گردش در ۷ فریم
رضا میرمحرابی* چند سال پیش به فیلمساز نام آشنایی که در عرصه مستندسازی ید طولایی دارد، برخوردم. او فکر و ذکرش درگیر ساخت مستندی بود که نیاز به سرمایه فراوانی داشت و تا آن زمان کجدار و مریز با سرمایه شخصی بخشی از فیلم را پیش برده و دقیقا در روزهای دیدار ما به دنبال اسپانسر برای تکمیل مستندش بود؛ مستندی درمورد کوروش، پادشاه اسطورهای هخامنشی که داعیه بینالمللی بودن داشت و قراربود به زبانهای مختلف اکران شود. حال پس از سالها از آن فیلمساز عزیز بی خبرم و کنجکاوم بدانم سرنوشت آن مستند چه شد؟ غرض از این مقدمه طرح پرسشی بود؛ اینکه بدانیم جایگاه میراث فرهنگی و تاریخی ما در سینمای این روزها کجا است؟ تکلیفمان با سینمای مستند که مشخص است.
رضا میرمحرابی* چند سال پیش به فیلمساز نام آشنایی که در عرصه مستندسازی ید طولایی دارد، برخوردم. او فکر و ذکرش درگیر ساخت مستندی بود که نیاز به سرمایه فراوانی داشت و تا آن زمان کجدار و مریز با سرمایه شخصی بخشی از فیلم را پیش برده و دقیقا در روزهای دیدار ما به دنبال اسپانسر برای تکمیل مستندش بود؛ مستندی درمورد کوروش، پادشاه اسطورهای هخامنشی که داعیه بینالمللی بودن داشت و قراربود به زبانهای مختلف اکران شود. حال پس از سالها از آن فیلمساز عزیز بی خبرم و کنجکاوم بدانم سرنوشت آن مستند چه شد؟ غرض از این مقدمه طرح پرسشی بود؛ اینکه بدانیم جایگاه میراث فرهنگی و تاریخی ما در سینمای این روزها کجا است؟ تکلیفمان با سینمای مستند که مشخص است. این سینما در حد توانش طی سالهای اخیر کوشیده تا حق مطلب را ادا کند و اگر هم کمکاریهایی بوده، دلیلی به جز کمبود پول و اعتبار و حمایتهای لازم نداشته است. اما چقدر در همین تعداد مستندها و فیلمهای سینمایی، جاذبههای گردشگری را نیز میگنجانیم و از تریبون سینما برای توسعه فرهنگ و گردشگری بهره میبریم؟
اگربخواهیم سینمای ایران را بررسی و چندتایی از این دست فیلمها پیدا کنیم، بعید است به نمونههای جالب توجهی برسیم. شاید یکی از مشکلات این باشد که همواره منتظر سفارش از یکی از نهادهای دولتی بودهایم تا دست به کار شویم و فیلمی سفارشی بسازیم.
نمونههایی از این دست در خارج از کشور ساخته شده؛ مثل فیلمهایی که به سفارش شهرداری پاریس و استانبول در این شهرها تولید شده یا فیلمهایی که وودیآلن برای شهرهایی مثل پاریس و بارسلون تولید کرده است. در ایران، اما کمتر از آنچه در دنیا داریم، میتوان مثال زد. یکی همین فیلم «طهران تهران» است که به سفارش شهرداری ساخته شد، ولی کیفیت خروجی آن شاید چندان چشمگیر نبود و تا حدی به معرفی تهران دست زد.«خیلی دور خیلی نزدیک» رضامیرکریمی هم که قصهای را در بستر محیطی کویر مصر روایت و بیننده را در سالن سینما با چشماندازهای زیبایی از آن محیط مواجه میکرد. امکاناتی که یک کاروانسرای کویری میتواند به گردشگر بدهد، فضای بکر و طبیعت محسورکننده، توانست چهرهای جذاب از این منطقه به نمایش بگذارد. «یه حبه قند» نیز روایت اتفاقاتی است در شهر یزد و بافت قدیمی آن؛ با یک روایت جذاب و محیط جذابتر.
با این حال اشتباهی که بعضا وجود دارد پرداختن بیش از حد به محیط، غفلت از قصهگویی و روایت است. در فیلمهایی که با هدف تبلیغ توریسم و میراث فرهنگی ساخته میشود، اگر پرداخت فیلم مناسب نباشد و صرفا با هدف تبلیغ بخواهد پردههای بزرگ سینما را پر کند، مخاطب قطعا آن را نخواهد پذیرفت.
سینما و گردشگری کشورمان تناسب جالبی با یکدیگر دارند؛ هردو بسیار غنی هستند و هنوز از بالقوه به بالفعل تبدیل نشده اند، هردو کودکان مظلومی هستند که سودای بزرگ شدن دارند و اگر مسوولان کشورمان به دنبال اثرگذاری هستند باید به خوبی از ظرفیتهای موجود برای این دو استفاده کنند.
*کارشناس مدیریت جهانگردی و منتقد سینما
ارسال نظر