در گفتوگو با دکتر عبده تبریزی بررسی شد
ضرورت اصلاحات اقتصادی در نظام آموزش عالی
انتظارات صنعت امروزی از دانشگاههای امروزی آموزش مدرن، پیشنیاز اقتصاد مدرن کنکور و نظام آموزشی در گفتوگو با دکتر حسین عبده تبریزی اهمیت اصلاحات اقتصادی در آموزش عالی تهیه و تنظیم: محسن آزموده هرگونه بحث از «کنکور» مشهور ایرانی (از ریشه واژه فرانسوی Concours) به مثابه آزمونی جامع و تستی برای ارزیابی دانش متوسط دانشآموزان و دروازهای برای ورود به دانشگاهها، لاجرم به بحث از نظام آموزشی و نگرشی منجر میشود که بر آن حکمفرما است. حسین عبده تبریزی، اقتصاددان نامآشنای ایرانی نیز اگرچه تاکید میکند تخصصی در زمینه آموزش و پرورش ندارد، اما به واسطه مقالات و یادداشتهایی که نگاشته، نشان داده که نسبت به این موضوع تعمق کرده و از آن مطلع است.
انتظارات صنعت امروزی از دانشگاههای امروزی آموزش مدرن، پیشنیاز اقتصاد مدرن
کنکور و نظام آموزشی در گفتوگو با دکتر حسین عبده تبریزی
اهمیت اصلاحات اقتصادی در آموزش عالی
تهیه و تنظیم: محسن آزموده
هرگونه بحث از «کنکور» مشهور ایرانی (از ریشه واژه فرانسوی Concours) به مثابه آزمونی جامع و تستی برای ارزیابی دانش متوسط دانشآموزان و دروازهای برای ورود به دانشگاهها، لاجرم به بحث از نظام آموزشی و نگرشی منجر میشود که بر آن حکمفرما است.
حسین عبده تبریزی، اقتصاددان نامآشنای ایرانی نیز اگرچه تاکید میکند تخصصی در زمینه آموزش و پرورش ندارد، اما به واسطه مقالات و یادداشتهایی که نگاشته، نشان داده که نسبت به این موضوع تعمق کرده و از آن مطلع است. در گفتوگوی حاضر نیز بحث ما از کنکور و نگرشها نسبت به آن آغاز شد؛ اما در نهایت بحث به کل نظام آموزشی و تحولات آن در سالهای اخیر انجامید.
دیدگاه دکتر حسین عبده تبریزی نسبت به نظام آموزشی مشابه نگاهش به دیگر بخشهای اقتصاد است و خصوصیسازی را زمینهساز بروز نظم خودجوش و مولد در این حوزه میداند. ضمنا در تنظیم این گفتوگو و به ویژه در تکمیل دیدگاه دکتر عبده تبریزی پیرامون نظام آموزشی به راهنمایی خود ایشان از مقاله «خصوصیسازی در آموزش عالی ایران» بهره بردهایم:
- آقای دکتر، بحثهای متنوع درباره کنکور و ضرورت حذف یا بازنگری در آن در جامعه ما جدید نیست و سالها است شاهدیم موافقان و مخالفان آن در برابر یکدیگر صف کشیدهاند و هر یک برای خود دلایل و استدلالهایی دارند. در حالی که مخالفان از تکبُعدی بودن کنکور و تاکیدش بر محفوظات انتقاد میکنند، موافقان کمبود امکانات آموزشی و فقدان راهحلی مناسب را بهانه میکنند. میخواستم در پرسش نخست، نظر شما را در این مورد جویا شوم.
اولا در حوزه آموزش و پرورش صرفا به استناد تجربه معلمی خود میتوانم اظهار نظر کنم و در این زمینه تخصص ویژهای ندارم؛ یعنی از موضع شهروندی عادی در این حوزه صحبت میکنم. ثانیا فکر میکنم تا جایی که لازم است، یعنی تا زمانی که تعداد متقاضیان از ظرفیت آموزشی دانشگاهها و موسسات آموزش عالی بالاتر باشد، وجود یک معیار گزینش برای تخصیص افراد به این ظرفیت ضروری خواهد بود.
