موانع را بردارید، درها را باز کنید: برای جامعهای فراگیر و متعلق به همه
جامعه ناتوانکننده یا جامعه توانمند ساز؟
نگین حسینی* روزی با یکی از دوستانم در مورد معلولیت دوستی مشترک صحبت میکردیم. او از ناتوانیهای دوستمان میگفت و با تعجب میپرسید که آن فرد دارای معلولیت اصلا چه نیازی دارد که به دانشگاه برود یا دنبال ادامه تحصیل و شغل مناسب باشد؟ او میگفت کسی که روی ویلچر نشسته، لزومی ندارد که وارد جامعه شود و بهتر آنکه در خانه بماند. شخصی دیگر میگفت که مملکت هزار و یک مشکل دارد که حل آنها در اولویت است، «حالا معلولا این وسط چی میخوان؟». فردی دیگر نیز به همین ترتیب معتقد بود که تا وقتی «افراد سالم» هنوز اینهمه مشکل دارند، «چه توقعی داری که مشکلات معلولین حل شود؟» مواقع زیادی که در جامعه ایرانی حضور داشتهام، از پارکهای شلوغ تا سینما، تئاتر، ورزش، تفریح و سرگرمیهای مختلف، بسیار پیش آمده که از گوشه و کنار شنیدهام که شهروندان با دیدن فرد دارای معلولیتی در میان خودشان، با تعجب و اعتراض زمزمه کردهاند: «این دیگه اینجا چیکار میکنه؟!» همه نمونههای بالا بیانگر نوعی نگاه سنتی و رایج به معلولیت و فرد معلول است که البته در مقایسه با جوامع پیشرفته، غلظت بیشتری در کشورهای رو به توسعه و توسعه نیافته دارد.
نگین حسینی* روزی با یکی از دوستانم در مورد معلولیت دوستی مشترک صحبت میکردیم. او از ناتوانیهای دوستمان میگفت و با تعجب میپرسید که آن فرد دارای معلولیت اصلا چه نیازی دارد که به دانشگاه برود یا دنبال ادامه تحصیل و شغل مناسب باشد؟
او میگفت کسی که روی ویلچر نشسته، لزومی ندارد که وارد جامعه شود و بهتر آنکه در خانه بماند. شخصی دیگر میگفت که مملکت هزار و یک مشکل دارد که حل آنها در اولویت است، «حالا معلولا این وسط چی میخوان؟». فردی دیگر نیز به همین ترتیب معتقد بود که تا وقتی «افراد سالم» هنوز اینهمه مشکل دارند، «چه توقعی داری که مشکلات معلولین حل شود؟» مواقع زیادی که در جامعه ایرانی حضور داشتهام، از پارکهای شلوغ تا سینما، تئاتر، ورزش، تفریح و سرگرمیهای مختلف، بسیار پیش آمده که از گوشه و کنار شنیدهام که شهروندان با دیدن فرد دارای معلولیتی در میان خودشان، با تعجب و اعتراض زمزمه کردهاند: «این دیگه اینجا چیکار میکنه؟!»
همه نمونههای بالا بیانگر نوعی نگاه سنتی و رایج به معلولیت و فرد معلول است که البته در مقایسه با جوامع پیشرفته، غلظت بیشتری در کشورهای رو به توسعه و توسعه نیافته دارد. هنوز که هنوز است، در فرهنگ عمومی و حتی ادبیات رسمی (یا رسانهایِ) بسیاری از کشورها «معلولیت» معادل یا همسان با «ناتوانی» تلقی میشود و عموم افراد، اعم از مردم عادی، پزشکان، متخصصان مختلف، هنرمندان و دست اندرکاران رسانهها، قضاوتهایی کلیشهای و رایج در مورد افراد دارای معلولیت دارند و زندگی همراه با معلولیت را طوری تصور میکنند که با واقعیت معلولیت منطبق نیست. بسیاری از کسانی که معلول نیستند یا فرد دارای معلولیتی در اطرافیان خود ندارند، معلولیت را پدیدهای عجیب و محدودکننده میدانند و افراد دارای معلولیت را اشخاصی بیمار و حتی فاقد قدرت درک و تشخیص تصور میکنند.
نگاه سنتی و رایج که معلولیت را معادل ناتوانی میانگارد، معتقد است که بدن دارای معلولیت الزاما قادر نیست که حتی از پس کارهای معمولی برآید. افراد دارای معلولیت صد در صد وابسته به دیگران تلقی میشوند؛ به طوری که گاهی این وابستگی به «سربار بودن» تعبیر میشود. از این منظر، افراد دارای معلولیت باید در خانه بمانند چون بدنی همانند دیگران ندارند، چون پاهایشان قادر به قدم برداشتن نیست، چون نمیتوانند از پلهها بالا بروند، چون ویلچرشان سنگین است و قابلیت حمل و نقل ندارد و نمیتوانند سوار اتوبوس و تاکسی شوند، چون از عصا استفاده میکنند و نمیتوانند از خیابانها به سلامت عبور کنند یا از پلهها بالا روند.
