مدیریت توسعه کسب و کار
نقش عوامل فرهنگی در گرایش به کارآفرینی
دکتر حسن عباسزاده کارشناس بانکی، مدرس دانشگاه واقعیت این است که فرهنگ ملی و عوامل سیاسی تاثیر گرایش به کارآفرینی بر عملکرد سازمانی را تعدیل میکنند و عوامل تعدیلگر شامل نوع سازمان و عوامل محیطی و نوع استراتژی هستند. به عبارت دیگر محیطهای پویا تاثیر مثبتی را بر روابط بین گرایش به کارآفرینی و عملکرد سازمان بر جای میگذارد. در صورتی که محیطهای ایستا تاثیر منفی بر روابط بین گرایش به کارآفرینی و عملکرد سازمانی دارند و در محیطهای بازار مقرراتی و رسمی رابطهای بین این دو وجود ندارد. همینطور در محیطهای بسیار بیثبات و رقابتی امروزی، موفقیت سازمانها، مستلزم سازگاری هدفمند و انطباق با فرهنگ ملی و عوامل سیاسی و قانونی بهعنوان دو عامل محیطی و زمینهای است و عوامل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نقش تعدیلکنندهای بر گرایش به کارآفرینی در سازمانها دارد.
دکتر حسن عباسزاده کارشناس بانکی، مدرس دانشگاه واقعیت این است که فرهنگ ملی و عوامل سیاسی تاثیر گرایش به کارآفرینی بر عملکرد سازمانی را تعدیل میکنند و عوامل تعدیلگر شامل نوع سازمان و عوامل محیطی و نوع استراتژی هستند. به عبارت دیگر محیطهای پویا تاثیر مثبتی را بر روابط بین گرایش به کارآفرینی و عملکرد سازمان بر جای میگذارد. در صورتی که محیطهای ایستا تاثیر منفی بر روابط بین گرایش به کارآفرینی و عملکرد سازمانی دارند و در محیطهای بازار مقرراتی و رسمی رابطهای بین این دو وجود ندارد. همینطور در محیطهای بسیار بیثبات و رقابتی امروزی، موفقیت سازمانها، مستلزم سازگاری هدفمند و انطباق با فرهنگ ملی و عوامل سیاسی و قانونی بهعنوان دو عامل محیطی و زمینهای است و عوامل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نقش تعدیلکنندهای بر گرایش به کارآفرینی در سازمانها دارد.
نقش تعدیلکننده فرهنگ ملی
فرهنگ ملی بهعنوان ارزشها و هنجارهای مشترک که برگرفته از الگوی تفکر، احساس و عمل در یک جامعه است توصیف میشود. داوار و پارکر، چهار رویکرد را شناسایی کردهاند که برای اندازهگیری فرهنگ بهکار میرود. این رویکردها شامل ملیت، زمینههای قومی و جغرافیایی، ویژگیهای ملی و مطالعات فرهنگهای هافستد است که در این زمینه، مطالعات هافستد بیشترین کاربرد را در بررسیها به خود اختصاص داده است و چهار بعد فرهنگ ملی را که میتواند جهت توصیف همه فرهنگها بهکار گرفته شود، شناسایی کرده است. این ابعاد عبارت است از: فاصله قدرت، اجتناب از عدم اطمینان، فردگرایی و مردسالاری که در ادامه میخوانیم:
فاصله قدرت (Power distance)
جامعهای که در آن فاصله قدرت زیاد است تفاوت قدرت و توزیع نابرابر در سازمان را میپذیرند و کارکنان برای مقامات بالای سازمان احترام زیادی قائل میشوند. در کشورهایی که فاصله قدرت کم است افراد نابرابریهای زیادی را در سازمان مشاهده نمیکنند و مقامات ارشد دارای قدرت هستند اما زیردستان از آنها ترس و واهمهای ندارند.
اجتناب از پدیده عدم اطمینان
(Uncertain avoidancd)
ما در دنیایی نامطمئن زندگی میکنیم و آینده ناشناخته و مبهم بوده و خواهد بود. در چنین شرایطی جوامع مختلف در برابر پدیده عدم اطمینان به روشهای مختلف از خود واکنش نشان میدهند و در برخی از جوامع، افراد و اعضای جامعه تلاش میکنند تا پدیده عدم اطمینان را بپذیرند.
