یادداشت
یک جادوگر رسوا؛ تنها دلخوشی ما در این فوتبال
فیلم ضیافت را دیدهاید؟ چند نفر از شما مثل بچههای ضیافت در سال آخر دبیرستان با هم قرار گذاشتید که یک روز و یک ساعت و در یک مکان پس از سالها ضیافتی تشکیل دهید با حضور دوستان قدیمی؟
نیلوفر کنگرانی
فیلم ضیافت را دیدهاید؟ چند نفر از شما مثل بچههای ضیافت در سال آخر دبیرستان با هم قرار گذاشتید که یک روز و یک ساعت و در یک مکان پس از سالها ضیافتی تشکیل دهید با حضور دوستان قدیمی؟ چند نفر از شما روی این قول و قرار خود باقی ماندید و در آن ضیافت حضور یافتید؟ در این ضیافتها دو حال متفاوت میتوان داشت. یکی خوشحالی و شعف از دیدن دوستان سابق و حال دیگر غافلگیر شدن از تغییر آدمهایی که سالها پیش میشناختیم و حیرت از دیدن آدمهایی که اکنون مقابل دیدگانمان قرار دارند.
این روزها میان اهالی فوتبال از این ضیافتها زیاد میبینیم و حال همه ما همان حال دوم است حیرت و تعجب از این همه تغییر. گیج و منگ هستیم. گیج از این که این افرادی که این طور همدیگر را در آغوش گرفته و از علاقه قلبی و عشق پاکشان به همدیگر میگویند همانهایی هستند که در گذشتهای نه چندان دور بدترین کلمات را نثار هم میکردند و تا آنجا که توان داشتند به هم بد و بیراه میگفتند. منگ بودیم چون میدیدیم باز هم این ما هستیم که «بدمن» قصه شدهایم و همه کاسه کوزهها را بر سر ما میشکنند. آنها با خندههایشان ما و همه مردم را به سخره گرفته بودند به قول امیر حاجرضایی خنده آنها، خنده به شعور و فهم مردم است. شاهکار چنین مراسمی را بین دو نیمه بازی برق شیراز- پرسپولیس شاهد بودیم. در پانزده دقیقهای که زمان گوشزد کردن نکات تاکتیکی سرمربی به بازیکنان و استراحت آنان است عدهای مراسم سیاهبازی را به این کار ترجیح دادند. البته خوشبختانه در این دنیای فوتبال یک نفر پیدا شد که اهل سیاهبازی و خندههای زورکی و به تمسخر گرفتن خودش و دیگران نبود. از علی کریمی میگوییم پسرک دوستداشتنی که به خاطر همین صداقتش محبوب شده و آن روز از داشتن بازیکنی چون علی کریمی خوشحال شدیم و به خود بالیدیم. شاید بیاحترامی او به پیراهن تیم ملی، لجبازیهایش و خیلی کارهای دیگرش را نپسندیم و تقبیح کنیم، اما خوشحالیم از اینکه در این فوتبال پر از دروغ و سیاست یک علی کریمی داریم که سرحرفش میایستد، با پررویی تمام به دوربین زل نمیزند و تمام حرفهای چند روز قبلش را انکار نمیکند و وقیحانه از عشق قلبیاش به طرف مقابل نمیگوید. او به جای خندههای الکی با سردی و بیتفاوتی همیشگیاش که با اخمی همراه شده بود به همه فهماند که همرنگ جماعت نمیشود. او جادوگر رسوا بودن را به همرنگ شدن با جماعتی که هر روز و هر ساعت تغییر رنگ میدهد ترجیح داد. همان جماعتی که در نیمه اول او را تشویق میکرد و در نیمه دوم علی دایی را. علی کریمی را دوست داشتیم و اکنون بیشتر دوستش داریم که باعث شد تا در این فوتبال پر از دروغ و ریا یک دلخوشی برای نفس کشیدن داشته باشیم. او تنها دلخوشی ما است در این فوتبال.
ارسال نظر