الزامات نهادی برق پایدار
به دنبال قطع برق، آب در برخی مناطق تهران نیز قطع میشود و مسوولان، مردم را به صرفهجویی در مصرف برق با فریضه ملی خواندن این کار، دعوت میکنند. روزنامه اطلاعات نیز در آن زمان، آماری از خاموشی برق در نیویورک ارائه کرده و دنبال سفیدشویی و پاک کردن صورتمساله میرود تا نشان دهد خاموشی برق در کشورهای پیشرفته نیز وجود دارد. نکته جالب توجه دیگر تبعیض در خاموشی بوده است، به گونهای که منزل برخی مقامات و محلات ثروتمندنشین معاف از خاموشی شده و برق محلات دیگر قطع میشود. در این شرایط کمیسیونهای قطع برق و کمیسیون بازرسی شاهنشاهی تشکیل میشود و با ناکارآمدی تمام، کار را دنبال میکنند؛ اما به دلیل وجود فساد، در عمل اتفاق خاصی نمیافتد (پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی خاموشیهای گستردهای در طول دوران جنگ (۱۳۶۷-۱۳۵۹) اتفاق میافتد. در تابستان ۱۳۶۹ خاموشی گستردهای اتفاق میافتد؛ اما تا سال ۱۳۸۷ خاموشیها به صورت مقطعی و تنها در سالهای ۱۳۸۰ و ۱۳۸۲ بوده است. در سال ۱۳۸۷ خاموشی برق دوباره اتفاق افتاده و علت آن به کاهش ذخایر آب سدها به خاطر خشکسالی نسبت داده میشود. در طی ۱۲سال بعد (۱۳۹۹-۱۳۸۷)، به دلیل افزایش درآمدهای نفتی و سرمایهگذاری در تولید برق، هیچگونه خاموشی مکرر و سراسری و منطقهای اتفاق نمیافتد. اما در زمستان ۱۳۹۹، خاموشیهای سراسری برق به کشور بازمیگردد و این وضعیت تا تابستان ۱۴۰۰ ادامه پیدا میکند و طولانیترین مدتزمان خاموشیها در کشور طی چند دهه اخیر میشود (سایت خبری تجارتنیوز).
در سال ۱۴۰۲، با ادامه مازوتسوزی، برق صنایع و شهرکهای صنعتی قطع میشود و از آبان ۱۴۰۳ این خاموشیها نوبت مصارف خانگی میشود. کاهش ذخایر گازوئیل و نفت کوره علت ناترازی برق عنوان میشود. مازوتسوزی و قطع برق همچنان ادامه مییابد تا رکورد ادامه مشکل قطعشدن سراسری برق در کشور به نیمقرن برسد.
سوال این است که چرا مساله قطع برق و خاموشیهای گسترده در بیش از پنجدهه گذشته لاینحل باقی مانده است؟ با توجه به منابع انرژی ایران، آیا نیازی نیست در سیاستگذاریهای کلان، تغییراتی رخ داده و سیاست گذار انرژی (Energy transition) دنبال شود؟ آیا گذار انرژی میتواند نقش کانونهای اثربخشی (Pockets of Effectiveness) را در اقتصاد ایران بازی کرده و از قطع شدن برق در تابستانهای سخت و زمستانهای طاقتفرسا جلوگیری کند و خود عاملی برای توسعه اقتصادی کشور شود؟ این نوشتار فقط به دنبال طرح مساله و طرح ایده کلی برای پاسخ آن است. پاسخ دقیقتر در این مجال نمیگنجد.
گذار انرژی چیست؟
در یک دستهبندی کلی، انرژیها را میتوان به دو دسته انرژیهای تجدیدپذیر (مانند باد و خورشید) و انرژیهای تجدیدناپذیر (مانند نفت و گاز و اورانیوم) تقسیم کرد. این انرژیها توسط کلیه کشورها مورد استفاده قرار میگیرند، اما پس از بحران انرژی در دهه ۱۹۷۰ میلادی، توجهها به انواع انرژیهای جلب شد. از دهه ۱۹۸۰ بهویژه از سال ۱۹۸۲، با معرفی اصطلاحی با عنوان گذار انرژی توسط موسسه انرژی کاربردی آلمان، توجهها عمدتا به سمت انرژیهای پاک جلب شد.