حتی اگر تعداد دانشجویان از ظرفیت کل دانشگاهها هم کمتر باشد، باز نیاز به گونهای آزمون و مصاحبه هست؛ زیرا برخی از دانشگاهها از نظر کیفیت آموزشی در سطح بالاتری قرار دارند، شناختهشدهتر و معروفترند و بنابراین متقاضیان در وهله نخست ترجیح میدهند به آن دانشگاهها بروند. بنابراین، مساله این نیست که فرآیند گزینش و سرند متقاضیان اعمال بشود یا نشود، بلکه مساله این است که این فرآیند گزینش چگونه اعمال شود تا مشکلات کمتری وجود داشته باشد و اینکه آیا این فرآیند گزینش متمرکز باشد یا هر دانشگاه متناسب با تشخیص هیات علمی خودش این آزمون، مصاحبه یا گزینش را اعمال کند، مثلا در زمان شروع تحصیل ما در اواخر دهه ۱۳۴۰ که در کنکور دانشگاهها شرکت کردم، هر دانشگاه کنکور مستقل خود را داشت. بنابراین از نظر من، اینکه نوعی فرآیند گزینش باید وجود داشته باشد، غیرقابل اجتناب است.
- با توجه به سابقه طولانی شما در امر تدریس در دانشگاه و شناختی که از نسلهای مختلف دانشجویان دارید، چه روشی را به جای کنکور سراسری پیشنهاد میکنید؟
بهطور جدی به عدمتمرکز در امر آموزش علاقهمندم. به گمان بنده، در سطح مدارس، دولت مرکزی و شخصی به نام وزیر آموزش و پرورش نمیتواند کمک جدی به ارتقای کیفیت آموزشی بکند. همه جا آموزش به سطح پایینتری از دیوانسالاری اداری، و در ساختاری مشابه ایران، به شوراها واگذار شده است. با انتقال اختیارات به شوراها و نظارت نزدیک آنها بر آموزش، معلمان کنترل بیشتری بر فرآیند آموزش در مدارس مختلف مییابند و میتوانند شیوههای خود را اعمال کنند.
البته میدانم که این کار با ریسکهایی همراه است، زیرا همین امروز هم در حوزههایی که به شوراها واگذار شده، شاهد بروز مشکلات جدی هستیم، اما تا زمانی که این انتقال و تفویض صورت نگیرد، تجربهاش نیز به دست نمیآید. بنابراین، همانطور که وزیر آموزش و پرورش هرگز نخواهد توانست مثلا مدرسهای در سیستان و بلوچستان را از تهران با کیفیت خوب هدایت کند و در چارچوب علم مدیریت روز بیمعنا است کار یک میلیون یا چند صد هزار معلم را هماهنگ کند و در قرن بیست و یکم ادارهکردن چند صد هزار کارمند توسط یک وزیر معنا ندارد، بنابراین این اختیار باید توزیع شود و در اختیار شوراهای محلی و استانی قرار بگیرد. در همین چارچوب دخالت وزارت علوم در امر گزینش دانشگاهها نیز معنا ندارد. وزارت آموزش و پرورش و علوم باید ستادهای کوچکی برای هماهنگی داشته باشند و حداکثر در مقاطعی معین آزمونهای سراسری را هماهنگ کنند که به متحدالشکل شدن مقاطع آموزشی و قابل مقایسه بودن دانشآموزان و دانشجویان کمک کنند؛ همین و نه بیشتر.
- آیا این دیدگاه شما در زمینه شیوه مدیریت دانشگاهها نیز مصداق مییابد؟
بله! همانطور که در آموزش و پرورش به عدمتمرکز اعتقاد دارم، طبعا در دانشگاهها نیز هر نوع تمرکزگرایی و دخالت در امور دانشگاهها را غیرکارآمد ارزیابی کرده و مجاز نمیدانم. بدیهی است کسانی که در وزارت علوم نشستهاند، حتما دانش آنها از مجموعه استادان و کادر اداری دانشگاه تهران و هر دانشگاه دیگری بیشتر نیست. بنابراین، چه دلیلی دارد با این گستردگی علمی قرن ۲۱، برای دانشگاه تهران، دانشگاه مشهد، دانشگاه اهواز یا هر دانشگاه دیگری تعیین تکلیف کنند؟
با همان استدلال تمرکز دانشگاه آزاد چندان معنی ندارد که یک نفر به عنوان رییس دانشگاه صدها مرکز آموزشی را اداره کند. آخرین خدمت هیات امنای دانشگاه آزاد یا آقای جاسبی (اگر همچنان در آنجا نفوذ دارند) این باید باشد که مدیریت این مراکز آموزشی را در سطح استانها تقسیم کنند تا این مراکز بتوانند هیات امنای جداگانهای داشته باشند. به همین سیاق، در زمینه کنکور هم معتقدم باید دانشگاهها آزاد باشند و هر کدام از دانشگاهها بتوانند دانشجویان خود را بر مبنای سلیقه و آزمون خود انتخاب کنند یا اگر هم آزمون و کنکور سراسری برگزار میشود، آن آزمون صرفا یک شاخص باشد تا اگر دانشگاهها خواستند از آن شاخص هم استفاده کنند و جنبه انحصاری و اجباری نداشته باشد.