افراد این جوامع از خطر نمیترسند و افراد بهطور نسبی احساس امنیت میکنند. برعکس، جامعهای که از نظر اجتناب از پدیده عدم اطمینان در سطح بالایی قرار دارد اعضای آن دچار اضطراب و وحشت شدیدی هستند و در برابر آینده مبهم، تنش زیادی از خود نشان میدهند و پرخاشگر و ناآرام هستند. سازمانهایی که در این کشورها قرار دارند دارای قوانین و مقررات رسمی هستند و افراد نسبت به رفتار و عقاید مختلف، هیچگونه بردباری و شکیبایی از خود نشان نمیدهند.
فردگرایی (Individualism)
منظور از فردگرایی وجود یک چارچوب اجتماعی نه چندان منسجم است که افراد بیشتر به منافع خود توجه میکنند و تنها به افراد نزدیک خانواده رسیدگی و کمک میکنند. در جامعهای که فردگرایی حاکم باشد افراد به میزان زیادی احساس آزادی میکنند. برعکس، جمعگرایی (Collectivist)به این معنی است که یک چارچوب اجتماعی محکمی وجود دارد و افراد انتظار دارند سایر کسانی که در این گروه قرار دارند مثل سازمان به آنان توجه کنند و هرگاه با مشکلی مواجه شوند به حمایت از آنان برخیزند و آنها احساس میکنند که باید به گروه وفاداری زیادی داشته باشند.
مردسالاری(Masculinity)
در برخی از جوامع مردسالار به هر دو گروه زن و مرد اجازه داده میشود تا نقشهای متفاوتی بهعهده بگیرند و بر این نکته تاکید میشود که افراد از نظر جنس، نقشی که باید در کارها ایفا کنند به شدت از یکدیگر تفکیک شوند و بین نوع کاری که مرد یا زن باید انجام دهند تفکیک قائل شدهاند.
هافستد مدعی است که «توزیع فعالیت به گونهای است که مردان عهده دار مشاغلی میشوند که بتوانند بهتر ابراز وجود کنند و به زنان پستهایی داده میشود که جنبه خدماتی داشته و مراقبت و نگهداری را برعهده میگیرند.» بنابراین مردسالاری به جوامعی اطلاق میشود که بر مسائلی نظیر ابراز وجود، کسب پول و ثروت و اشیای مادی توجه میشود و به مساله مراقبت از دیگران اهمیت زیادی نمیدهند. برعکس، در جوامع به اصطلاح زن سالار به مساله روابط، توجه به دیگران و کل کیفیت زندگی توجه میشود و توجه به افراد، کیفیت زندگی، حفظ محیطزیست و کمک به دیگران از اهمیت زیادی برخوردار است.
همانطوریکه سازمانها بهطور فزاینده در عرصههای فراملی و جهانی فعالیت میکنند با چالشهایی مواجه میشوند که فرهنگ ملی نقش موثری را در راستای سطح عملکرد سازمان و نقش آفرینی بیشتر آن ایفا میکند.
بنابراین، پدیده فرهنگ ملی یک موضوع مهمی برای محققان بازاریابی و مدیران اجرایی مطرح شده است. محققان معتقدند که فرهنگ ملی بر رفتارها و اقدامات مدیریتی و سازمانی، ائتلافسازی، تصمیمات سرمایهگذاری و مکان یابی و توسعه محصول جدید و بالا بردن کیفیت آن، عملکرد استراتژیهای برندسازی جهانی، اخلاقیات سازمان، رعایت اصول اخلاقی در مواجه با سهامداران مختلف، نحوه ورود به بازار جدید، نوع استراتژی، روابط خریدار و فروشنده بینالمللی و نحوه سرمایهگذاری، تاثیرگذار است.
محققان معتقدند که فرهنگ ملی با تقویت کارآفرینی سازمانی میتواند منجر به موفقیت سازمان در عرصه رقابت جهانی شود.
