«مزایا و مشکلات جامعه تجاری: پاسخ آدام اسمیت به روسو» عنوان کتابی است به قلم «دنیس سی. راسموسن» که شیرین سادات صفوی آن را ترجمه کرده و انتشارات دنیای اقتصاد اخیرا آن را روانه بازار کرده است. در بخش‌هایی از این کتاب، تقابل فکری آدام اسمیت اقتصاددان اسکاتلندی و ژان ژاک روسو فیلسوف فرانسوی بررسی شده است. در بخش‌هایی از این کتاب آمده است:
شاید دموکراسی لیبرال و کاپیتالیسم بازاری بزرگترین دستاوردهای عصر ما یا در واقع هر عصر دیگری به‌نظر برسند. با اینکه هنوز سطوح مختلفی از کمبود و سرکوب‌ در مناطق بزرگی از جهان به چشم می‌خورند، اما انسان‌هایی که در جوامع لیبرال کاپیتالیست امروزی زندگی می‌کنند، از میزان رفاه بی‌سابقه‌ای در کنار آزادی‌های مدنی، سیاسی و اقتصادی چشمگیر نسبت به هر زمان دیگر در تاریخ برخوردار هستند. افرادی که به چنین جوامعی تعلق دارند، زندگی طولانی‌تر و مفیدتری را تجربه می‌کنند، به سطوح بالاتری از تحصیلات می‌رسند و نسبت به چند نسل قبل‌تر، اوقات فراغت بیشتری در اختیار دارند. گسترش لیبرال کاپیتالیسم تا حد زیادی در کاهش مداوم میزان درگیری‌های مسلحانه و کشته‌های ناشی از آنها در سطح جهان تاثیر داشته است؛ چیزی که کسی هیچ‌وقت انتظار آن را نداشت. از آن گذشته، این پیشرفت‌ها باعث شده برای اولین‌بار در تاریخ، هماهنگی بین‌المللی در مورد مسائل اقتصادی و سیاسی به‌وجود بیاید؛ در تمام غرب و حتی در بیشتر کشورهای غیرغربی، جایگزینی برای دموکراسی لیبرال یا کاپیتالیسم بازاری از انواع مختلف یافت نمی‌شود. البته در عمل برخی کشورهای غربی و اکثر ملت‌های غیرغربی، نتوانسته‌اند تمام ایده‌آل‌های دموکراسی لیبرال و کاپیتالیسم بازاری را به منصه ظهور برسانند. با‌این‌حال در دنباله بدنامی فاشیسم پس از جنگ جهانی دوم و سپس کمونیسم پس از وقایع سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱، به‌نظر جایگزینی جدی وجود ندارد که توانایی رقابت با همین ایده‌آل‌ها را داشته باشد؛ در واقع این ایده‌آل‌ها چنان غالب هستند که حتی یک محقق برجسته (فوکویاما) اعلام کرده همین امروز در پایان تاریخ زندگی می‌کنیم.
با‌ این‌حال چنین عبارات مثبت و پیروزمندانه‌ای ممکن است برای بسیاری از خوانندگان، توخالی به‌نظر برسند. جدا از سرسخت‌ترین طرفداران جوامع لیبرال کاپیتالیست امروزی، باقی آن‌ را تنها ملغمه‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها می‌دانند و بسیاری از افراد در هر دو سوی طیف سیاسی، ارزیابی‌های تند و تیزتری نسبت به این‌ها ارائه می‌دهند. بسیاری از مخالفان‌ جهانی‌سازی، محیط‌گرایان، سوسیالیست‌ها، پساساختارگراها و چندفرهنگ‌گراها، هم‌چنین کمونیست‌ها، ملی‌گراها، اخلاق‌گراها، مخالفان فرهنگی و اصولگرایان مذهبی از هر نوع و عقیده‌ای، که اگر روی هم حساب شوند، اکثریت جامعه متفکر غربی را تشکیل می‌دهند، لیبرال-کاپیتالیسم را مسوول سوءاستفاده از جوامع در حال توسعه، ایجاد نابرابری‌های گسترده، آسیب به محیط زیست، تشویق تک‌روی‌های اتمی، گسترش هم‌نواختی، همچنین افزایش مادی‌گرایی، خودخواهی، فساد و سطحی‌شدن میان انسان‌ها می‌دانند. البته به‌ندرت کسی میان این متفکران یا گروه‌ها هست که تصویر جایگزینی برای جهان در اختیار داشته باشد که هم واقعا متفاوت و هم واقعا عملی باشد؛ ولی شاید همین فقدان تصوری متفاوت از جهان است که این انتقادها را مهم‌تر و فوری‌تر می‌کند. بنابراین بحث بر سر مزایا و مشکلات لیبرال-کاپیتالیسم یکی از داغ‌ترین و گسترده‌ترین بحث‌های حال حاضر در جهان است؛ این بحث‌ها نه‌تنها دریافت ما از جهان را شکل می‌دهند، بلکه مشخص می‌کنند چطور می‌خواهیم این جهان را بهبود بخشیم و چطور باید با مشکلات جهان در حال توسعه مقابله کنیم. یکی از ارزشمندترین رویکردها برای روشن کردن این بحث، این است که به تفکر اولین و شاید مهم‌ترین مدافع جامعه اقتصادی، یعنی آدام اسمیت باز گردیم و در مقابل به اولین و مهم‌ترین منتقد آن، ژان‌ژاک‌ روسو نیز بپردازیم.
