چرا نمی‌شود؟

چه باید کرد؟

صاحبان کسب و کار باید آینده را پیش‌بینی کنند، آنها به همین دلیل از عدم اطمینان متنفرند، به ‌خصوص از عدم اطمینانی که دولت منشا آن باشد و اکنون این عامل بسیار شدت یافته است. برنامه‌ بیمه‌ اجتماعی اوباما چه تاثیری در آن دارد؟ آیا کاهش مالیات‌هایی که بوش اجرایی کرد، سال بعد منقضی می‌شوند؟ آیا با بحران بدهی دیگری روبه‌رو خواهیم شد؟ چه بلایی بر سر دلار نه چندان قوی ما خواهد آمد؟ چه کسی انتخابات سال آینده را خواهد برد؟ بهترین راه برای بهبود وضع اقتصاد کاستن از این عدم قطعیت‌ها و عدم اطمینان‌ها است. اما با توجه به نمایش ضعیف رییس‌جمهور و کنگره در مورد بحران اخیر بدهی‌ها، بعید است کاهشی قابل توجه در عدم قطعیت‌ها داشته باشیم.

در سال ۱۹۳۷ بیکاری نسبت به میزان آن در زمان رکود عظیم ۲۵ درصد کاهش یافت. اما با شکست نیو دیل (سیاست نو) دولت فدرال برای پنهان کردن شکست خویش نیاز به بلاگردان داشت و به همین دلیل با سلاح قواعد و مقررات جدید به سراغ صاحبان کسب و کار رفت، دست به تمهیدات ضدتراستی زد، مالیات‌های جدید وضع کرد و ادبیات خصمانه برگزید؛ روزولت یک بار به صاحبان کسب و کار گفته بود؛ «سلطنت‌طلب‌های اقتصادی». روند بهبود متوقف شد، بیکاری افزایش یافت و تنها جنگ پایانی بر این بیکاری بود («چه خوب که شغل پیدا کردی، چه بد که داخل این شغل جدید بهت شلیک می‌کنند»). آقای اوباما هم، مثل روزولت، به «بانکدارهای خرپول» اشاره داشت.

آیا برنامه‌های تحریک اقتصادی می‌توانند بیکاری را تخفیف دهند؟ آنها قطعا می‌توانند مردم را به کار تشویق کنند، اما پروژه‌های مربوطه جهت‌گیری‌های سیاسی دارند و بازنمودگر بهترین روش‌های ممکن برای استفاده از منابع کمیاب نیستند- آن‌طور که پروژه‌های بازار می‌خواهند چنین کاری بکنند. پروژه‌ها پایان می‌یابند، کارگران پراکنده می‌شوند و همیشه منفعت ایجادشده ناپایدار و موقتی است. این برنامه‌ها دست آخر فقط از نو به سطوح بالای بدهی می‌رسند، دلار تضعیف می‌شود و اقتصاد نیز ضعیف خواهد شد.

اقتصاد نباید خود را بیش از حد به پروژه‌های مشکوک اقتصاد کلان مشغول کند. آنچه واقعا اهمیت دارد، تولید کالاها و خدمات مورد نیاز و ضروری است و نه تولید هر چیزی که به GDP اضافه می‌شود. اقتصاددان‌ها باید بر شرایطی تمرکز کنند که شغل‌های واقعی تولید کند؛ شغل‌هایی که تولیدات آنها نیاز واقعی مردم باشد، و نه اینکه فقط آخر هر ماه چکی برای صاحب آن به همراه بیاورد. کنگره باید مخارج را به شدت کم کند و طرفداران این طرح نباید ادعا کنند که چنین کاری در کوتاه‌مدت آسیب‌زا نیست. فدرال رزرو نیز باید از این قیمومیت خویش بر سر بیکاری دست بردارد. همچنین باید بر قدرت تولید پول فدرال رزرو مهار زد و هر چه زودتر این توانایی را به طور کلی از فدرال رزرو گرفت.