این مطالعه، فرهنگ ملی را بهعنوان یک متغیر تعدیلگر بر گرایش به کارآفرینی سازمان مطرح کرده است که دیدگاه تئوریک آن در تناسب فرهنگ و عمل مدیریتی یا پارادایم متناسب اخذ شده است. بنابراین پیشنهاد شده است که اقدامات مدیریتی نظیر گرایش به کارآفرینی باید همسو با خواستههای فرهنگ ملی باشد تا نتایج و پیامدهای مطلوب سازمانی افزایش یابد. به عبارت دیگر، تفاوتهای فرهنگی ممکن است تاثیر اقدامات مدیریتی نظیر گرایش به کارآفرینی را کاهش یا افزایش دهد که این امر نیز پیامدها و نتایج سازمانی را تحت تاثیر قرار میدهد.
در اینجا مکانیزمهای اقتضایی از مفهوم تناسب و سازگاری ارزشها مطرح میشود اینکه تناسب فرهنگ و عمل بر مبنای درجهای که فرهنگهای ملی، اقدامات مدیریتی نظیر گرایش به کارآفرینی را تقویت میکند، ارزیابی میشود.
در این مطالعه، بر ابعاد فرهنگ ملی هافستد (فاصله قدرت، اجتناب از عدم اطمینان، فردگرایی و مردسالاری) بهعنوان متغیرهای تعدیل گر گرایش به کارآفرینی در صنعت سازمانی نگاه شده است و تاثیر هر یک از آنها بر توسعه کارآفرینی بررسی شده است.
فاصله قدرت و ارتباط آن با گرایش به کارآفرینی
همانطوریکه قبلا اشاره شد فرهنگهای با فاصله قدرت پایین به دلیل عدم تمرکز، انعطافپذیری، مشارکت و توانمندسازی موجب افزایش گرایش به کارآفرینی(نوآوربودن، ابتکار عمل داشتن و ریسکپذیری) میشوند. برعکس، فرهنگهای با فاصله قدرت بیشتر که سلسله مراتبی و مکانیکی هستند مناسب کارآفرینی برای نوآوربودن، ابتکارعمل داشتن و ریسکپذیری نیستند. بنابراین فرهنگهای با فاصله قدرت پایین، تاثیر مثبت عوامل سازمانی بر گرایش به کارآفرینی را تشدید میکنند. در صورتیکه فرهنگهای با فاصله قدرت بالاتر، تاثیر منفی بر گرایش به کارآفرینی برجای میگذارند. تحقیقات از اینگونه نظریات حمایت میکند. بهعنوان مثال، پژوهشگران دریافتهاند که موفقیتهای زیاد فعالیتهای کارآفرینی نظیر پذیرش ایدههای جدید از هر منبعی و تحمل ریسک در میان سازمانهای با بوروکراسی کمتر و فرهنگهایی با ویژگی فاصله قدرت پایینتر وجود داشته باشد.
به علاوه، کوریلف تاکید کرده که فعالیتهای کارآفرینی نظیر توسعه محصول جدید، بیشتر در سازمانهایی موفقیتآمیز است که بسیار غیرمتمرکز هستند.
تاثیر اجتناب از عدم اطمینان بر گرایش به کارآفرینی
هافستد معتقد است که اجتناب از عدم اطمینان پایین تر موجب گرایش بیشتر به کارآفرینی شده و نوآور بودن، ابتکار عمل داشتن و ریسکپذیری در شرایطی بهوجود میآید که افراد تا حدی پدیده عدم اطمینان را بپذیرند. برعکس، فرهنگهای با اجتناب عدم اطمینان بالاتر(که در جستوجوی ثبات و قابلیت پیشبینی از طریق جلوگیری از انجام تغییر هستند) مناسب روحیه کارآفرینی نیستند. تحقیقات انجام شده در سطح سازمانی نشان داد که مدیریت استراتژی کارآفرینی، تاکید بر تکنولوژیهای جدید، تغییرات اساسی و بهبودهای سریع، در فرهنگهایی با اجتناب از عدم اطمینان بالاتر وجود ندارد.