نتیجه این نگاه سنتی که فرد دارای معلولیت را «ناتوان» میپندارد، «اخراجِ» تدریجی فرد معلول از جامعه و فعالیتهای فردی، خانوادگی و اجتماعی است. نتیجه این نگاه، تبعیضی است که بر زندگی فردی و اجتماعی فرد دارای معلولیت تحمیل میشود و او را از حضور در فعالیتهای اجتماعی منع میکند. بر این اساس، فرد دارای معلولیت اصلا نیازی به ادامه تحصیل ندارد، چون این کار نه تنها زحمت فیزیکی و اقتصادی بر خانواده تحمیل میکند، بلکه فایدهای هم برای او ندارد. فرد معلول که سرنوشتش با خانه نشینی گره خورده است، نمیتواند شغلی داشته باشد چون کاری از دستش برنمیآید، چون هیچ جایی خواهان او نیست و اصلا مگر تا وقتی که میلیونها فرد «سالم» بیکار ماندهاند، فرصتی برای اشتغال یک فرد «غیرسالم» پیش میآید؟!
نگاه سنتی به معلولیت، به معنی واقعی «فلج کننده» فرد معلول است. کسانی که از این دریچه به معلولیت نگاه میکنند، او را موجودی میپندارند که تنها به خاطر تفاوت جسمی با دیگران، حق انجام فعالیتهای رایج را ندارد.
از سوی دیگر و در نقطه مقابل این نگاه سنتی، رویکردی انتقادی در دهههای اخیر شکل گرفته است که معلولیت را دلیل بر ناتوان بودن فرد معلول نمیداند، بلکه معتقد است که نگاه سنتی جامعه به معلولیت سبب میشود فرد معلول، ناتوان شود و نتواند بسیاری از کارهای ممکن را انجام دهد. بر این اساس، این نگاه انتقادی از عبارتی نسبتا جدید استفاده میکند و آن «جامعه ناتوانکننده» است؛ به این معنا که اگر «معلولیت»، «ناتوانی» آورده است، این ناتوانی در غالب موارد حاصل موانع فیزیکی، موانع فکری، موانع آشکار و موانع پنهانی بوده است که جامعه و اعضای غیرمعلول آنها را ساخته و بر سر راه افراد دارای معلولیت قرار دادهاند.
نگاهی که جامعه را ناتوانکننده افراد دارای معلولیت میبیند، معتقد است که اگر موانع فیزیکی (همچون پلهها) و فکری (همچون ناباوری نسبت به توانایی افراد معلول) برداشته شوند و جامعهای با فرصتهای یکسان برای افراد معلول و غیرمعلول فراهم شود، اعضای دارای معلولیت میتوانند همانند اعضای غیرمعلول جامعه، از خانهها بیرون آیند، شغلی پیدا کنند، ادامه تحصیل بدهند، ازدواج کنند و زندگی همچون همه اعضای جامعه داشته باشند. از این منظر، معلولیت نوعی اختلال است که البته کارکرد فرد را محدود میکند، اما این پایان ماجرا نیست، بلکه حقوق انسانی برابر حکم میکند که ساختار جامعه طوری طراحی شود که قابل استفاده برای تک تک اعضای آن باشد. مناسب سازی کردن معابر، گذاشتن رمپ یا سطح شیب دار در کنار پلهها، نصب آسانسور و بالابر در ساختمانها، طراحی ورودیهای بزرگ برای دسترسی آسان کاربران ویلچر، رفع موانعی همچون چالهها و ناهمواریها در معابر عمومی و مناسب سازی کردن وسایل نقلیه همگانی (اتوبوس و تاکسی) برای سوارکردن مسافرانی که از ویلچر استفاده میکنند، سبب میشود که افراد دارای معلولیت نیز مانند شهروندان غیرمعلول، از امکانات
اجتماعی استفاده کنند.
معلولیت از منظر اقتصادی نیز همچنان تابع این دو الگوی متضاد است. نگاه سنتی و غالب به معلولیت، نه تنها منجر به تخریب روحی و احساسی افراد دارای معلولیت و نزدیکان آنها میشود، بلکه حتی از جنبه اقتصادی نیز زیانهای خاص خودش را دارد. رویکرد سنتی و غالب، عموما معلولیت را از نگاه اقتصادی، درآمیخته با موضوعاتی همچون دریافت مستمری، خیریهها و گلریزانها میداند و برای معلولیت، ظرفیت اقتصادی فراتر از اینها را قائل نمیشود. از نگاه سنتی، افراد دارای معلولیت به سبب «ناتوانی جسمی» قادر نیستند نقشی در اقتصاد خانواده و جامعه ایفا کنند و به عبارت دیگر، تنها دریافت کننده خدمات هستند. از این منظر، چون افراد دارای معلولیت نمیتوانند شغلی داشته باشند، پس تولید مالی نیز ندارند و همواره باید وابسته و «سربار» باقی بمانند.