- آیا فکر نمیکنید این شیوه با توجه به فقدان تجربه مربوط به آن، مشکلاتی را به همراه آورد؟
بله! میدانم که این کار ریسکهایی دارد و ناملایماتی پیدا میشود. متوجه هستم این کار موجب سوءاستفادههایی خواهد شد، اما مجبور هستیم به دانشگاهها اعتماد کنیم و این ریسکها را بپذیریم تا بتوانیم کیفیت را ارتقا دهیم. آنچه من پیشنهاد میکنم، ایجاد یک «نظم خودجوش» است.
آنچه الان حاکم است، نظم متمرکز با محوریت وزارت علوم است. در همه موارد اثبات شده است که کارآیی نظم متمرکز از نظم خودجوش کمتر است. مثال بزنم، وقتی به کلاس درس میروم، دانشجویان هر کدام به ترکیب و چینشی روی صندلیها مینشینند. در وهله اول، فکر میکنیم نحوه نشستن ایشان هیچ نظمی ندارد، اما اگر تعمق کنیم، شاهدیم نظمی خودجوش در نحوه نشستن آنان وجود دارد. برای مثال دو نفر جلو مینشینند و میخواهند با هم حرف بزنند. یک نفر دیگر جلو مینشیند، چون قدش کوتاه است. پنج نفر عقب مینشینند چون قدشان بلندتر است. یک نفر نزدیک در مینشیند، چون میخواهد زودتر کلاس را ترک کند. یکی کنار دوستش مینشیند، چون میخواهد نکتهای را به او یادآور شود و... ؛ یعنی نحوه نشستن این دانشجویان در کلاس که در ظاهر نظمی نداشته، درواقع نظمی خودجوش داشته است.
اگر این نظم را با موقعیتی مقایسه کنیم که در آن استاد دانشجویان را مطابق نظمی که در ذهن دارد، در کلاس بنشاند، یعنی مثلا بگوید که از عقب کلاس را پر کنند، یعنی نظمی متمرکز را حاکم کند که به ظاهر کارکردی هم دارد، کارآیی حاصل از نظم متمرکز او بهمراتب کمتر از نظمی است که دیده نمیشود و نظم خودجوش است. نظم بازار هم از جنس همین نظم خودجوش است. عدهای معتقد بودند بازار بینظم و اتفاقی است و بر حسب تصادف قیمت در آن شکل میگیرد و بینظمی را منعکس میکند، اما بیشک بازار نظمی دارد و آن نظم باعث میشود عرضه و تقاضا شکل بگیرد و قیمتی تعیین شود که از هر نوع قیمتگذاری که قانونگذار و مجری عادلی اعمال کند، بهتر باشد. بنابراین ما در آموزش و پرورش هم باید شاهد نظم خودجوش باشیم.
- شما در یادداشتی که اخیرا در روزنامه دنیای اقتصاد نوشته بودید، به عدمتناسبی اشاره کردید که در نظام آموزشی ما میان آموختهها و مهارتهای بازار وجود دارد. با توجه به اینکه تجربه محیطهای آموزشی خارج از ایران را هم داشتهاید، میخواستم بدانم وضعیت در آن کشورها به چه شکل است و از چه راهکارهایی برای رفع این معضل استفاده میکنند و این راهکارها را چطور میتوان در نظام آموزشی ایران به کار بست؟
بله، من اخیرا در مقالهای با عنوان «خصوصیسازی در آموزش عالی ایران» به این موضوع اشاره کردهام. در این مقاله نشان دادهام که دانشگاه در قرن بیست و یکم از ارتباطات و دانش سرچشمه میگیرد و معنای این امر تحول در امر آموزش است. یکی از ویژگیهای عمده تحول در صنعت آموزش عالی، نزدیکشدن محتوای آن به فعالیتهای تجاری کسبوکارها است؛ ضمن آنکه دانشجویان امروز به دنبال آسایش، خدمات بهتر، کیفیت و هزینه کمتر آموزشاند. بر این اساس شکل فضاهای آموزشی دگرگون شده است.