با‌این‌حال قبل از بحث در مورد اسمیت و روسو، باید به واژه‌شناسی بحث اشاره کرد. در طول این کتاب من جای عبارات آشنای «لیبرالیسم» یا «کاپیتالیسم»، از «جامعه تجاری» استفاده خواهم کرد. دو کلمه اول تا قرن نوزدهم مورد استفاده نبودند و بنابراین برای استفاده در مورد اسمیت و روسوِ قرن هجدهمی، منطقی به‌نظر نمی‌رسند؛ هم‌چنین این کلمات معانی وابسته منفی بسیاری دارند، در‌حالی‌که عبارت «جامعه تجاری» چنین نیست.اسمیت و روسو دو نفر از مهم‌ترین و مشهورترین متفکران و ناظران بر ظاهرشدن جامعه اقتصادی در قرن هجدهم بودند و دیدگاه آن‌ها در مورد این نوع جامعه کاملا با هم متفاوت بود.
روسو (۱۷۱۲-۱۷۷۸) شاید مشهورترین منتقد اروپا در زمان خود بود. روسو نه‌تنها با بنیادهای سیاسی و مذهبی قبل از انقلاب فرانسه، بلکه با «پیشرو»های متفکرانی که خودشان را منتقدان برحق جامعه می‌دانستند، در تضاد بود. جوامع تجاری که کم‌کم ظاهر می‌شدند، به اندازه همان رژیم سنتی برای روسو ناخوشایند بودند. در حقیقت، نگرانی او در مورد نظام و قوانین سنتی بر این اساس مختل می‌شد که فکر می‌کرد (و درست هم فکر می‌کرد) که همه‌چیز به‌زودی عوض می‌شود. او صراحتا اعلام کرد: «به‌نظر من غیرممکن است که سلطنت‌های بزرگ اروپایی فرصت چندانی برای باقی‌ماندن داشته باشند. همگی درخشش خود را داشته‌اند و هر دولتی که درخشیده اکنون در حال افول است. من جدا از نظر خودم دلایل دیگری نیز برای این موضوع در دست دارم، ولی گفتن آنها غیرضروری است و هر کسی آنها را خود به وضوح در می‌یابد.» اگر قرار بود انقلابی رژیم سنتی را از ریشه برکند، مسئله اصلی این می‌ماند که چه نوع جامعه‌ای جای آن را خواهد گرفت. از آن‌جا که روسو فکر می‌کرد (و باز هم درست فکر می‌کرد) که آینده در اختیار جوامع تجاری خواهد بود، بنابراین آنها تبدیل به هدف اصلی انتقادهای او شدند...
برای اینکه ببینیم چرا روسو جوامع‌ «متمدن» اروپایی زمان خود را به این تندی مورد انتقاد قرار می‌داد، شاید بد نباشد ببینیم او تمدن را فاصله از چه چیزی - از وضعیت ذاتی و طبیعی- می‌دید و این فاصله چطور حادث می‌شد. او بر این باور بود که انسان‌ها بر اساس زندگی‌ اجتماعی چنان تغییر می‌کنند که انسان طبیعی در وضعیت ذاتی و اولیه خود، امروزه برای ما غیرقابل شناسایی و درک خواهد شد. همان‌طور که در «بحث در باب نابرابری» ذکر شده است، ساکنان طبیعت در اصل حیوانات بودند؛ تقریبا تمام خصوصیات متمایز انسانی - منطق، زبان، پیش‌بینی، حافظه، تخیل، عشق، اخلاق، غرور - در آنها وجود ندارد. انسان‌ها سرگردان در جنگل‌ها بدون مسکنی ثابت، بدون خانواده یا تملکی از هر نوع، کاملا منفرد و تنها بودند؛ ساکنان طبیعت احتیاج یا علاقه‌ای به دیگری نداشتند، بنابراین «شاید هیچ‌وقت دو بار با همدیگر در زندگی برخورد نمی‌کردند و در هر برخورد همدیگر را نمی‌شناختند و با همدیگر صحبت نمی‌کردند.»

کشاکش پدران کاپیتالیسم و سوسیالیسم

دوره های مالی و سرمایه گذاری دوره های مدیریت و اقتصاد دوره های ارتباطات و روزنامه نگاری
کتاب های اقتصادی کتاب های مدیریت و بازرگانی کتاب های سیاسی
کتاب های اندیشه و فرهنگ کتاب های کودک و نوجوان کتاب های ادبیات و هنر