آیا بازآفرینی دائمی، رمز موفقیت است؟
مترجم: فرشته امینی منبع: insight kellogg در کسبوکار، دستاوردهای گذشته به هیچ وجه موفقیت درآینده را تضمین نمیکند. شرکتهای باسابقه و حتی سرمایهگذاران موفق، دوامشان را از بازآفرینی دائمی دارند. لوید شفسکی (Lloyd Shefsky)، استاد بالینی اقتصاد مدیریتی و علم تصمیمگیری درمدرسه کلاگ، در کتاب جدیدش، «اختراع، بازآفرینی و رشد» به این موضوع پرداخته است.
لوید، در نشستی بامجله کلاگ، به بحث در این مورد پرداخته که سرمایهگذاران، شرکتها و بخصوص کسبوکارهای خانوادگی چطور میتوانند در بازار امروزی موفق شوند و رشد کنند.
مترجم: فرشته امینی منبع: insight kellogg در کسبوکار، دستاوردهای گذشته به هیچ وجه موفقیت درآینده را تضمین نمیکند. شرکتهای باسابقه و حتی سرمایهگذاران موفق، دوامشان را از بازآفرینی دائمی دارند. لوید شفسکی (Lloyd Shefsky)، استاد بالینی اقتصاد مدیریتی و علم تصمیمگیری درمدرسه کلاگ، در کتاب جدیدش، «اختراع، بازآفرینی و رشد» به این موضوع پرداخته است.
لوید، در نشستی بامجله کلاگ، به بحث در این مورد پرداخته که سرمایهگذاران، شرکتها و بخصوص کسبوکارهای خانوادگی چطور میتوانند در بازار امروزی موفق شوند و رشد کنند. بخشهایی از این مصاحبه را در ادامه میخوانیم:
کلاگ: شما در کتابتان با چندین مدیرعامل و سرمایهگذار مصاحبه کردهاید که چطور خود و شرکتشان را بازآفرینی کردهاند. چه چیز باعث شد فکر کنید چنین موضوعی برای مخاطبان جذاب است؟
لوید شفسکی: من ۲۰ سال گذشته وقتم را صرف این کردهام که بفهمم چه عاملی باعث میشود بعضیها موفق شوند و بعضی دیگرموفق نشوند، چه در شرکتها و چه در کسبوکارهای خانگی. اما نکتهای که واقعا جرقهای برای نوشتن این کتاب شد، دیدن کارگزارانی بود که به علت بازآفرینی خودشان موفق شدهاند؛ اول از همه برای آنکه سرمایهگذار شوند و بعد بازآفرینی مداوم کسبوکارشان. البته مدت زمان بین بازآفرینیها متفاوت است و بستگی به کسبوکار و شخص دارد؛ اما این بازآفرینی بود که در همه موارد مشترک بود و همین باعث شد تا تحقیق کنم آیا بازآفرینی واقعیت دارد یا خیر.
لطفا چند مثال از بازآفرینی بزنید تا اهمیت موضوع روشن شود؟
احتمالا معروفترین مثال هوارد شولتس بنیانگذار استارباکس است. هوارد شولتس هرگز یک رستوران را مدیریت نکرده بود. او در اروپا زندگی میکرد و با ویژگی کافیشاپها در اروپا آشنا بود. اما در توصیف آن مشکلات بسیاری داشت. حالا او یک فروشنده بزرگ است، اما نمیتواند مردم را متقاعد کند در استارباکس سرمایهگذاری کنند. خودش به شوخی میگوید: سعی میکردم آمریکاییها را، که به خوردن قهوه بد عادت کرده بودند، متقاعد کنم که بهتر است کمی بیشترخرج کنند تا نوع دیگری قهوه را که هرگز در فنجانهای کاغذی نچشیدهاند، بیازمایند
و لذت ببرند.
اما این اصلا چیزی نبود که اوعرضه میکرد و فکر میکنم در ابتدا کار بیشتر او عضویت در یک باشگاه را ارائه میکرد. بخش دوم بازآفرینی استارباکس در سال ۲۰۰۸ آغاز شد، وقتی که اوضاع جهان رو به بحران میرفت. سرمایه و سود استارباکس کم شد. مردم فکر میکردند در این دوره رکود دیگر کسی نمیتواند برای یک قهوه گران هزینه کند.