به همان منوال که اشاره شد، در نقطه مقابل این نگاه سنتی، الگویی نو و رو به رشد در ارتباط با «اقتصاد معلولیت» و ارتباط آن با کلیت اقتصاد جامعه در کشورهای پیشرفته شکل گرفته که بررسی ارتباط میان معلولیت، توانمندی و اقتصاد را به موضوعی در خور تحقیق و مطالعه تبدیل کرده است. این نگاه نو طبیعتا منتقد نگاه سنتی است و «وابستگی اقتصادی و همیشگی افراد دارای معلولیت» را زیر سوال میبرد. از این منظر، افراد دارای معلولیت نیز میتوانند از نظر اقتصادی، مُولّد باشند به شرط آنکه جامعه بسترهای لازم را برای مشارکت و رشد آنها فراهم کرده باشد. به عبارت دیگر، از این دیدگاه، پس از مناسبسازی فضاهای عمومی و ایجاد دسترسیهای لازم برای افراد معلول، این بسترسازی منجر به مشارکت فراگیر افراد دارای معلولیت در فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خواهد شد و در نتیجه، آنها را از حالت «دریافتکنندگان خدمات» به «تولیدکنندگان خدمات» تبدیل خواهد کرد.
نگاه جدید به اقتصاد معلولیت بر این باور است که با توانمندسازی افراد دارای معلولیت از طریق مناسبسازیهای اجتماعی، رفع موانع فکری و فیزیکی و پذیرفتن هرچه بیشتر آنها در داخل فعالیتهای مشارکتی، این گروه نیز میتوانند همچون سایر شهروندان، نه تنها دارای شغل و تحصیلات بالاتر شوند، بلکه نقش مهمی در رشد اقتصادی فردی، خانوادگی و اجتماعی ایفا کنند. نگاه مدرن به اقتصاد معلولیت بر این باور است که هزینه توانمندسازی افراد دارای معلولیت به مراتب پایینتر از هزینههای مربوط به نگهداری صرف آنها در مراکز بهزیستی یا حتی داخل خانوادهها خواهد بود. به همین دلیل، منتقدان سنتی که میگویند مناسبسازی یک مکان خاص همچون دانشگاه، فقط برای اقلیتی از دانشجویان دارای معلولیت صرفه اقتصادی ندارد، از این بینش کلان بیبهرهاند که با مناسب سازی هر فضای عمومی، ولو برای تعداد محدودی از افراد، در واقع بخشی از هزینه توانمندسازی آنها پرداخت شده و با بازگشت آنها به جامعه و فعالیت پویا و مشارکتی، نه تنها این هزینه، بلکه شاید چندین برابر آن، به
جامعه برمیگردد. کاملا مشخص است که دو نوع نگاه سنتی و مدرن به معلولیت و اقتصاد معلولیت، چه آثار منفی و مثبتی بر فرد دارای معلولیت، خانوادهها و نزدیکان آنها و نیز بر عموم افراد جامعه به جا میگذارد. بر همین اساس است که شعار امسال روز جهانی افراد دارای معلولیت، تاکید میکند: موانع را بردارید، درها را باز کنید: برای جامعهای فراگیر
و متعلق به همه!
هر کلمه از این شعار، حاوی پیشینهای تاریخی است که سرگذشتهای زیادی را در بر میگیرد: ماجرای زندگی افراد دارای معلولیتی که به خاطر وجود موانع و بسته بودن درها، هرگز به جامعه بزرگتر نپیوستند و در انزوا و خلوتی غمانگیز از بین رفتند. ماجرای زندگی معدود افراد دارای معلولیتی که پشت موانع و درهای بسته نماندند و با هزاران مصیبت و زخم، آنها را کنار زدند تا به جامعهای بزرگتر بپیوندند و در آن مشارکت داشته باشند و حالا بر همه ما فرض است که موانع را به هر شکلی که از دستمان برمیآید، از جلو راه شهروندان دارای معلولیت برداریم، تواناییهایشان را باور کنیم، درها را به رویشان باز بگذاریم و جامعهای فراگیر و متعلق به تک تک اعضای معلول و غیرمعلول بسازیم.
* عضو هیات تخصصی ژورنال بینالمللی مطالعات معلولیت - دانشگاه هاوایی
neginh@gmail.com
ارسال نظر