مسوولیت اجتماعی شرکتی
چارچوب اخلاقی بنگاه براساس کدام مبانی تبیین میشود؟
پاسخ به یک سوال اخلاقی ممکن است بسته به اینکه از کدام چارچوب اخلاقی استفاده میشود متفاوت باشد. به همین دلیل، اتخاذ نظریههای اخلاقی پیچیده و انتزاعی و بهکارگیری آنها در فرآیندهای تصمیمگیری مدیران شرکت میتواند به بحثهای غیرقابل حل در اتاقهای هیاتمدیره، رستورانها، جلسات سهامداران، مجلات علمی و البته رسانهها منجر شود. میلتون فریدمن در مقالهای در نیویورکتایمز یک اصل راهنمای اخلاق در تجارت را پیشنهاد کرد، تحت عنوان تحریکآمیز: «مسوولیت اجتماعی تجارت افزایش سود آن است».
«...یک و تنها یک مسوولیت اجتماعی کسبوکار وجود دارد و آن این است که از منابع خود استفاده کرده و فعالیتهایی را انجام دهد که سود خود را افزایش دهد. این روند را تا زمانی ادامه دهد که بر اساس قواعد بازی یعنی فعالیت در بازار آزاد و رقابتی و بدون تقلب فعالیت میکند.»
این جمله این سوال را ایجاد میکند که آیا مدیران میتوانند برای افزایش سود دست به هر کاری بزنند؟ اگرچه فریدمن بهطور واضحی بیان میکند که مدیران به عنوان کارگزاران تجاری باید در چارچوب قواعد بازار آزاد و رقابتی فعالیت کنند، اما هنوز موقعیتهای زیادی برای رفتار غیراخلاقی آنها وجود دارد. گرچه فریدمن به روشنی بیان کرده است که مدیران به عنوان کارگزاران تجارت باید در چارچوب قواعد بازی (بازار) بازی کنند، اما به نظر میرسد که این موضوع هنوز جایی برای رفتارهای غیراخلاقی باقی میگذارد. پس آیا مدیران میتوانند به هر طریقی برای افزایش سود عمل کنند؟
سوال دیگری که در زمینه مقاله فریدمن مطرح میشود این است که آیا شرکتها باید فعالیتهای مبتنی بر مسوولیت اجتماعی انجام دهند؟ بحثهای زیادی میتوان در این زمینه مطرح کرد؛ اما به نظر میرسد که بهتر است شرکتها وارد این قبیل فعالیتها شوند و مسوولیتهای اجتماعی شرکتی خود را انجام دهند. به نظر میرسد که مدیران شرکتها نباید تنها درگیر بهبود و افزایش سود شرکت خود باشند و شرکتها باید درگیر فعالیتهای مسوولیت اجتماعی شوند. بررسیها نشان دادهاند که انجام مسوولیتهای اجتماعی ممکن است حتی به صورت غیرمستقیم بر عملکرد شرکت تاثیر مثبتی داشته باشد.
میلتون فریدمن و مسوولیت اجتماعی شرکتی
فریدمن اصولاً به دنبال سرمایهداری مستقیم بوده و مخالف هر نوع فعالیت بر ضد آزادی اقتصادی و بازار آزاد است. فعالیتهای مبتنی بر مسوولیت اجتماعی به نظر فریدمن بازار را با اعوجاجاتی روبهرو میکند و آن را از حالت رقابت کامل خارج میکند، چراکه سهامداران نمیتوانند تصمیم بگیرند که پول شرکت کجا و به چه صورتی هزینه خواهد شد. به همین دلیل است که فریدمن بحث میکند شرکتها باید تنها بر اقداماتی تمرکز کنند که به صورت علّی به سودآوری شرکت وابسته هستند و به همین دلیل باید اقدامات خیرخواهانه را که به صورت مستقیم باعث سودآوری شرکت نمیشوند، رها کنند.
«...این ادعا وجود دارد که کسبوکارها باید برای پشتیبانی از اقدامات خیرخواهانه فعالیتهایی انجام دهند. این اقدامات خیرخواهانه که به وسیله شرکتها انجام میشوند، به دلیل اینکه داراییهای شرکتها مستقیماً در مسیر سودآوری آنها هزینه نمیشوند، مناسب نیستند.»