تاثیر فردگرایی بر گرایش به کارآفرینی
ابعاد گرایش به کارآفرینی نظیر نوآوربودن، ابتکار عمل و ریسکپذیری در فرهنگهایی با فردگرایی بالا رشد میکند و در هماهنگی با فرهنگهای فردگرایی پایین(جمعگرا) ظاهر میشوند. در چنین شرایطی ارزشهای کارآفرینی و فرهنگهای با فردگرایی پایین، متناسب هم هستند. چنین تناسب ارزشی، مبنای پارادایم تناسب فرهنگ- عمل است. در حمایت از این دیدگاه، محققان ادعا کردهاند که میزان موفقیت فعالیتهای کارآفرینی نظیر نوآوری، ریسکپذیری و ابتکارعمل در میان سازمانهای ژاپنی بالا است که از تیمهای پروژهای گروههای تحقیق و توسعه و بازاریابی، حلقه کنترل کیفیت و تیمهای توسعه محصول جدیداستفاده میکنند و همه اینها جزو ویژگی فرهنگهایی با فردگرایی پایین(جمعگرا) هستند. همچنین موفقیت در تولید محصولات جدید در سازمانهایی که بر تیمهای پروژهای و ماتریسی به جای ساختار وظیفهای تاکید میکنند، بیشتر است. بهطور مشابه سایر پژوهشگران معتقدند که نوآوری موفقیتآمیز محصولات جدید در سازمانهایی که فعالیتهای تحقیق و توسعه و نیز بازاریابی با یک چشمانداز و هدف مشترک انجام میشود، بیشتر نمایان میشود که ویژگی فرهنگهایی با فردگرایی پایین هستند.
تاثیر مردسالاری و زنسالاری بر گرایش به کارآفرینی
ارزشهای نوآور بودن، ابتکار عمل داشتن و ریسکپذیری مربوط به کارآفرینی با فرهنگهای مردسالاری پایین تناسب بیشتری دارد. دشپند، هانت و مورگان تاکید داشتند که شناسایی فرصتها و استفاده از آن از جمله اقدامات افراد کارآفرین محسوب میشود و در سازمانهایی که کارکنانش ارتباط مستمر و سازندهای با مشتریان، عرضه کنندگان مواد اولیه، رقبا و دیگر موسسات خارجی برقرار میکنند، وجود دارد. بنابراین برقراری ارتباطات سازنده بین کارکنان و عوامل خارجی تاثیرگذار بر سازمان، میزان ریسک را از طریق بهبود روابط با ذینفعان و پاسخگویی سریع به خواستهها و نیازهای بازار کاهش میدهد که این امر از جمله ویژگیهای فرهنگهای با مردسالاری پایین است. به علاوه، محققان ادعا میکنند که تاثیر فعالیتهای نوآور در فرهنگهای با مردسالاری بالا، ضعیف است، بنابراین کارآفرینی بهعنوان ارزش در فرهنگهای با مردسالاری پایین در مقایسه با مردسالاری بالا بیشتر دیده میشود. در جدول زیر ابعاد فرهنگی چهارگانه هافستد تبیین شده است.
عوامل سیاسی
در حالت کلی، برای رشد کارآفرینی یک سیستم سیاسی مورد نیاز است که ویژگیهایی نظیر آزادی انتخاب، رعایت حقوق فردی، قوانین دموکراتیک و نظارت بر عملکرد دولت را داشته باشد(فریدمن). به علاوه اقدامات دولت بر فرصتهای کارآفرینی بسیار تاثیرگذار است بهخصوص میزان توسعه کارآفرینی مستقیما با مقررات جامعه و سیاستهای تخصیص پاداش دولت ارتباط دارد(بامول). دولتها از طریق حذف موانع ورود به کسبوکار جدید، نقایص بازار و نیز مقررات غیرضروری میتوانند از اثربخش بودن عملکرد بازار اطمینان حاصل کنند.
به علاوه دولت از طریق تامین مالی، تحقیق و توسعه نوآورانه و با ریسک بالا، حمایت از برنامههای تولیدی، سیاست آزادسازی تجارت، اجرای سیاست انضباط مالی، افزایش بهرهوری نیروی انسانی، مقرراتزدایی و خصوصیسازی موسسات دولتی میتواند حمایت خود را از فعالیتهای مربوط به کارآفرینی نشان دهد(موریس).
به منظور رشد کارآفرینی ضروری است که نهادهای قانونی و نظارتی نحوه همکاری موسسات با یکدیگر، تضمین قراردادهای کاری و حق مالکیت فکری، تشویق رقابت و محدود کردن اقدامات انحصارطلبانه را مشخص کنند. اینها ریسکپذیری را تشویق میکنند و موانع توسعه محصولات و فرآیندهای کاری جدید را از بین میبرند.
ارسال نظر