درسهایی از دو کارآفرین برای میلیاردر شدن
همچنین جو سای (Joe Tsai) میلیاردر کانادایی متولد تایوان است که در لیست سال ۲۰۲۰ رتبه ۱۳۵ را دارد و ثروتش ۲/ ۱۳ میلیارد دلار تخمین زده شده است. او معاون ارشد و یکی از بنیانگذاران گروه علی بابا و دومین سهامدار بزرگ این شرکت بعد از جک ما است. جو همچنین مالک یکی از تیمهای لیگ NBA است. وقتی پای صحبتهای این دو مینشینید، نکات مشترکی بین آنها پیدا میکنید. برخی درسهایی که از موفقیت آنها میتوان گرفت از این قرارند:
هدفمحور باشید. بنیانگذاران هدفمحور بیشترین موفقیت را دارند. وقتی مایکل مدیریت NCB را بر عهده گرفت، هدف واضحی را برای این بانک در نظر گرفت: ثروتسازی برای کشورش جامائیکا و جوامع محروم. او میخواست کارکنانش درک کنند که کارشان نه فقط برای کشور، بلکه برای فرزندانشان اهمیت دارد. به این ترتیب، درآمد سالانه بانک از ۶ میلیون دلار در سال ۲۰۰۲ به ۱۰۶ میلیون دلار در سال ۲۰۱۵ افزایش یافت. مایکل توضیح میدهد که هدفمحور بودن، یعنی شما بخشی از یک دلیل بزرگتر هستید که هیچ جایی برای عذر و بهانه آوردن باقی نمیگذارد. در این صورت، وقتی با مشکلی مواجه میشوید، زیر و روی آن را بررسی میکنید تا یک راهحل خوب پیدا کنید. ثابتقدم میمانید، چون تسلیم شدن انتخابتان نیست.
جو تاکید دارد که کارآفرینی هیچوقت به معنی پول درآوردن نیست؛ بلکه به معنی شناسایی یک مشکل و حل آن است و بیشتر مشکلات دنیا هم اجتماعی هستند؛ مثل کووید-۱۹. ماموریت علی بابا هم این بود که به موفق شدن کسبوکارهای کوچک کمک کند. در عصر قبل از اینترنت، شرکتهای کوچک نمیتوانستند با شرکتهای بزرگ پیشکسوت رقابت کنند، اما اینترنت جریان بازی را تغییر داد. جو تکرار میکند که کارآفرینانی که مشکلات اجتماعی را حل میکنند، ارزش فوقالعادهای ایجاد میکنند، اما این به خود فرد کارآفرین بستگی دارد که چقدر و چگونه یک تکه از این ارزش را از آن خودش کند. نیازی نیست حتما یک بنگاه خیریه یا غیرانتفاعی داشته باشید تا یک مشکل بزرگ اجتماعی را حل کنید.
تکشاخها میتوانند در هر جایی متولد شوند. نه مایکل و نه جو، هیچکدام ثروت خود را در سیلیکون ولی بهدست نیاوردهاند. هر دو آنها ملیت کانادایی دارند، از کشورهای کوچک خودشان به آنجا مهاجرت کردهاند و ثروتشان را در اقتصادهای درحال توسعه بهدست آوردهاند. مایکل توضیح میدهد که این اتفاق منطقی است، چون بهدست آوردن ثروت به سه شرط نیاز دارد:
۱- تفاوت بین ادراک و واقعیت. اگر همه آن چیزی را ببینند که شما میبینید، دیگر هیچ دیدگاه منحصربهفردی وجود ندارد که باعث ثروتآفرینی شود.
۲- ناکارآمدیهای بازار. اگر همه چیز بهخوبی پیش برود، دیگر فرصتی برای ایجاد ارزش افزوده که منجر به ثروت شود، باقی نمیماند.
۳- کمبود سرمایه برای ورود به یک منطقه، کسبوکار یا بخش خاص که شما بر آن متمرکز شدهاید.
نیازی نیست کارآفرین تکنولوژی باشید، فقط روحیه کارآفرینی داشته باشید. از ۱۰ نفر میلیاردر برتر دنیا، چهار نفر آنها کارآفرین عرصه تکنولوژی هستند (جف بزوس، بیل گیتس، لری الیسون و مارک زاکربرگ). اما ۶ نفر دیگر ثروت خود را از کسبوکارهای سنتیتر بهدست آوردهاند. دو نفر از آنها سرمایهگذاران کارآفرین هستند (برنارد آرنالت و وارن بافت) و بقیه کارآفرینانی هستند که از کسبوکارهای خردهفروشی آنلاین ثروت کسب کردهاند (اورتگا، بنیانگذار زارا و وارثات بنیانگذار والمارت).
بدانید که در بخش شما چطور میتوان پول درآورد. جو میگوید چه در بخش تجارت الکترونیک باشد و چه ورزش، کارآفرینان باید بدانند چطور میتوانند در بخش خودشان درآمدزایی داشته باشند. او مدل کسبوکار تیمهای ورزشی را مثال میزند که ۵۰ درصد درآمد خالص آنها از فروش بلیت بهدست میآید و ۵۰ درصد دیگر از پخش بازیها. بهعنوان مالک یک تیم، او میتواند با راهاندازی کمپینهای بازاریابی، بر طرفداران اثر بگذارد، اما درآمدهایی که از برگزاری بازیهای لیگ بهدست میآید، خارج از کنترل او است و از حق پخش تلویزیونی و مجوز پخش و ... بهدست میآید. با توجه به مدل درآمد، دارایی فکری در این زمینه مهم است.
بدانید چه زمانی ساکت باشید، گوش دهید و یاد بگیرید. هم مایکل و هم جو، بر اهمیت دانستن اینکه چه زمانی باید ساکت ماند، تاکید دارند. مایکل معتقد است موفق بودن نیازمند توانایی مشاهده، فرضیهسازی، آزمایش کردن، مدونسازی نتایج و سپس درونیسازی آنها است. او راز ثروتآفرینی را اینگونه کشف کرده که باعث ایجاد تمایز شده و همیشه ارزش بیشینه برای مشتریان ایجاد میکند. جو هم بهطور مشابه اشاره دارد که وقتی اولین بار برای کار در یک شرکت عملیاتی در آسیا رفت، شاهد تنوع مجموعه مهارتها، سوابق تحصیلی و تجربیات بود. اینها برای او یک شوک فرهنگی بزرگ بود، بهویژه اینکه خودش در چین بزرگ نشده بود. او برای موفقیت مجبور بود فروتن و ساکت باشد، گوش دهد و مشاهده کند. در نهایت، او با گروهی فوقالعاده از بنیانگذاران آشنا شد؛ چیزی که انتظار نداشت در چین اتفاق بیفتد.
یادگیری مادامالعمر و هوش هیجانی بسیار مهم هستند. جو عاشق زمان گذراندن با فرزندانش و مطالعه تاریخ است. او به دانشجوها توصیه میکند کدنویسی را یاد بگیرند، چون نرمافزار دنیا را تسخیر کرده و خواهد کرد. او همچنین تحصیل در رشتههای آمار، علوم داده و روانشناسی را توصیه میکند. او میگوید رهبران کسبوکار نباید فقط IQ بالایی داشته باشند، بلکه داشتن هوش هیجانی (EQ) بالا هم مهم است و این یعنی بدانند کی گوش دهند، کی حرف بزنند، کی یک قدم رو به جلو بردارند و کی به عقب برگردند و خودآگاهی داشته باشند.