مبنای دیگری که به وسیله میلتون فریدمن بیان میشود، نیاز شرکتها به باقی ماندن در قواعد بازی بوده و باید بهطور موثری از کلاهبرداری و کارهای خلاف دوری بجویند. این مبنا در جمله زیر که فریدمن بیان میکند کاملاً مشخص است:
«... یک مدیر اجرایی... مسوولیت مستقیم برای انجام کسبوکار بر اساس نیازها و انتظارات سهامداران دارد. او وظیفه دارد به بهترین شکل پولهای شرکت را بر اساس قواعد پایهای جامعه استفاده کند.»
این نقلقول نشان میدهد فریدمن اعلام نمیکند که مدیران میتوانند به هر طریقی عمل کنند تا سود را به حداکثر برسانند، زیرا آنها باید از قانون تبعیت کنند و از سنت اخلاقی پیروی کنند. با این حال، او بهطور صریح فعالیتهای خیریه را که مستقیماً به سود کمک نمیکنند، نادیده میگیرد. یک شرکت خوب در دیدگاه میلتون فریدمن، کسی نیست که فعالیتهای خود را فقط به این دلیل انجام میدهد که آنها از لحاظ اخلاقی صحیح هستند، بلکه به این دلیل که از نظر اقتصادی قابل دوام هستند. یکی از بحثهای اصلی فریدمن برای حذف مسوولیت اجتماعی شرکت ناشی از دیدگاههای او در زمینه هزینههای اخلاقی است:
پول شما برای خودتان- هوشمندانه خرج کنید.
پول شما برای دیگران- هوشمندانه خرج کنید، اما چالشبرانگیز.
پول دیگران برای شما- انگیزه کمی برای مصرف اقتصادی وجود دارد.
پول دیگران برای دیگران- نقش دولت و برنامههای مسوولیت اجتماعی شرکتها.
فریدمن بحث میکند که مدیران اجرایی شرکتها لازم نیست وارد مسائل مربوط به مسوولیت های اجتماعی شوند زیرا انگیزه کمی برای خرج کردن محتاطانه وجود دارد. به این دلیل که مدیر اجرایی در حال هزینه کردن پول سهامداران برای انجام فعالیتهای مسوولیتهای اجتماعی است.
فریدمن بحث میکند که یک شرکت، از نظر اخلاقی خنثی است و تنها هدف شرکت حداکثرسازی سود سهامداران است. مدیران اجرایی شرکتها تنها یک هدف دارند و آن حداکثر کردن سود شرکت است. تنها کنش اخلاقی مدیران اجرایی شرکتها، برآورده ساختن انتظارات سهامداران بوده و آن، حداکثر کردن سود سهامداران به دلیل سرمایهگذاری آنهاست.
دیدگاه فریدمن شبیه داروینیسم اجتماعی است و بقای مناسبترین اصل را برای بازار بهکار میگیرد تا از بهترین نتایج ممکن اطمینان حاصل شود. فریدمن این اصل را به عنوان شرکت با بالاترین بازده به سهامداران تفسیر میکند. زمانی که موضوع یک شرکت الکتریکی که برق یک فرد را به دلیل عدم پرداخت قبض برق خود قطع کرده بود و به این دلیل این فرد مرده بود را به میلتون فریدمن ارائه دادند؛ او برای توجیه اخلاقی رفتار بنگاهها از دیدگاه کانتی استفاده میکند. او بحث میکند که یک شرکت که کالایی را تولید کرده و در اختیار دیگران قرار میدهد، اگر خدمات خود را به دلیل اینکه یکی از مشترکان هزینه خدمات را پرداخت نکرده است، قطع نکند، باعث میشود دیگر مشترکان نیز هزینه خدمات را پرداخت نکنند. فریدمن معتقد است قطع برق یا خدمت در صورت عدم پرداخت هزینه آن، ورای اینکه این قطع چه نتیجهای را ایجاد میکند، باید به عنوان واکنشی منطقی و جهانی شناخته شود. فریدمن معتقد است این کار از دید اقتصادی، اخلاقی است چراکه تضمین میکند شرکت ارائهدهنده خدمت در طول زمان پایدار باقی میماند.
