قطبی: فدراسیون ایران دوست نداشت من بیایم

فرهاد عشوندی- فاینال اسپورت‌نیوز: نمی‌تواند ناراحتی‌اش را پنهان کند. او نتوانست به ایران بیاید. خنده‌دار است، اما شاید او تنها ایرانی تاریخ باشد که بی‌هیچ مشکل و محدودیت سیاسی اجازه ورود به کشورش را پیدا نکرده است. اتفاقی عجیب باعث شد تا افشین قطبی، مربی ایرانی کره از سفر به تهران محروم شود. حادثه‌ای که پس از یک روز از مسابقه ایران و کره نتوانسته درکش کند، «من نمی‌خواستم که قوانین کشور را برایم عوض کنند، اما این حقم بود که بدانم چه مراحلی لازم است تا بتوانم روادید بگیرم، اگر همان دو هفته قبل که درخواست ویزا کردم می‌گفتند، پاسپورت ایرانی بگیر این مشکل پیش نمی‌آمد.» او در ادامه ناامیدانه‌تر حرف می‌زند: «وقتی در آمریکا هستم، همه به من می‌گویند خارجی و بیگانه، در کره هم همین حالت را دارم و حتی به وطن هم راهم نمی‌دهند. در تمام روز بازی احساس بی‌هویتی داشتم.»

درست در زمانی که اعلام شد ویزای شما صادر شده و همه منتظر آمدن افشین قطبی به تهران بودند به تهران نیامدید؟

من نیامدم، چون متاسفانه به من اجازه ورود به وطنم را ندادند. این برایم قابل فهم نیست که چرا نتوانستم وارد خاک کشورم شوم.

اما شب قبل از بازی اعلام شد که روادیدتان صادر شده.

نه، آنها سخت‌گیری کردند. من علت کارشان را نفهمیدم. همیشه فکر می‌کردم وقتی دو تیم‌ملی با هم بازی دارند، مراحل صدور ویزا در کمتر از ۴۸ ساعت طی می‌شود. ولی نمی‌فهمم چرا فدراسیون فوتبال ایران این ماجرای ساده را سخت کرد.

اما اشکال کار از پاسپورت شما بوده، اینکه شما پاسپورت ایرانی نداشتید.

سال‌ها قبل، فکر کنم ۲۹ سال قبل جولای ۱۹۷۷ به همراه پدرم و همسرش برای ادامه تحصیل و زندگی به آمریکا رفتیم. بعد از آن من وارد کار فوتبال شدم و چون در این حرفه برایم سفرهای مختلفی پیش می‌آمد راحت‌تر بودم که از پاسپورت آمریکایی استفاده کنم، برای این هیچ‌وقت پاسپورت ایرانی نگرفتم.

و سفیر ایران همین را مشکل کار اعلام کرده بود اینکه شما تابعیت ایرانی دارید، ولی پاسپورت ایرانی ندارید.

ما دو هفته قبل از بازی تقاضای پاسپورت کردیم و این درخواست را برای فدراسیون ایران فرستادیم، اما آنها در فاصله ۴۸ ساعت به بازی به من گفتند، تو نمی‌توانی بیایی چون پاسپورت ایرانی نداری. قبل از آن من هر چه از آنها می‌پرسیدم فقط می‌گفتند صبر‌کن، صبرکن ما کار را درست می‌کنیم.

نمی‌دانم، ولی احساس می‌کنم فدراسیون ایران دوست نداشت من بیایم.

حتما در زمان بازی حال بدی داشتید.

سرم درد می‌کرد و ته دلم آشوب بود. نمی‌دانستم چرا باید به جای حضور روی نیمکت تیمم در وطنم اینجا در دبی باید از تلویزیون بازی را تماشا کنم. واقعا حالم بد بود. من در کره رابطه‌ای برادرانه و صمیمی با بازیکنان کره‌ای دارم. همیشه برای آنها از زیبایی‌های ایران و از تاریخمان می‌گفتم. با افتخار می‌گفتم که من در کشوری با تمدن چند هزار ساله زندگی می‌کنم و خیلی دوست داشتم در سفر به تهران بخشی از کشورم را به آنها نشان دهم.

بالاخره تیم اعزامی به تهران تیم اصلی‌تان بوده یا تیم زیر ۲۳ ساله‌ها؟

ما در این تیم تنها سه یار از یاران جام‌جهانی را به همراه داشتیم، اما این تیم امیدمان هم نبود، چون آنها در این روز در کره با امید ژاپن بازی داشتند. در حقیقت تیم ما تیم‌ملی کره برای بازی‌های آسیایی دوحه است، تیمی که نسبت به جام‌جهانی جوان شده و می‌خواهیم آن را برای جام‌جهانی ۲۰۱۰ آماده کنیم. این تیم خیلی دیر بسته شده و در حقیقت تنها تمرین کامل این تیم همان یک جلسه تمرین در ورزشگاه آزادی بوده است.

وقتی هم که فدراسیون فوتبال ایران بر سر ورود من به تهران مشکل تراشی کرد، شرایطمان بدتر شد تا تیم ما با فرم ایده‌آل به زمین نرود.

این حرفتان به نوعی توجیه شکست مقابل ایران نیست؟

برای ما ساختن تیمی قوی برای ۲۰۱۰ مهم‌تر از شکست در بازی تشریفاتی چهارشنبه است. هدف ما این بود که یاران جوانمان برای بازی‌های آسیایی محکی جدی بخورند. واقعا اگر بهترین یارانمان را به تهران می‌آوردیم چه چیزی عایدمان می‌شد جز خسته کردن آنها؟

برای خیلی از مربیان این مهم است که در هر بازی برنده باشند و رزومه‌شان را پر رنگ‌تر کنند. اما عده‌ای هم هستند که می‌خواهند با آینده‌نگری تیمشان را برای آینده آماده کنند.