بهعلاوه، با افزایش بیاعتمادی مردم به دولتها، بخش انتفاعی برای گسترش آموزش بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. در عصری زندگی میکنیم که خصوصیسازی آموزش عالی غیرقابل اجتناب شده است؛ چون در ایران همچنان بر قید غیرانتفاعی در آموزش تاکید میکنیم و از کسبوکار شدن سازمانهای آموزشی هراس داریم، در نتیجه نهادهای پایدار آموزش عالی در ایران شکل نمیگیرد. برای تغییر این نظرگاه، باید بر تجاریشدن صنعت آموزش عالی به مثابه اصل تاکید کنیم. ظهور فناوریهای جدید نیز محرک دیگری در همین راستا است. در دانشگاههای انتفاعی، باید عمدتا پژوهشهایی شکل گیرد که جنبههای اجرایی پیدا کند و نتیجه کار قابل فروش به کسبوکارها باشد.
- مزیت روی آوردن به دانشگاههای انتفاعی و خصوصیکردن نظام آموزشی در ایران چیست؟
در ایران اداره آموزش عالی در قالب بخش خصوصی این مزیت را خواهد داشت که استخدام کادر آموزشی با دقت بیشتر و بر مبنای شناسایی نیازهای واقعی و احراز صلاحیتهای آموزشی و تخصصی هیات علمی صورت خواهد گرفت. در دانشگاههای دولتی فعلی، اعضای هیاتعلمیای وجود دارند که حداقل شرایط لازم را برای کار آموزشی و پژوهشی ندارند و صرفا در چارچوب مناسبات ناشی از نوعی استخدام دولتی بیضابطه، بهکار گمارده شدهاند.
وضعیت آتی آموزش عالی را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
پیشبینی اینجانب آن است که اصلاحات اساسی اقتصادی در صنعت آموزش عالی ایران اجتنابناپذیر است. اصلاحاتی که در چارچوب آن اولا عرضهکنندگان آموزش عالی متنوعتر میشوند و بسیار توسعه خواهند یافت. ثانیا روند خصوصیسازی آموزش عالی در سالهای آتی این خواهد بود که فروشگاه زنجیرهای بزرگ آموزش به بوتیکهای تخصصی بدل شود. ثالثا فضاهای آموزشی بینالمللی از آثار جهانیشدن است. این ویژگی برای ما در ایران اهمیت بسیار دارد و آموزش عالی مبتنی بر تجاریشدن را باید بر پایههای آن بسازیم.
چهارم آنکه آموزش عالی سرشت انفرادی پیدا خواهد کرد. پنجم اینکه کانون آموزش عالی از تدریس به فراگیری تغییر میکند. ششم اینکه مدارک تحصیلی ارزش خود را از دست خواهند داد و با تغییر تمرکز از فرآیند به نتیجه کار، از اهمیت مدارک تحصیلی کم خواهد شد. همچنین، سرمایهگذاری روی افراد و نه نهادهای آموزشی متداول میشود، البته فراموش نشود که حذف آموزشعالی رایگان در عینحال بهمعنای محرومکردن آنهایی نیست که امکانات مالی ندارند. همه شهروندان با دریافت تسهیلات مالی ارزانقیمت اجازه خواهند یافت که در رشته موردعلاقه خود تحصیل کنند و متعهد میشوند که از محل درآمدهای ۱۰ یا ۱۵ سال آتی خود، هزینههای آموزشی را بازپرداخت کنند. به اینترتیب، سازماندهی آموزشعالی بیشتر شکل «شرکتی» به خود میگیرد تا شکل «دولتی». در چنین شرایطی، نحوه نظارت و سیاستگذاری دولتها در صنعت آموزشعالی دچار تحولات عمده میشود.
Mohsen.azmoodeh@yahoo.com
ارسال نظر