مدرسه اجتماعی-اقتصادی
دیدگاه مخالف فریدمن در مدرسه اجتماعی-اقتصادی مسوولیت اجتماعی شرکتی ایجاد شده است. یکی از مهمترین دیدگاههایی که به وسیله این مدرسه ارائه شده است، موضوع قاعده آهنی مسوولیت است. این قاعده بیان میدارد که مسوولیتهای اجتماعی صاحبان کسبوکار باید با قدرت اجتماعی آنها متناسب باشد. در این زمینه فردریک بیان میدارد:
«... صاحبان کسبوکار باید عملکرد یک نظام اقتصادی را درک کنند و متوجه باشند که اجتماع چه انتظاراتی از آنها دارد و چگونه میتوانند این انتظارات را برآورده سازند. این موضوع به این معناست که ابزارهای تولید اقتصادی باید به گونهای مورد استفاده قرار گیرند که تولید و توزیع کالاها و خدمات بر مبنای رفاه اقتصادی-اجتماعی کل تنظیم شوند.»
دیدگاه اجتماعی-اقتصادی، دیدگاهی مطلوبیتگرایانه است و بر رفاه اجتماعی-اقتصادی کل جامعه تاکید کرده و معتقد است که این رفاه باید بهبود یابد و تنها بر رفاه سهامداران شرکتها تمرکز نمیکند. در دیدگاه مطلوبیتگرایانه، شرکتهایی که تنها برای حداکثرسازی سود سهامداران فعالیت میکنند و به همین دلیل در فعالیتهای مربوط به مسوولیتهای اجتماعی حاضر نمیشوند، غیراخلاقی شناخته میشوند. در دیدگاه مطلوبیتگرایانه که معتقد است باید بهترین و بیشترین کالاها و خدمات در اختیار بیشترین تعداد افراد جامعه قرار گیرد، شرکتهایی که اخلاقی شناخته میشوند باید در زمینههای مسوولیت اجتماعی فعالیت کنند تا بتوانند رفاه کل ذینفعان را افزایش دهند. اما با وجود این، مشکل اعمال تئوریهای استاندارد پیامدگرایانه که نیاز به مسوولی وجود دارد که کاملاً نسبت به ارزشها خنثی باشد، در این مورد وجود دارد.
مطلوبیتگرایی به این نکته توجه نمیکند که بیشینه کردن مطلوبیت مردمی که باید مطلوبیتشان بیشینه شود، با یک قید دوگانه روبهرو است زیرا باید این اطمینان حاصل شود که حداکثرسازی رفاه همه ذینفعان نباید به قیمت مشکل برای کسبوکار در درازمدت باشد. قید دوگانه به این معناست که یک مامور مشخص که وظیفه استفاده از پول و سرمایه بنگاه را دارد، در زمینه مسوولیت اجتماعی باید به گونهای عمل کند که منافع سهامداران را نسبت به منافع کل جامعه در اولویت قرار دهد.
تحلیل
اگر همانگونه که فریدمن میگوید، مسوولیت اجتماعی شرکتی برای کسبوکارها زیانآور باشد، آنگاه سهامداران نباید تمایلی به سرمایهگذاری در شرکتهایی داشته باشند که به صورت اجتماعی مسوولیتپذیر هستند. اما به صورت عملی و در تجربه مشاهده شده است که این اتفاق نمیافتد. ابتدا به این دلیل که فریدمن به این نکته توجه نکرده است که رفتار اخلاقی در بازار باعث بهبود موقعیت بنگاه در بازار میشود. با درک انتظارات مشتریان، یک شرکت میتواند کالاها و خدماتی را ارائه دهد که در آستانه تحمل اخلاقی جامعه باشد. به همین دلیل باید توجه داشت که ارزش افزوده ایجادشده برای سهامداران و مصرفکنندگان باید با در نظر گرفتن نزدیکبینی بازاریابی
(Merketing Myopia) باشد (نزدیکبینی بازاریابی اصطلاحی است که تئودور لویت اقتصاددان آلمانی-آمریکایی و استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد نخستینبار مطرح کرد و به معنای این است که بنگاهها در درازمدت اگر به جای تلاش برای فروش بیشتر بر نیازهای مشتریان تمرکز کنند، عملکرد بهتری خواهند داشت).