در کتابی که توسط موسسه انرژی کاربردی آلمان چاپ شد، با هدف مدیریت صحیح محیطزیست، از گذار انرژی به مفهوم انتقال از نفت و اورانیوم به سمت انرژیهای تجدیدپذیر یاد شد. هرچند تعاریف دیگری نیز از طرف برخی پژوهشگران ارائه شده است، اما به فرآیند تغییر از سمت انرژیهای تجدیدناپذیر به تجدیدپذیر یا حتی فرآیند تغییر از سمت یک انرژی به انرژی خاص دیگر، میتوان واژه گذار انرژی را اطلاق کرد. در واقع، گذار انرژی به یک پارادایم شیفتی اشاره دارد که از سمت انرژیهای کربنبر (Carbon intensive) به سمت انرژیهای پاکتر باید صورت گیرد (Qi et al, ۲۰۲۴).
نظریه کانونهای اثربخشی
یک سیستم میتواند کاملا ناکارآ بوده، با فساد گسترده همراه بوده و به طور کلی با ناکارآمدی نهادی (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، مدیریتی، حقوقی و...) روبهرو باشد. اما این مطلب به این معنی نیست که دیگر نمیتوان کاری انجام داد و برای حل مشکلات باید کل سیستم را تغییر داد. در چنین شرایطی، برخلاف این تصور عمومی که همهچیز باید از بالا حل شود، میتوان بهرغم چالشها و موانع کلی موجود در سیستم، در یک جزئی از آن، یکسری نهادها (قواعد بازی) ایجاد و نهادهای موجود را تقویت کرد، سیاستهایی را اتخاذ کرد یا ابتکارات خاصی را انجام داد تا به موقعیت بهتری دست یافت. از این موفقیت میتوان استفاده کرد و آن را به عنوان موتور محرک بقیه اجزای سیستم قرار داد.
این مطلب، خمیرمایه نظریه کانونهای اثربخشی است که در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی مطرح شده است. از تحلیلهای این نظریه میتوان در سطح سازمانی، محلی، منطقهای، ملی و بینالمللی استفاده و تغییرات نهادی عمیقی ایجاد کرد. این نظریه برخلاف نظریههای توسعه کلاننگر یا همان از بالا به پایین، دنبال ارائه راهکاری جهت برونرفت از مشکلات مربوط به فرآیند توسعه در جهانی پر از ناکارآمدی و حتی فساد است. برخی پژوهشگران (مانند رنانی در مقدمه مجموعه نویسندگان، ۱۴۰۰) بر این باورند که اصلاحات ارضی دهه ۱۳۴۰ یک نمونه عالی و موفق از کاربرد نظریه کانونهای اثربخشی در فرآیند توسعه اقتصادی ایران بوده است. این کانونها میتوانند دولتها، سازمانها، سیاستگذاریها یا حتی احزاب سیاسی یا گروههای خاصی از مردم باشند. همچنین این کانونها میتوانند الگوی موفقی برای سایر سازمانها (و ادارات و بخشهای دیگر یک سیستم ناکارآمد) ارائه کرده و به دلیل نوآوری به ایجاد تغییر و بهبود عملکرد کل سیستم منجر شوند. در این صورت میتوانند عملکرد کلی سیستم را افزایش دهند.
