تحلیلی بر چرایی ثبت چوگان به نام آذربایجان
غفلت از میراث؛ قصور مسوولان و بیتوجهی مردم
بعید نیست به زودی کشور آذربایجان مسابقات بینالمللی چوگان را برگزار کند و از این طریق محلی برای جذب هزاران گردشگر باشد
محمد شهرابی فراهانی * هفته پیش در رسانهها خبری منتشر شد که حاکی از موفقیت کشور آذربایجان در اجلاس سالانه میراث ناملموس سازمان یونسکو، در ثبت بازی چوگان به نام خود بود. پیش از این هم کشور آذربایجان تار را در یونسکو به نام خود ثبت کرده است.
چوگان و تار هر دو آثاری به جا مانده از حوزه فرهنگ ایرانی هستند که بین ایران و چند کشور دیگر مثل ترکیه، آذربایجان، افغانستان و تاجیکستان مشترک است. این بار هم ایران دیر جنبید و یکی از این کشورها توانست جزیی از فرهنگ ایرانی را به نام خود ثبت کند؛ گرچه این امکان برای ایران و دیگر کشورهای صاحب این فرهنگ وجود دارد که در سال آتی، آن را بار دیگر به نام خود ثبت کنند. با این حال شاید در بین تمام این کشورها، کشوری محقتر از ایران برای ثبت آثار معنوی و میراث ناملموس فرهنگ ایرانی به نام خود نباشد. اما چرا مسوولان و مردم ایران دغدغه حفظ و ترویج این فرهنگ را ندارند؟ چرا اقدامات حقوقی برای ثبت مالکیت معنوی داشتههای فرهنگی از نظر مردم و مسوولان جزو اولویتهای عرصه فرهنگ کشور نیست؟ چرا خبرهایی مانند خبر هفته پیش درباره پیشدستی آذربایجان به مطالبه مردم و واکنش عمومی آنان منجر نمیشود؟
نفت، مانع رشد اقتصادی میراث فرهنگی
در سطح دولتی مهمترین علت بیتوجهی مسوولان به آثار فرهنگی و بهطور خاص به میراث فرهنگ ایرانی بینیازی دولت به نتایج تجاری و اقتصادی ناشی از بهرهبرداری از آثار فرهنگی است. کشورهایی مثل ترکیه سالها است که پی به اهمیت اقتصاد گردشگری بردهاند، سعی کردهاند با استفاده از آثار فرهنگی و تاریخی، گردشگری را در کشور خود رونق بخشند. ایران، اما با اقتصادی متکی به نفت، خود را بینیاز از درآمدزایی از گردشگری دانسته است و به همان اندازه در ترویج گردشگری و برنامهریزی برای رونق آن کوتاهی کرده است. اکنون کشوری مانند آذربایجان نیز پا جای پای همسایه ترکزبان خود گذاشته است و درصدد است از عناصر فرهنگی خود در جهت درآمدزایی و گسترش گردشگری استفاده کند.
دور از ذهن نیست که در آیندهای نه چندان دور کشور آذربایجان مسابقات بینالمللی چوگان را برگزار کند و همان محملی برای جذب هزاران گردشگر از اقصی نقاط دنیا به این کشور شود. اقداماتی مثل ثبت آثار ناملموس فرهنگی اولین قدمها از دورخیز این کشور برای بهرهگیری از ظرفیتهای فرهنگی خود در جهت درآمدزایی است. در این میان، اما نفت برای اقتصاد ایران چونان ماده مخدری بوده است که آن را تنبل و کرخت کرده است و اهمیت بهرهگیری از سایر سرمایههای ملی و فرهنگی را در جهت رونق اقتصادی، پیش چشم دولت کمرنگ کرده است. تا وقتی نگاه به درآمدزایی و ایجاد شغل در کشور نگاهی کوتاه مدت با تکیه بر نفت باشد، نه تنها دولت تلاشی برای توسعه گردشگری نخواهد کرد، بلکه میراث فرهنگ ایرانی هم مورد بیمهری سیاستگذاران و برنامهریزان قرار خواهد گرفت.
