روز بزرگداشت فردوسی
گروه تاریخ اقتصاد - ۲۵ اردیبهشت ماه به عنوان روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی نامگذاری شده است. از سال ۱۳۱۴ که جشن هزاره فردوسی در تهران برگزار شد و حدود یکصد تن از ایرانشناسان برجسته از ۱۷ کشور در آن حضور داشتند، اثر بزرگ حماسی شاعر ایرانی بیش از پیش مورد توجه جهانیان قرار گرفت. در سال ۱۳۱۳ همچنین آرامگاه فردوسی با طراحی یک معمار ایرانی در قالب مجموعهای فرهنگی به نام باغ آرامگاه فردوسی، در شهر توس در بیست کیلومتری شهر مشهد ساخته شد.
و اما صفحات شاهنامه اکنون از مرزهای ملی فراتر رفته و به اثری در مقیاس بزرگترین تجربههای نوشتاری بشر بدل شده است. تا جایی که سال گذشته و در حراج «ساتبی» یک صفحه نقاشی مینیاتوری از «شاهنامه» شاه طهماسب با فروش به مبلغ ۱۲ میلیون دلار (۴/۷ میلیون پوند) یک رکورد جهانی در حراج آثار اسلامی را ثبت کرد.
مجموعه شاه طهماسبی متعلق به قرن شانزدهم شامل ۲۵۰ تصویر مجزاست که اکنون به صورت پراکنده در مجموعههای خصوصی و دولتی مختلف جای گرفتهاند و این صفحه یکی از مهمترین و باارزشترین این تصاویر است. این تصویر، فریدون یکی از شاهان اسطورهای فارسی را در لباس اژدها نشان میدهد که میخواهد پسرانش را آزمایش کند، با جوهر، آبرنگ و طلا روی کاغذ نقاشی شده است.
و اما شاهرخ مسکوب، نویسنده و شاهنامهشناس بزرگ معاصر در کتاب «ارمغان مور» چنین از شاهکار حماسی زبان فارسی یاد کرده است:
بلندی، سادگی و شکوه سخن فردوسی در بن از سرچشمهای سهگانه بر میجوشد: از اعتقاد به پایگاه بلند و یگانه سخن؛ از آزادگی بزرگان و پهلوانان که سخن درباره آنهاست؛ از بخت و کار شگرف آنان که موضوع سخن است. این بزرگان، شاهان و شاهزادگان و پهلوانان و شاه بانوان، به سختی «آتش، سنگ خارا و پولاد،» به نیروی «پیل و شیر و نهنگ»، به تازگی «مشک و گل و سرو آزاد» و به جوانی «بهار»ند. اینها آزادهاند؛ چون میتوانند اراده خود را- حتی به بهای جان- اعمال کنند و سرگذشت خود را- به رغم سرنوشت- آنگونه بسازند که میخواهند. بخت (یا سرنوشت) اینان از جمشید و افراسیاب تا فریدون و سیاوش و کیخسرو یا سهراب و رستم و اسفندیار و دیگران شگرف است و «کار»شان شگرفتر. آنها به یاری «کار» با بخت خود درگیر میشوند «کار» پادشاهان جهانداری است و کار پهلوانان رزم و بزم! پیش از این گفته شد که تاریخ حماسی ما در جنگ هستی میپذیرد و جنگ به دلیری جان و زورمندی تن است و پروا نکردن از مرگ. و این همه را آشکارتر از هرجای دیگر در نبرد تن به تن میتوان یافت؛ کاری بزرگ است و مردانی که «بلند آسمان بر زمین» میزنند. «خویشکاری» پهلوان کارهای گران و درگیری او با سپهر گردنده، با زمین و زمان است. سخن گفتن از گیر و دار اینان نیازمند زبانی است به شکوه ساده و بلند «کار»شان؛ نیازمند سبک فاخر شاهنامه! برای همین، سبک در سراسر شاهنامه، حتی در سخن از کار و بار فرومایگان به یکسان و همان گونه که بود میماند؛ نه برای برکشیدن یا بزرگ نمودن بندگان بلکه برای آنکه گذران بیهوده اینان هم ناگزیر در جهان والای آزادان میگذرد. از این گذشته روشن است و شاید گفتن نداشته باشد که هنوز زبان نوشتار عارف و عامی زبان ادیبان بود، توانگر و درویش به زبان سعدی سخن میگفتند و سلطان و رعیت به زبان ابوالفضل بیهقی. رفتن در جلد شخصیتها و هرکس را به زبان خود او روایت کردن- به علتهای گوناگون و از جمله فروریختن مرزهای دیرین ادب، گسترش دامنه و تغییر مفهوم فرهنگ و شناخت ارزش اجتماعی فرد- امری نسبتا تازه و از آن دورههای اخیر است.
باری، نمونههای سخن والا در این شعر بزرگ چنان فراوان است که نمیتوان یک چند را دون آنهای دیگر برگزید. کافی است که تنها نگاهی بیفکنیم به گفتوگوها و مفاخرات رستم و اسفندیار، آخرین سخنان سهراب پیش از شناختن پدر، در آستانه مرگ، پاسخ پیران به گودرز، رویارویی رستم و اشکبوس و بسیار و بسیار نمونهها در سراسر کتاب؛ سخنی والا سرشته از خردی جهان بین، همان گونه که خود میگفت: روان را با خرد در هم سرشتم/ از آن تخمی که حاصل بود کشتم!ستایش سخن فردوسی بیهوده است. خورشید را به روشنی، سادگی و بلندی با شکوه چگونه میتوان ستود بی آنکه چیزی از آن کاسته شود؟ فقط شاید بتوان گفت که از برکت نبوغ شاعر، سخن وی «آهنگی» دارد که درستی دلپذیر و بی کم و کاست آن ناگزیر به خواننده راه مییابد. منظورم از «آهنگ»، جنبش درونی شعر است. پیوند مفهوم سخن با طنین کلمه، مانند یگانگی جسم و جان یا هماهنگی پست و بلند موج با تلاطم دریا و گریز باد، «آهنگ»ی میآفریند سرشار از درشتی و نرمی، غمگنی و شادمانی، نشانی از دردی ناچار و غروری سزاوار، چیزی به سادگی جوانی سهراب و هشداری در راه! در روند پرجنب و جوش سخن، قلب کلمه میتپد و بار معنایی و وزن عاطفیاش گاه به تندی باران بهار میبارد یا به آرامی شکوفه باغ باز میشود و این همه یک پرده و چند پرده بالاتر، آن چنان که با خواندن و شنیدن شعر، انگار در سره کوه روانیم؛ با چشم اندازی دور و هوایی به روشنی نور، در مرز ممکن و محال!
ارسال نظر