به یاد محمد زهرایی مدیر نشر کارنامه
کتابِ معیار- معیارِ کتاب
محمود صدری* محمد زهرایی را یک بار- چهار سال پیش- دیدم. به تمنای دیدارش وارد دفتر کارنامه شدم و با پیشنهاد چاپ کتابم خارج شدم. با وساطت و همراهیِ دوست فرزانه و کتابشناسم ابوالحسن مختاباد به دیدارش رفته بودم و همانجا بود که به پیشنهاد مختاباد و موافقت زهرایی، قرار بر این شد که پارهای از مقالاتم را که طی سالیان در مطبوعات کشور چاپ شده بود و موضوع همگی اندیشههای سیاسی و اقتصادی و اندکی هم فرهنگی بود گردآوری و تنقیح کنم و نشر کارنامه کتابش کند. قبول این پیشنهاد قدری شگفتزدهام کرد؛ زیرا با آنچه درباب وسواس زهرایی از دیگران شنیده بودم و خودش در همان یک دیدار بر آن صحه گذاشت، همخوانی نداشت.
محمود صدری* محمد زهرایی را یک بار- چهار سال پیش- دیدم. به تمنای دیدارش وارد دفتر کارنامه شدم و با پیشنهاد چاپ کتابم خارج شدم. با وساطت و همراهیِ دوست فرزانه و کتابشناسم ابوالحسن مختاباد به دیدارش رفته بودم و همانجا بود که به پیشنهاد مختاباد و موافقت زهرایی، قرار بر این شد که پارهای از مقالاتم را که طی سالیان در مطبوعات کشور چاپ شده بود و موضوع همگی اندیشههای سیاسی و اقتصادی و اندکی هم فرهنگی بود گردآوری و تنقیح کنم و نشر کارنامه کتابش کند. قبول این پیشنهاد قدری شگفتزدهام کرد؛ زیرا با آنچه درباب وسواس زهرایی از دیگران شنیده بودم و خودش در همان یک دیدار بر آن صحه گذاشت، همخوانی نداشت. چند نمونه کار تحویلش دادم و چندی بعد، شگفتیام تعبیر شد. مقالاتم مطابق معیارهای نشر کارنامه به چنان ویرایشی نیاز داشت که تقریبا قابلیت تبدیل شدن به کتاب را نداشت. نظر زهرایی نیازی به استدلال نداشت و آن را پذیرفتم. کتابم- به درستی- رفوزه شد، اما در همان یک بار دیدنش چیزهایی به دست آوردم که اهمیتشان حتما بیش از چاپ کتابی ناقص بود. اول چیزی که در همنشینی با زهرایی عایدم شد حکایتهای زهرایی بود در باب سیرِ شگفتانگیزِ آمادهسازی کتابهای نشر کارنامه. نمونهای که بسیار به آن اشاره میکرد، «حافظ سایه» بود که در زمان طولانی- ظاهرا هفت ساله- آماده شدنش، ناشر در واقع همباز مصحح شده بود. از مقابلههای مکرر میگفت و نسخهخوانیهای پیاپی. از دست به دست شدن کار میان هوشنگ ابتهاج و نشر کارنامه و ادیبان و نسخه شناسان. از این هم گفت که تکتک ابیات را با نگاه تفسیری خوانده و هرجا گمان برده بیتی یا مصرعی خورندِ حافظ نیست، موضوع را با شفیعی کدکنی و خرمشاهی و دیگر حافظشناسان در میان گذاشته و دست نگه داشته تا سایه از سفرهایی که گاه سالی طول میکشیده برگردد و بازبینیاش کند. همین موشکافی را در دیگر کتابها و از جمله کتاب مستطاب آشپزی هم به خرج داده بود. روزی که به دیدارش رفتم، نجف دریابندری نیز آنسوتر به کاری بود و زهرایی هرگاه میخواست گلایهای از روزگار نشر و بیمبالاتی مولفان و مترجمان جدید بکند، سرش را به سویی که نجف نشسته بود میچرخاند و به اشاره یادآوری میکرد که امثال او کمیاب شدهاند. دست بر قضا، چندی پس از این دیدار، ناشر شدم و اهمیت موشکافیهای زهرایی در نظرم دو چندان شد. چیز دیگری که از زهرایی آموختم، قدر واژه و سخن بود. واژگانی را تبارشناسی کرد و سفر جادو گونه مفاهیم از فرهنگی به فرهنگ دیگر را و بهویژه داد و ستدهای میان اعراب و ایرانیان را به تصویر کشید. خوش سخن بود. دقیق گوش میکرد و دقیق سخن میگفت. از بیمبالاتیها در زمینه درستنویسی نالید. در آن زمان اندک، مجال چندانی برای انتقال دانش و تجربه نبود؛ اما توصیفاتش در باب معیارهای تولید کتاب، از نگارش تا چاپ، چنان دقیق و عالمانه بود و بازتاب این دقت و علم چنان در کتابهای نشر کارنامه مشهود است که میتوانم ادعا کنم کتابهایی که زهرایی چاپ کرد از جنبه صنعت نشر کتابهای معیارند و زهرایی خودش معیار کتاب بود. روانش شاد. *مدیر انتشارات دنیای اقتصاد
ارسال نظر