گذار انرژی و کانونهای اثربخشی
چنانچه گذار انرژی را به معنای تغییر پارادایم از مصرف انرژیهای فسیلی و پرکربن به سمت کربنزدایی و انرژیهای پاک بدانیم، یقینا میتوان در کشورهای سرشار از منابع طبیعی و غنی از منابع نفتی، بخش انرژی را به عنوان موتور محرک اقتصاد و گذار انرژی را به عنوان یک کانون اثربخشی معرفی کرد. در یک سیستم کاملا ناکارآمد نهادی، میتوان نهاد یا یک سازمان دولتی یا حتی جزئی از آن سازمان یا بخش خصوصی پیدا کرد که با انجام تغییرات در سیستمهای انرژی مورد استفاده خود، تغییرات مهمی ایجاد کرده و به بهینهسازی مصرف انرژی یا کاهش کربن کمک کرده باشند. این تجربیات موفق را میتوان به کل سازمان یا مناطق یا حتی به کل بخش انرژی کشور و در نهایت به کلیه بخشهای اقتصادی انتقال داد. در این صورت میتوان مدعی شد که گذار انرژی میتواند نقش کانونهای اثربخشی را بازی کند.
برای رفع خاموشیهای برق چه باید کرد؟
اقتصاد ایران با ناترازی(بحران)های متعددی از جمله ناترازی انرژی (شامل آب و برق و گاز)، ارزی، بودجهای، نظام بانکی و... بهویژه ناترازی سیاستگذاری و نظام حکمرانی کشور روبهروست. این روزها ناترازی برق در صدر توجه کلیه افراد و محل مناقشه جناح سیاسی رقیب جناح حاکم است، درصورتی که این مشکل طی بیش از نیمقرن اخیر وجود داشته و دولتها این مشکل و سایر مشکلات را در طول نیمقرن اخیر حمل کردهاند و نه حل.
برای تولید برق و حل مشکل موجود، میتوان از انرژیهای تجدیدناپذیر مانند گاز (خودش در بحران یا ناترازی به سر میبرد) یا انرژیهای تجدیدپذیر مانند باد و خورشید استفاده کرد. درحال حاضر عمده تولید برق کشور به انرژیهای تجدیدناپذیر متکی است و کمتر به انرژیهای تجدیدپذیر توجه میشود. علیپوریان و همکاران (۲۰۲۴) به این نتیجه میرسند که رقابتی شدن بازار برق از طریق کاهش یارانه (و در نتیجه افزایش قیمت سوختهای فسیلی) به افزایش سهم انرژیهای تجدیدپذیر در تولید برق منجر میشود. از سوی دیگر علیپوریان (۱۴۰۳) نشان میدهد که در خوشبینانهترین حالت، در یک افق ۱۰ساله، با فرض داشتن رشد اقتصادی ۲درصدی، میتوان ۲۰درصد از مصرف برق را از طریق تولید برق از انرژیهای تجدیدپذیر تامین کرد. این یافتهها و یافتههای برخی مطالعات دیگر نشان میدهد که به بخش انرژی کشور باید بیشتر اهمیت داد و به سیاستگذار انرژی توجه بیشتری باید کرد. در واقع باید بخش انرژی (وزارت نفت و وزارت نیرو) را به طور عام و بخش برق (سازمانهای توزیع منطقهای برق و...) را به طور خاص به عنوان کانونهای اثربخشی اقتصاد ایران در نظر گرفت و سیاستگذار انرژی را بهجد دنبال کرد.
اجرای این سیاست به دلیل وجود اینرسی نهادی و بهویژه اینرسی سازمانی، با موانع نهادی و غیرنهادی زیادی روبهروست و تا این موانع و برخی موانع دیگر برطرف نشوند، نه به عنوان کانونهای اثربخشی درنظر گرفته میشوند و نه گذار انرژی اتفاق خواهد افتاد و در بر همین پاشنه خواهد چرخید و گاه و بیگاه خاموشیها را تجربه خواهیم کرد. بررسی این موانع خارج از هدف و حوصله این نوشتار است و توسط نویسنده این سطور در قالب یک پروژه پژوهشی (صمدی، ۱۴۰۴) در حال انجام است.
منابع این یادداشت در روزنامه موجود است.