صنعت مدرن شده گردشگری
نوشته الیزابت بکر ترجمه: جعفر خیرخواهان و علی رهنما* کتاب «اروپا با 5 دلار در روز» که در سال 1960 منتشر شد و نخستین شمارگان معمولی آن به تعداد 5000 نسخه نیز در عرض یک روز به فروش رفت. فرامر شغل روزانه خود را در یک بنگاه وکالت معتبر منهتن رها کرد و شرکت انتشاراتی مستقلی را راه‌اندازی کرد و جنبشی به راه انداخت. سبک ارایه جزییات معمولی و پیش‌پاافتاده مثل اینکه کجا اقامت کنیم و چه بخوریم با روکشی تزیینی از توصیفات مملو از شعف و شادمانی‌های سفر، نماد و نشان نوشتن درباره سفر در عصر مدرن شد.
او در تبیینی از موفقیت چشم‌گیر خویش چنین گفت: «من بر حسب تصادف بود که به این اشتیاق شدید به سفر رسیدم.» مجموعه‌ کتاب‌هایی که نوشت به 58 عنوان رسید و کتاب «اروپا با پنج دلار» در همه جا دیده می‌شد.
آنچه که فرامر کشف کرده بود این بود که گردشگری یک صنعت شده است و باید برای مصرف‌کنندگان به بخش‌های جداگانه تبدیل شود؛ رزرو هواپیما، یافتن هتل، خوردن غذا، رفتن با یک تور گردشی.
او خوشحال بود که با کتاب‌های راهنمای خویش در این میان قرار گرفته است و در این فرآیند، ثروتی نیز فراهم می‌آورد. پرسش برای سازمان جهانی گردشگری این بود که چگونه این ثروت را مدیریت کنیم، مورد سنجش قرار دهیم و رسما به عنوان یک صنعت روی آن حساب کنیم. پاسخ از دو بخش تشکیل می‌شد، نخست از ژئوپلتیک و سپس از خود صنعت. با سقوط دیوار برلین و پایان امپراتوری شوروی بود که اذهان و افق‌های جدید باز شد. دیوار برلین از معروف‌ترین موانع سیم خاردار بنا شده توسط دول دست‌نشانده اروپای شرقی و مرکزی بود با این هدف که مردمانشان را از دیدن همسایگان غربی طی جنگ سرد محروم کند و کشورهای کمونیستی را در برابر کسانی قرار می‌داد که در نظام بازار دموکراتیک سرمایه‌داری فعالیت می‌کردند. پس از پایان جنگ جهانی دوم دو طرف، جنگ شدیدی را از طرف نمایندگانشان در آسیا و آمریکای جنوبی به راه انداختند و هر دو طرف جنگ برای پیروزی نهایی، سلاح‌های هسته‌ای را به رخ هم می‌کشیدند.
طرف شوروی شکست خورد و دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ سقوط کرد و در سال۱۹۹۱ اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید. در آن زمان، چین کمونیست برخلاف اتحاد جماهیر شوروی درهایش را به سوی غرب باز کرد. تقسیم‌بندی‌های بی‌روح جنگ سرد غیرقابل فهم شد و سپس حذف گردید.
پایان جنگ سرد اثر عمیقی بر گردشگری داشت، چون که این صنعت نیازمند عبور از مرزها و بازدید کشورهای خارجی بود. قبل از ۱۹۹۰، اروپای غربی مرکز اصلی گردشگری جهانی بود، بیش از ۶۰ درصد گردشگران بین‌المللی، به دیدن کشورهایی نظیر فرانسه، انگلستان، ایتالیا و اسپانیا
می‌رفتند.
از آن پس نقشه گردشگری مجدد طراحی شد، اکنون آفریقا و آسیا را شامل می‌شد و نیمکره غربی به میان آمد که تا آن زمان کمتر از یک چهارم گردشگر را داشتند. جهان (چه خوب یا بد) در آستانه انفجار گردشگر بود.
نقطه‌عطف ژئوپلتیک پایان جنگ سرد با انقلاب فناوری همراه شد. هر چیزی که برای مسافرت نیاز بود مدرنیزه شده بود. هواپیماهای دوربرد می‌توانستند مسافران را در یک یا دو روز به سراسر جهان جابه‌جا کنند. سیر و سیاحت نسبتا ارزان شده بود. پیشرفت‌های پزشکی با واکسن و دسترسی به پزشک و دارو، سفرهایی ایمن ایجاد کرد. آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها راحتی را در سفر به کشورهای دوردستی یافتند که به عنوان مقاصد لوکس و مدرن شناخته
نمی‌شدند.
گردشگری به یک نقطه شیرین تاریخی یگانه‌ای رسیده بود. اکنون تمام آنچه نیاز بود به رسمیت شناخته شدن گردشگری بود. دو گروه مستقل برای پرکردن این خلأ پا پیش گذاشتند: سازمان ملل و شورای جهانی سفر و گردشگری.
از نظر دولت آمریکا که سفر و گردشگری طی بحران انرژی انتهای دهه ۱۹۷۰ امری ضروری نبود و بنابراین در اولویت دولت برای عرضه انرژی گرانبها قرار
نمی‌گرفت. جیمز رابینسون سوم (مدیر عامل شرکت مسافرتی غول‌آسای آمریکن اکسپرس) خشمگین بود. در ابتدا جیمز رابینسون کنگره را متقاعد کرد که یافته‌های‌شان واقعیت ندارد. سپس شروع به بررسی صنعت گردشگری
کرد. رابینسون کارش را انجام داد، او دستور بازبینی درآمدهای آمریکن اکسپرس را داد تا ببیند چه کسانی بزرگ‌ترین مشتریانش بودند. رابینسون می‌خواست بداند پایگاه محکم کسب‌وکار شرکتش چه چیزهایی بود؛ اگرچه آمریکن اکسپرس پیش از اینکه یک شرکت کارت اعتباری بزرگ بشود به یک شرکت بزرگ مسافرتی تبدیل شده بود و رابینسون را از نتایج تحقیق‌اش شگفت‌زده کرد.
* دکترای علوم اقتصادی