از خودبیگانگی فرهنگی
بحران هویت
در سطح فرهنگی اما بیاعتنایی مردم به ثبت و حفظ میراث فرهنگی ریشههای عمیقتری دارد. در ایران حساسیت مردم به آثار فرهنگی به همان اندازه کمرنگ است که هویت ایرانی دستخوش تلاطم و ناهماهنگی است. به سخن دیگر، ایرانیان سالها است در فهم هویت خود دچار فراز و فرود هستند و نمیتوانند نسبتی پایدار میان عناصر و میراث فرهنگی از یک طرف و هویت جمعی خود از طرف دیگر برقرار کنند.
نمونههایی از چنین بحران هویتی را میتوان در زیادهروی عدهای از مردم ایران در برجستهسازی افتخارات ایران باستان و بیانصافی عدهای دیگر در نادیده انگاشتن اهمیت تمدن باستانی ایران دید. چنین نابسامانیهایی موجب شده است میراث فرهنگی و عناصر ناملموس آن در پیش چشم ایرانیان یا بهطور اغراقآمیزی مهم باشد یا یکسره کماهمیت و بیارزش شمرده شود. به این ترتیب، ایرانیان یا در گرداب گذشتهگرایی و افتخار به آنچه از دست رفته است غرق شدهاند یا از میراث فرهنگی خود بریدهاند و از فرهنگ خود چیزی نمیبینند. هر دو این نگاهها عاری از واقعگرایی هستند و به فراموشی آنچه داریم و بیتوجهی به حفظ داشتههای فرهنگیمان منجر شده است.
این در حالی است که کشورهای کوچک همسایه که گاه قدمتی کمتر از یک قرن دارند به دنبال کسب هویت برای خود از طریق الحاق عناصر فرهنگی به آن هستند. آنان کوچکترین جزیی از میراث خود را در چنگ میگیرند و تلاش میکنند با ثبت آن به نام خود، داشتههایشان را حفظ کنند و هویت خود را غنیتر سازند. ایرانیان، اما از آنچه دارند غافلند و دغدغهای جمعی برای شناخت فرهنگ خود و دفاع از اجزای آن در برابر ادعاهای دیگران ندارند. نتیجه این تفاوت در نسبت میان هویت مردم و اجزای فرهنگ آن، تکاپوی همسایگان برای حفظ مولفههای فرهنگی خود و انفعال و بحثهای بیحاصل میان ایرانیان برای ارزشگذاری بر عناصر فرهنگی خود شده است. تا وقتی میان مردم هویتی منسجم متشکل از اجزای فرهنگی فراگیری شکل نگیرد، به میراث فرهنگی آنچنان که باید، توجه نمیشود و مردم دغدغه و خواستهای عمومی برای حفظ آنها نخواهند داشت.
«برد» فرهنگی
در این میان آگاهی فرهیختگان و نخبگان به هر دو این عوامل و گوشزد آنها به مردم و مسوولان تنها راه پیشگیری از تکرار رویدادهایی است که به زیان فرهنگ ایران در مجامع فرهنگی دنیا رخ داده است. باید مردم و مسوولان بدانند که میراث فرهنگی همپایه نفت، سرمایهای ملی و ارزشمند است و اگر از آن در جهت رونق اقتصادی بهرهبرداری شود، چرخهای اقتصاد و توسعه با سرعت بیشتری به گردش در میآید. از طرف دیگر، آشنایی مردم با عناصر فرهنگ ایرانی و آگاهی آنان از اهمیت آثار ناملموس در همبستگی و هویت ملی، میتواند مقدمهای برای مطالبه آنان از مسوولان ملی و محلی برای ارج نهادن به میراث فرهنگی باشد؛ میراثی که میتواند منشا بهرهبرداریهای جذب گردشگر نیز باشد. در چنین شرایطی خبر عدم موفقیت فرهنگی ایران در مجمعی بینالمللی و موفقیت کشور همسایه در ثبت اثری مشترک به نام خود میتواند به اندازه خبر گروهبندی تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی مهم باشد و تاسف و واکنش عمومی را در پی داشته باشد. آن زمان است که برد ایران در عرصه فرهنگ هم اهمیت و شیرینی به اندازه برد در مسابقات ورزشی خواهد داشت و مردم به آنچه در فرهنگ خود دارند میبالند و از نمایش آن
به جهانیان احساس غرور میکنند.
md.shahrabi@yahoo.com*
ارسال نظر