هوارد با یک مشکل بزرگ روبه رو بود. کاری که باید میکرد این بود که بگوید خب، همه میگویند مساله قیمت است پس قیمتها را اصلاح میکنم و مساله حل میشود، اما به جای این کار، فروشگاه به فروشگاه رفت و متوجه شد که ماهیت استارباکس عوض شده است.
تفاوت یک چیز خیلی ساده بود: آنها برای آنکه بازدهی و راندمان تولید بهتر شود، یک جور قهوهساز جدید خریده بودند که سه کار میکرد: صدا را حذف میکرد، بو را حذف میکرد و اندازه آن بزرگ بود و باعث میشد مشتری قهوهچی را نبیند. حالا دیگر استارباکس جایی نبود که حس متفاوتی به شما بدهد و همه شما را بشناسند، حتی نمیتوانستند قهوهچی را ببینند. هوارد با تغییر دادن این سه چیزکوچک استارباکس را بازآفرید. این یک جور بازآفرینی است، به چیزی که بودید برگردید، نه اینکه به جای دیگری بروید.
بخش بزرگی از کتاب شما به کسبوکارهای خانوادگی اختصاص دارد، زمینهای که شما در آن تخصص دارید. چه چیزی در کسبوکارهای خانوادگی خاص است؟ چالش آنها در مواجهه با این بازآفرینی چیست؟
هر کسبوکاری که بازآفرینی میکند هدفها و روشهایی برای آن دارد. برای خانوادهها هم این رویکرد مشترک است و آنها هم در بازآفرینی اهدافی دارند، اما روشها به ندرت یکی است. مثل فرق شطرنج معمولی با شطرنج سهبعدی است: در کسبوکارهای خانوادگی لایههایی از قاعدههای احساسی دارید که بر بستری از قواعد علمی و منطقی قرار دارند و احتمال اینکه هر دو دسته قاعده با هم جور در بیایند بسیار کم است و آمار وحشتناک است. ۹۰ درصد کسبوکارهای خانوادگی تا نسل سوم بازآفرینی موفقی ندارند. فرض کنیم پدربزرگ یک کسبوکار را شروع میکند و تحویل مادر میدهد که کسبوکار را بهطور گسترده توسعه میدهد. حالا میرسیم به نسل سوم. انتظار داریم که یک نفر نسبتا جوان از نسل سوم بتواند کسبوکار آنها را به وسعتی که امروز مادر و پدربزرگ هم نمیتوانستند آنطور بگردانند، برساند. این انتظارها طبیعی نیست چه اشکالی دارد که نسل سوم برود بیرون و از تجربیات دیگران استفاده کند و برگردد؟ انجام این کار استعداد خارقالعادهای میخواهد.
راه دیگر این است که خانواده یک حرفهای را استخدام کند. در این صورت مشکلات بسیار دیگری پیش میآید. معمولا کسبوکار خانوادگی نمیتواند ورود یک غریبه را تحمل کند.
قصد داشتید خوانندگان شما چه برداشتی از کتاب داشته باشند؟
اول اینکه بازآفرینی واقعا ضروری است، البته که اعتماد به نفس بالا، شجاعت و مهارت کافی لازم دارد، اما حقیقتا خودتان باید دریابید که چطور میتوانید بازآفرینی کنید.
بسیاری از آدمها به خاطر منفیبافیها است که از بازآفرینی میترسند. بعضیها میگوید نادیده گرفتن منفیبافها لازمه این کار است.
من اینطور فکر نمیکنم. شما باید محصول و سرویس
ارائه شده یا کسبوکارتان را بهتر بشناسید که بدانید کدام بخش از منفیبافیها را باید نادیده گرفت و کدام بخش را باید جدی گرفته و بهعنوان هشدار با آن مواجه شد. باید به این نکته هم توجه داشته باشید که حتی در موفقترین داستانهایی که میتوانید تصورش را بکنید، چیزهایی گفته نشده و چیزهایی هم مبهم بیان شده است. این هم یک بازآفرینی دیگر: بعد از اینکه خرابکاری کردید، چطور میتوانید با بازآفرینی
درستش کنید؟
ارسال نظر