مصرفکنندگان کالاها و خدماتی را ترجیح میدهند که بر روی برچسب کالا ادعا شده باشد که مسوولیتهای اجتماعی بنگاه در نظر گرفته شده است. نظریه دوعاملی مینتزبرگ این پژوهش را به صورت تئوریک پشتیبانی میکند (نظریه دوعاملی یا انگیزشی-بهداشتی مینتزبرگ بیان میدارد که برخی عوامل در محیط کار باعث بهبود رضایت افراد میشوند در حالی که برخی عوامل دیگر تنها باعث عدم رضایت شغلی میشوند و نبودشان باعث بهبود رضایت افراد نمیشود). بر اساس نظریه مینتزبرگ، عوامل بهداشتی حداقل شرایطی هستند که باید برای جلوگیری از عدم رضایت شغلی برآورده شوند. میجر و شویت نقش مسوولیت اجتماعی شرکتها را در رفتار خریداران بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که این عامل بیش از آنکه یک عامل انگیزشی باشد، عاملی بهداشتی است و جالب اینجاست که اهمیت این مورد چندان ربطی به درآمد خانوار ندارد.
دوم، رشد سرمایهگذاری اخلاقی نشان میدهد که برخی سرمایهگذاران به دنبال حداکثرسازی سود با زیر پا گذاشتن محدودیتهای اخلاقی نیستند.
علاوه بر این، مشخص است که نظریه دوعاملی مینتزبرگ را میتوان در مورد سهامداران نیز در نظر گرفت. مدیران اجرایی که چندان اخلاقی رفتار نمیکنند باعث عدم رضایت بالای سهامداران میشوند. این مورد در پژوهشهای زیادی مشاهده شده است.
در پایان نیز باید بیان شود که یک ابرپژوهش که به وسیله گریفین و ماهون انجام شده نشان داده است که میان میزان مخارج مبتنی بر مسوولیت اجتماعی و عملکرد کسبوکار یا میزان رضایت سهامداران ارتباط علّی وجود ندارد.
میلتون فریدمن و مسوولیت اجتماعی شرکتی
میلتون فریدمن به شدت مخالف این نظر بود که پول سهامداران برای انجام هر کاری که مستقیماً دارایی آنها را افزایش نمیدهد، هزینه شود. او دیدگاه کانتی را پیش میگیرد که مدیران باید تنها به دنبال سود سهامداران باشند و تنها دارایی آنها را بیشینه کنند و به دلیل آنکه اقدامات مبتنی بر مسوولیت اجتماعی از دید فریدمن ثروت سهامداران را کاهش میدهد، نباید در دستور کار مدیران شرکتها قرار داشته باشد.
دیدگاه اجتماعی-اقتصادی ادعا میکند که شرکتها باید به گونهای عمل کنند که تعداد بیشتری از مردم از اقدامات آنها سود ببرند. از دید مطلوبیتگرایی، این دیدگاه بیان میدارد که مشارکت شرکتها در اقدامات مبتنی بر مسوولیت اجتماعی، باعث میشود که ثروت تعداد بیشتری از افراد افزایش یابد و به این دلیل این اقدامات مطلوب هستند. با وجود این برای اطمینان از اینکه شرکت از نظر مالی پایدار میماند، قیود دوگانهای در نظر گرفته میشوند تا میزان سودی که سهامداران به دست میآورند در حدی قابل قبول باقی بماند.
در مجموع میتوان گفت که مدیران آزادی کاملی برای حداکثرسازی سود نخواهند داشت چراکه آنها باید میان قواعد اخلاقی و قانونیِ بازی (یا همان بازار) فعالیت کنند. علاوه بر این برای آنکه شرکتها بهطور معمول اخلاقی باشند، باید در سطح قابل قبولی به اقدامات مبتنی بر مسوولیت اجتماعی مبادرت ورزند تا ثروت همه سهامداران را افزایش دهند.